گروههای ستمدیده و ستمگر در افغانستان
در کشور ما دو طبقه وجود دارد؛ 1. طبقهی ستمدیده 2. طبقهی ستمگر. هر دو طبقه نیاز دارند تا آزاد شوند.
ستمدیده نیاز دارد تا از تحمل شدن ظلم و ستم رهایی یابد و ستمگر نیاز دارد تا از ظلماش رهایی یابد. ولی این ممکن نیست تا وقتی که ما از آزادی ترسیده باشیم و فقط به عنوان آرامش، شعار آزادی سر دهیم، ولی در حقیقت، تا وقتی نخواهیم آزاد شویم آن را از خودمان بعید بدانیم، حتا اگر به ستمدیدگان کشور ما قدرت رهبری داده شود، ستمگران را الگوی ذهن برای خود قرار داده و ستم میکنند که با این وجود اصلن نظام استبدادی از بین نخواهد رفت.
ولی باید همه بدانیم؛ که آزادی اهدا نمیشود؛ بلکه با غلبه بهدست میآید، اینکه چگونه میتوانیم بر آن غلبه کنیم، بستگی به این دارد، که ما چگونه عللهای آن را نقادانه پیدا میکنیم.
باید آگاه باشیم که بر ستمدیدگان ۲ نوع ستم وجود دارد: 1. سطلهیی است که از طرف ستمگر بر آنها تحمیل میشود. 2. سلطهی درونی خودشان است که خود را رها نکرده اند.
تا وقتی ستمدیدگان کشف نکنند که میزبان ستماند از ظلم رها نخواهند شد، باید حقیقت ستم را دریابند، اما نه به صورت جهان بسته که هیچ راه گریزی از آن نباشد، بلکه وضع محدودکنندهیی که میتوان آن را دگرگون کرد، اما این راهکار هم کافی نیست، باید وارد عمل شد و ستمگر را وادار به درک این کنیم که بدون طبقهی پائین، هیچ ستمگری وجود نخواهد داشت.
باید بدانیم شعار انسان آزاد آفریده شدهاست؛ اشتباه است، چون تا وقتی بر آن عمل نشود، هیچ اصل صادقانهیی در آن وجود نخواهد داشت.
در کتاب “پداگوژی ستمدیدگان از فریره” افراد به دوگونه تقسیم شدهاند: 1. افرادی که مردمگرا اند. 2. افردایکه بشردوست (نوع پرور) اند.
فریره گونهی اول را میپسندد؛ چون در اینگونه تلاش بر آموزش آزادی و رهایی مردم میشود. این که انسان بتواند خودش راه را طی کند، زیباترست. اما انسان بشردوست از بالا دلش برای محرومان میسوزد و برای ابراز نوع دوستی خود خیرات و صدقاتی بین محرومان پخش میکند.
گونهی اولی، سرشت اشخاص فروتن و عاشقست و دومی خصلت افراد متکبر. حال ما در مقابل افراد ستمدیدهی کشور ما چگونه رفتار میکنیم؟
آیا به این درک رسیدهایم که جامعهی ما به انسانهای مردمگرا نیازمند است و یا خیر؟
ولی خشونت توسط چه کسی بهوجود میآید؟
به وسیله کسانی که ستم میکنند، استثمار میکنند و در شناخت انسانهای مظلوم کوتاهی میکنند. یا نه به وسیلهی آنان که ستم میکشند و استثمار میشوند، این مظلومان نیستند که منشأ ستمگری میشوند، بلکه ظالماناند.
ولی خشونت چگونه به اتمام خواهد رسید؟
چگونه انسان به آزادی دست مییابد؟
بلی این فقط انسان ستمدیده است که میتواند آزادی را رقم زند. نه با مشارکت کاذب، بلکه با درگیری و شرکت متعهدانه.
اگر در جامعهی ما ستمدیدهیی وجود دارد، این به دوران آموزش افراد این جامعه بر میگردد، آموزشی که استاد ذهن این اشخاص را بانک تصور کرده و معلومات را به شکل حفظ بدون این که حتی به آنان بفهماند، تحمیل میکند.
اینجاست که دانش دیگر اثر نقادانهیی از خود بجا نمیگذارد که سبب سکوت و بهوجود آمدن قشر ستمدیده میشود.
ولی چرا این اتفاق میافتد؟
کلمه در جهان دارای ۲ بعد است، ۱. عمل، 2. اندیشه.
اگر یکی ازین دو گرفته شود دیگری بیمفهوم خواهد ماند و این مسئله، بر ستمدیده صدق میکند، چون با کلمات خود نمیتواند جهان خود را دگرگون کند.
وجود آدمی نه میتواند خاموش بماند و نه میتواند با کلمات دروغین خود پرورده شود، بلکه فقط با کلمات راستین میتوانند تغذیه شود که به کمک آنها آدمیان جهان را دگرگون میکند.
چرا؟ چون آدمیان در خاموشی ساخته نمیشوند، بلکه در کلمه، کار و عمل اندیشه ساخته میشوند.
پس ما باید یاد بگیریم انسانهای عملگرا باشیم، به سمت آزادی ذهنی و انتقادی حرکتی کنیم تا که باشد با کلمات و عمل خود دگرگون کنندههای این جامعه شویم.
نویسنده: شیما عزیزی، عضو گروه حرکت برای تغییر