هنر استفاده از زبان
انسان، تعاریف متفاوتی دارد که در این جا میخواهم به چند تا از تعریف بپردازم؛ دکارت «وجود انسان را ناشی از اندیشهاش در نظر میگرفت.»
مولانا با بیان شاعرانه میگوید:
ای برادر تو همه اندیشهای
مابقی خود استخوان و ریشهای
اندیشه و اندیشیدن شکل مشخص کنندهای انسان است که به یکی از اشکال و انواع مختلف ظاهر میشود.
یکی از کلیترین بیان اندیشهی انسانی، هنر است. هنر شکلی از آگاهی اجتماعی، فعالیت انسانی و توصیفگر جهان و جامعه است. هنر در مسیر تکامل جامعهی انسانی؛ وسعت و تکامل یافت و به اشکال گوناگون هنری مثل: ادبیات، نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، تیاتر، سینما وغیره بیان شده است. این توسعهی هنر به طور جداییناپذیری با توسعهی جامعه و نظامهای اقتصادی- اجتماعی هماهنگ است.
پیدایش زبان تاثیر بسزایی در رشد شعور و ایجاد تفکر مجرد و تئوریک دارد که باعث شد هنر، انکشاف زیادی داشته باشد. انسان نخستین، مجبور بود که ضمن کار با دست و صورت و صدا با همنوع خود اشاراتی داشته باشد و در جمع خویش نظم و هماهنگی ایجاد کند که به مرور این صداها معنا پیدا کرد و تبدیل به زبان شد، چون زبان، با اندیشه ارتباط دارد و هنر خود نوعی اندیشه است. خوب است که از زبان برای فریب استفاده نشود، عملی که امروزه در جامعهی ما زیاد شده است. هر یک از ما سعی داریم تا دیگری را فریب دهیم، حتا با این کار به خودمان افتخار میکنیم، در مقابل فریب داده میشویم؛ پدیدهای به نام صداقت را فراموش کردهایم. همه به نحوی میخواهیم دیگری را فریب دهیم، در واقع خود را فریب میدهیم؛ چون فریب میدهیم و فریب میخوریم. متأسفانه استفادهی ما از هنر زبان امروزه در جهت منفی است، هنرمندان خوبی برای استفاده از زبان هستیم؛ اما با نقش منفی، خیلی کم هنرمندی داریم که نقش مثبت داشته باشد.
آگاهی جمعی ما (مجموعهیی از بازتابهای حیات مادی در ذهن افرادی که به صورت جمعی زندگی میکنند که از سطح شناخت خودبهخودی و روانی گرفته تا سطح ایدئولوژیکی و تئوریکی ادامه یابد) نیاز به تغییر دارد که باید این آگاهی را تغییر داد؛ چون این نقش منفی هنر زبان در ما به یک پدیدهی عادی تبدیل شده است. شعور فردی بازتابی است از واقعیت در ذهن. بنابراین، آگاهی اجتماعی نیز بازتابی به مراتب وسیعتر، عمیقتر و قابل تعمیمتر از شعور فردی انسان که دارای ساختار بسیار بغرنج است و در سطوح مختلفی میتوان آن را تمییز داد که این آگاهی اجتماعی برگرفته شده از: رسم و رواج، عنعنات، سنتها، فرهنگ و… که در بین یک جامعه رایج است که از نسلی به نسل دیگری سینه به سینه منتقل میشود. آگاهی اجتماعی گرچه بر هستی اجتماعی مقدم نیست؛ اما دارای نقش فعال و استقلال نسبی است.
هنر به مثابهی بخشی از آگاهی اجتماعی است. هنر چنان شکلی از شعور اجتماعی است که واقعیتها را به شکل چهرههای مشخص هنری (نه به شکل مفاهیم تجریدی علمی) منعکس میکند و نه تنها وسیله درک واقعیت از طریق چهره است؛ بلکه ابزار تأثیر معنوی است.
هنر، بازگو کنندهی واقعیتهای تضاد اجتماعی و زشتیها و زیباییهاست که به صورت مختلف بیان میشود. هنر شکلی از آگاهی اجتماعی است که از سوی هنرمند بیان میشود. اگر بگوییم که زیبایی تنها در گلها نهفته است و یا این که ساختمانهای فرانسه زیبا است، تنگفکری کردیم، چون هنر بینایی عمومیت دارد.
خلق یک اثر هنری صرفا ناشی از یک (ذهن ناب) که مطلقا جدا از محیط عمل میکند نیست؛ بلکه بازتاب واقعیتهای عینی در حرکت پویایی اجتماعی است، زیرا در یک اثر هنری رابطهی دایمی بین ذهن انسان و خود انسان، طبیعت و محیطاش وجود دارد که در این رابطه بر حسب دستیابی به قوانینی که در آن عملکرد دارد قدرت آگاهیاش مشخص میشود. هرچه این آگاهی بر قوانین بیشتر شود درجهی آزادیاش نیز زیادتر میشود.
هنر به مثابهی شکلی از شناخت براساس بازتاب دنیای واقعی است. در ذهن، هنر رابطه با دو مقولهای عینی و ذهنی دارد، براساس این متون میتوان گفت که هنر نمایش دهندهی بازتاب واقعیتها در ذهن انسان و بازتاب ذهن در واقعیتهاست که به صورت اثر هنری ایجاد میشود.
همانطوری که شناخت نمیتواند بدون عینیت باشد، هنر نیز نمیتواند بدون وجود عناصر خارج از ذهن باشد.
پس چه خوب است که ما از هنر زبان به شیوهی درست استفاده کنیم تا باعث اختلاف بین ما و دیگران نشود، چون استفادهی زبان در نقش منفی نوعی هنر است، اما نقش منفی است که باعث ضرر به خود ما و دیگران میشود.
اولین ضرر این است که اعتبار ما را از بین میبرد و داستان ما همان داستان چوپان دروغگو که در کتابهای مکاتب میخوانیم با هم مشابه میشود.
دیگر این که اعتبار و اعتماد از بین میرود؛ چون کسی که از زبان در حق باطل استفاده میکند آن شخص بالای کسی نه اعتماد کرده میتواند و نه اعتبار؛ چون همهی افراد را از نظر خود قضاوت میکند. شخصی که یکبار با چنین عملی روبهرو شود باور و اعتمادش را نسبت به دیگران از دست میدهد. او هم شروع به تقلید میکند، تقلید هنری که فریباش را خورده است. این روند به همین روش ادامه پیدا میکند تا زیاد شود و بعد از مدتی این روند تبدیل به یک عرف میشود که حاکمیت خود را بر جامعه میگیرد.
خوب است که هنر را شناخته تا فرایند مثبت آن را داشته باشیم. ما زبان را در هر نقشی استفاده کنیم، حالا آن نقش میتواند مثبت باشد یا منفی، پس بهتر است که نقش مثبت آن را الگو قرار داده تا در صدقهجاریه هنر راستی شامل باشیم، نه این که در نقش منفی آن که در کندنکاری سیاهچال آن شامل باشیم و همیشه بار منفی آن را با خود حمل کنیم.
در آخر این که زبان را دست کم نگیرید، همین زبان است که شهری را آباد یا ویران میکند، زندگیای را درست یا خراب میکند، اعتماد بین افراد را محکم یا از بین میبرد، صداقت یا راستی را بالا و یا پایین میکشاند. تمام اتفاقات زندگی، زادهای همین هنر زبان است.
نویسنده: امینالله رحمانی، عضو گروه حرکت برای تغییر