«در آثارم زنانی زندگی میکنند که من به آنها عشق و عادت دارم»
حمیرا قادری، دکترای ادبیات و نویسندهی معروف در بخش ادبیات داستانی در افغانستان است. او چندی پیش، رمان رقص در مسجد را منتشر کرد. رقص در مسجد نیز چون کتابهای پیشتر حمیرا قادری، روایت زندگی یک زن آسیبدیده است. برای صحبت بیشتر پیرامون این رمان، با وی گفتوگویی داریم که در ادامه میخوانید.
پرسش: چرا در رمان رقص در مسجد، ژانر خاطرهنویسی را انتخاب کردید؟
پاسخ: چون در ژانر خاطرهنویسی، دست شما در انتخاب زمان آغاز و پایان، باز است. در افغانستان و در ادبیات فارسی، ژانر خاطرهنویسی، ژانر پرکاربردی نیست و روی آن زیاد کار نشده است. برای همین پس از رفتن من به آمریکا و آشنایی بیشتر با این ژانر و دیدن کارهای زیادی در این بخش، سبب شد تا من این ژانر را انتخاب کنم، چون حس کردم در این ژانر، بهتر میتوانم حرف بزنم.
پرسش: گفته شده در ابتدای هر فصل این کتاب، شما نامههایی به پسر تان دارید، ممکن است کمی بیشتر توضیح دهید؟
پاسخ: افغانستان سرزمین قصههاست، در افغانستان ما زنان و مردان آسیبدیدهی زیادی داریم که زندگی شان مملو از قصه است و کار یک نویسنده، بیشتر قصهسازی است تا قصهسوزی. پس از این که من، ژانر خاطرهنویسی را انتخاب کردم، دیدم که یک بخش بزرگ این ماجرا، فرزندم است و نمیدانستم با این مخاطب خاصم چه کنم. درست است که من داشتم، زندگی یکی از زنان هرات را روایت میکردم، اما آیندهی حضانت کودکم را همیشه تیره و تار میدیدم. خواستم نامهها را با این ژانر درآمیزم و تبعیت از هیچ ژانر خاصی نکنم، بنابر این، بهترین جایی بود که سیاوش میتوانست هم در جریان خاطرات زندگیم قرار گیرد و هم در جریان زندگی حالام قرار گیرد. در کنار تمام مردم دنیا، سیاوش یکی از مخاطبان خاص این کتاب است.
پرسش: چرا عنوان رقص در مسجد را انتخاب کردید؟
پاسخ: این رمان به فصلهای متفاوت تقسیم شده و هر فصل نامهیی دارد شبیه یک داستان کوتاه. که از بین همهی فصلها، یک بخشاش که پر از شادی، خنده و رقص است و من به آن بخش را دوست داشتم؛ به حرمت همین دوست داشتن، نام آن بخش را روی این کتاب گذاشتم.
پرسش: پیشتر گفته بودید، نمیخواهید کسی به بدون اجازهی شما، این کتاب را به فارسی برگردان کند، تکلیف فارسیزبانانی که علاقهمند اند این کتاب شما را بخوانند چی میشود؟
پاسخ: من تا حالا، هفت کتاب نوشتم، باید از فارسیزبانان بپرسم، چند نفر و چند تا از کتابهای مرا خواندهاند. مثلا نقش شکار آهو، در هزار جلد خودش باقی ماند. البته با حرمت به گروهیکه خوانده اند. چطور شد که وقتی کتاب از آدرس آمریکا آمد، همه پشت زبان فارسی اش افتادند؟ در افغانستان، بسیاری از فارسی زبانان ما مینویسند ولی کتابهای شان سالها در کتابخانهها خاک میخورد. دوم این که، تا کتابی از آدرس دیگری نیاید، ما مشتاق خواندن نمیشویم و معیار خوبی را انتشارات کشوری دیگر انتخاب میکنیم. من مطمئنام اگر این کتاب به فارسی میآمد، با این همه استقبال روبرو نمیشد. دیگر این که فکر نمیکردم مخاطب فارسیزبان افغانستانی، اینقدر از این کتاب خوشاش بیاید، دلیل هم دارم. چون معتقدم که در هر خانه یکی دو قصه، شبیه قصهی من هست، من پس از جدایی از همسر سابقم متوجه شدم که چقدر زن جداشدهیی در این سرزمین هست که حضانت فرزندش، به دلیل مسایل مالی و عرفی و سنتی از او گرفته میشود. البته من بعدا متوجه شدم که این کتاب، چقدر مخاطب فارسیزبان داشت که این کتاب را به انگلیسی خواندند و لذت بردند. احساس نمیکردم که طیف بزرگی از مخاطب فارسی را هم داشته باشم که به زبان انگلیسی خوانده باشند. بحث دیگر، حقالتألیف است. متاسفانه در افغانستان، حتی پول چاپ کتاب را هم از نویسنده میگیرند. در حالیکه من معتقدم که باید نویسندگی و هر هنر هنرمند، هم کار دلشاش باشد و هم کار گلاش. من گفتم که نمیخواهم ترجمه شود مگر اینکه حقالتألیف خوبی پرداخته شود و ترجمهاش زیر نظر خودم باشد.
پرسش: زمانیکه این رمان را مینوشتید، فکر میکردید این رمان اینقدر غوغا کند؟
پاسخ: یادم نمیآید که من کاری را طوری آغاز کنم که انتهایش را اصلا ندانم. این کتاب برای من 5 سال زمان برد. اصلا با این دیدگاه که برخی از مردم ما در افغانستان باور دارند که چون این کتاب ناماش فریبنده بوده و قصهی غصههای زنان افغانستان را در صدر قرار داده، موافق نیستم. برای این که خوانندهی بیرونی، خوانندهیی است که میلیونی کتاب میخواند و ناشرهایش را هم اگر ببینید، چقدر تایتل کتاب ادبیات در روز دارند. اما باز هم این کتاب برای ادبدوستان توصیه شده است. من از همهی ادبیات و ساختاری که میدانستم، کمک گرفتم تا چیزی به قصههای دونیا اضافه کنم و چیزی هم به هنر دنیا. میخواستم این کتاب در آمریکا در طیف وسیع خوانده شود، اما نمیدانستم که جز 8 بهترین “نیویورک تایمز” شود و یا جز 5 بهترین “یو اس تودی” شود و ایناش برایم لذتبخش بود.
پرسش: در گذشته گفته بودید که رمان نقره دختر دریای کابل را بیش از همهی آثارتان دوست دارید، با وجود رقص در مسجد، هنوز رمان نقره جایگاه پیشیناش را دارد؟
پاسخ: رقص در مسجد متعلق به حال و هوای دیگری است، هجرت به مفهوم دوری جغرافیایی، غربت به مفهوم دوری عاطفی از همهی عزیزانم، خانوادهام و فرزند ام بوده و حال و هوای خودش را دارد. برای من، تمام آثارم ارزشمند است چون تنها دستاوردهای زندگیام اند. مثل این که شما به یکی از دختران هرات بگویید که خامک کن، ده تا یخن دوخته و روی هرکدام، سو (نور) چشم گذاشته. برای من هم آثارم مثل آن یخنهای خامککردهی ظریف و قشنگ است که به تک تک شان عشق دارم. نقره را در سطحی دوست دارم و رقص در مسجد را در سطح دیگری. در آثارم زنانی زندگی میکنند که من به آنها عشق دارم و عادت دارم.
ترتیب: سیمین صدف