دیالکتیک و منطق
دیالکتیک، به مفهوم هنر سخن گفتن به کار میرود. پیشوند “دیا” به مفهوم دو طریق بودن مبادلهی گفتار و استدلال و همچنان هنر مباحثه کردن است. دیالکتیک در نخست به معنای هنر گفتار، نه گفتاری که تحت تأثیر قرار میدهد، (چنین گفتاری موضوع معانی و بیان است) بلکه گفتاری که میفهماند و متقاعد میکند، است. هم چنین نقطهی ضعف دیگران را کشف میکند و دلایل قطعی مییابد که معترض را در برابر آنها وادار به سکوت کند. دیالکتیک واژهیی است که در طول تاریخ پستی و بلندیهای زیادی را طی کردهاست، اگر خواسته باشیم یک مفهوم خاص آن را شرح دهیم، کار دشواری است؛ چون این کلمه چنان معانی مختلفی را داشتهاست که نمیتوان آن را در موردی به گونهی واحد به کار برد؛ مگر این که به روشنی بگوییم در کدام یک از معانی به کار رفتهاست.
دیالکتیک با منطق ارتباط بسیار نزدیک دارد؛ اما منطق بیشتر آیین اندیشهی عقلانی است، در صورتی که دیالکتیک عبارت از هنر انطباق شناسایی قواعد منطق بر مباحثه است. فرق دیالکتیکدان با منطقدان فرق وکیل مدافع با قاضی است. چنان که گفته شد، دیالکتیک در هر عرصه مفهوم خاص خود را داشت، متفکران ایلیایی، اندیشمند ایونی را که به اصطلاح امروزی فیلسوف میگوییم، را شخصی بدبین تلقی میکردند؛ ولی او (هراکلیتوس) تحت تأثیر بیقراری و بنیادین امور و اشیا بود. وی به تکرار میگفت: همه چیز در گذر است هیچ چیز آرام نمیماند، این بیقراری کلی و درنگناپذیر را در تشبیه معروفی بیان کرده است: ‹‹هیچگاه نمیتوان دوبار در یک رودخانه شنا کرد و این سخنی است بیچون و چرا؛ زیرا من هیچگاه در محلی که شنا کردهام دوباره همان قطرههای آب را نمیتوانم بیابم، نمیتوان دوباره مادهی فناناپذیر را در یک حال یافت، زیرا پراکنده میشود و از نو گرد میآید و با تندی و شتاب دگرگونیهایش دور میشود و نزدیک.›› هراکلیتوس را به نام پدر دیالکتیک جدید مینامند؛ ولی بعدها با مخالفتها روبهرو شد و دیگر دانشمندان تناقض گفتههای وی را به چالش کشیدند. ‹‹ما در یک رودخانه شنا میکنیم و شنا نمیکنیم، ما هستیم و ما نیستیم.›› این گفتهها بیاساس نیست، بنا به روایتی، هراکلیتوس معتقد بود که شییی واحد هم هست و هم نیست؛ اما در برابر فلسفهی تغییر و تناقض هراکلیتوس، فلسفهی سکون و همانندی ایلیایی قرار دارد که آن را رد میکند.
پارمنیدس مشهورترین پیشوای مکتب ایلیایی به مخالفت با هراکلیتوس برمیخیزد، زیرا در این مورد نمیتوان گفت چرا زودتر یا دیرتر برنخاسته است و از طرف دیگر قابل تصور نیست که هستی نباشد. هستی ممکن نیست نباشد و هر چه هست لازم است که باشد، جایی برای احتمال تغییر و تکثیر وجود دارد: پارمنیدس طرفدار تکبینی مطلق است. هستی ساکن است و در میان کمربند ارتباطهای نیرومند نهاده آغاز و فرجامی ندارد؛ زیرا ما نظریهی پیدایش و مرگ آن را مطلقاً رد کردهایم، وانگهی حس حقیقتجویی و اعتقاد با آن در تقابل است. هستی با خود همانندی دارد در یک حال و توسط خود بدینگونه هستی ساکن است و در یک جایی قرار دارد.
کلمهی سوفسطایی به معنی بخرد و دانشمند است و سوفسطایی؛ یعنی کسی که به خرد و دانش تعلیم میدادهاست. به گفتهی آنان انسان معیار هر چیزی است، هر چه برای یک نفر یا یک شهر درست است برای همه درست است؛ اما به تدریج سوفسطاییان معنی ابتدایی لقب خود را فراموش کردند و تقریباً چیزی جز سخنپرداز نماندند، بعد سعی داشتند به شاگردانشان، سخنرانی تعلیم دهند، طوری که بتوانند بر مجالس ریاست کنند و در آنها سواد علمی یا فلسفی باقی نماند.
سقراط شنوندگان خود را برای دیالکتیک آماده میکرد. وی چنین میاندیشید که هنگامی، کسی موضوع سخن را به خوبی بداند میتواند آن را برای دیگران نیز به اشتباه اندازد، بدین گونه بود که سقراط همواره میکوشید تا خود و شاگرداناش در جستوجوی طبیعت هر چیز غور کنند؛ اما افلاطون قبل از هر چیز دیالکتیک سقراط است، هنر گفتوگو و مباحثه؛ اما افلاطون راه دورتری میپیماید، چون از بر شدن از فرد به نوع و از نوع به جنس راضی نیست، میخواهد سلسه مراتبی میان انواع بیابد و از راه مکاشفه و شهود به نمونهی اصلی و اصیلی که در امور مورد تجربه دخیل است، دست یابد.
در افلاطون میتوان دو اندیشهی دیالکتیکی یافت، یکی روش مباحثه که از سقراط گرفته و دوم روش متافیزیکی که خاص خود اوست، میتوان به عنوان تشکیل دهندهی دیالکتیکی افلاطون بررسی کرد. ولی این پویایی را در ارسطو نمییابیم؛ وی در رسالهی بوطیقاً مشروحاً به دیالکتیک میپردازد، ارسطو از همان اولین سطور کتاب، هدف خود و ضمناً درک خود را از دیالکتیک شرح میدهد. هدف این رساله یافتن روشی است که ما را قادر سازد تا دربارهی تمام مسایل مورد نظر به استدلال بپردازیم.
نویسنده: نصیراحمد مجیدی، عضو گروه حرکت برای تغییر