آموزش بزرگ‌سالان کنشی برای آزادی

هر انسانی وقتی به دنیا پا می‌گذارد از همان بدو تولد یک جای‌گاهی را در جهان از ‌آن خود می‌سازد و جای‌گاهی در جهان به او تعلق می‌گیرد؛ این جای‌گاه برای انسان‌ها به‌معنی انسانی ساختن جهان از طریق تحول و تغییر آن است.

هر انسان دارای شعور است که او را از حیوانات متمایز می‌کند، او باید در زندگی خود دارای یک هدف مشخص باشد. چون‌که عمل بدون هدف هیچ وقت نتیجه‌بخش نخواهد بود و هدفی را که برای خود انتخاب می‌کند باید از روی آگاهی باشد؛ یعنی باید یک رابطه‌ی متقابل بین آگاهی، هدف و عمل وجود داشته باشد.

اگر آموزش برای بزرگ‌سالان را از دیدگاه فریره ارز‌‌‌یابی کنیم به این نتیجه دست پیدا می‌کنیم؛ شخصی که دارای طرز فکر ماشینی است می‌تواند سوادآموزی بزرگ‌سالان را صرفا به عمل تکنیکی تبدیل کند.

در کتاب‌های ابتدایی که برای سوادآموزی بزرگ‌سالان در نظر گرفته شده، بی‌سوادان در حکم کسانی اند که کم تغذیه شده و حروف و کلمات به مثابه‌ی غذای روح است که باید او را از آن‌ها پر کرد وخوراند.

پاولو فریره به این باور است که شخص دانش‌آموز با متن‌هایی که در کتاب‌های ابتدایی برای بزرگسالان آمده است بیگانه است و از روش دیالکتیکی(گفت وشنود)؛ باید برای سواد‌آموزی بزرگسالان استفاده شود.

بی‌سوادی امروزه تجلی خاصی از فرهنگ سکوت است، فرهنگی که مردم یک جامعه را به سکوت وا‌داشته تا تحت تأثیر سیطره‌ی یک جامعه دیگر قرار گیرند و باعث می‌شود از خود بیگانه شود و یک جامعه‌ی دیگر به حیث جامعه اداره‌کننده برایش تصمیم می‌گیرد و هرگاه که توده‌ها واکنشی از خود نشان دهند از راه خشونت به سکوت وا داشته می‌شوند.

در بسیاری از کتاب‌های سوادآموزی بزرگ‌سالان یک دید نادرست وجود دارد، این‌که بی‌سوادان انسان‌هایی اند که به حاشیه رانده شده اند، که این به حاشیه رانده شدن، نه‌تنها در فضای فزیکی است، بلکه در واقعیت تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و حتی در بعد ساختاری واقعیت نیز هست. اگر فرد بی‌سواد شخصی باشد که به حاشیه رانده شده در این‌صورت تنها چیزی که می‌تواند او را ازین حاشیه بیرون بکشد سواد است.

با چنین طرز دید نادرستی آموزش یا سوادآموزی برای بزرگسالان هرگز نمی‌تواند تلاشی برای آزادی باشد. کسانی که بی‌سواد اند ومی‌خواهند سواد را یاد بگیرند هدف شان این نیست که خود را از حاشیه به داخل بکشند بلکه هدف آ‌ن‌ها آزادسازی خود است. در حقیقت، آن‌ها اشخاصی که به حاشیه رانده شده نیستند بلکه ستم دیده‌گانی در درون اند. آن‌ها کسانی اند که در همان ساختار اجتماعی به عنوان یک ابزار با آن‌ها رفتار می‌شود.

پس آموختن خواندن و نوشتن به مردم این نیست؛ که چند تا واژه‌ی از خود بیگانه را در مغز آنان انبار کنیم، بلکه کارآموزی دشواری‌است از سخن گفتن در مورد جهان بیرون.

هر آموزشی دارای دو بعد است. بُعد نظری و بُعد عملی.  بُعد نظری آن از جانب مربی است که گاهی با صراحت بیشتر و گاهی با صراحت کم‌تر تعبیری از جهان و انسان را در بر دارد. بُعد عملی آن مربوط به خود فرد‌ است که تحت آموزش بوده که زبان و اندیشه هر دو در آن دخیل است.

سخن گفتن نوعی از علم انسانی است که مستلزم اندیشه و کنش است و به گفته‌ی فریره حق ابتدایی همه آدمیان است، نه امتیاز محدودی از آنان در فرهنگ سکوت که برجامعه چیره شده است. توده‌ها در آن گنگ اند، آنان منع شده اند از این‌که خلاقانه در دگرگونی‌های جامعه خود شرکت کنند. و در نتیجه از بودن به معنای انسانی آن منع شده اند و اگر در پیکارهای سوادآموزی بتوانند خواندن و نوشتن را بیاموزند بازهم تا آموزش شان مجالی برای کنش به آن‌ها ندهد نمی‌تواند به فرهنگ که بر آن‌ها و جامعه‌ی شان چیره شده است غالب شوند.

از نظر فریره بهترین روش برای آموزش بزرگ‌سالان، روش گفت‌وشنود است، ولی او تاکید می‌کند هر گفت وشنودی نشان از رابطه با شناخت راستین ندارد. برای آن‌که گفت‌وشنود، روشی برای دانش راستین باشد، آموزگاران باید به نحوه‌ی علمی به واقعیت بپردازند تا پیوندهای گفت‌وشنودی را که بیان‌کننده‌ی صورت واقعیت اند را جستجو کند.

رسالت آدمی این‌است که با عمل و اندیشه خود جهان را دگرگون سازد و آموزشی که همراه با کنش باشد؛ مانند همه‌ی جریان‌های دیگر جامعه‌ساز به تقویت این رسالت گرایش دارد.

آموزش باید بخاطر کنشی باشد در جهت آزادی و به این خاطر باید در فرایند دانستن قرار بگیرد نه از بر کردن. پیشرفت و توسعه و از همه مهم‌تر آزادی با ادامه‌ی شرایط این فرهنگ سکوت و یا با صدای دروغین از طرف جامعه‌های اداره کننده‌ی جامعه‌ی از خود بیگانه، تحقق پذیر نیست، آموزش باید این توانایی را به فرد بدهد که بتواند خودش باشد و خودش اداره‌ی سرنوشت خود را به دست بگیرد! و این توانایی در او ایجاد شود که با کسانی که خواهان خاموش ساختن او استند به گفت‌وگو بنشیند و بداند چه اندیشه‌هایی در پی واداشتن او به سکوت اجباریست.

در فرایند سوادآموزی باید یک کنشی باشد برای آزادسازی خود شخص از ظلم وستم و رهایی از قید و بند سکوتی که به اجبار به آن‌ها قبولانده شده است. کار مربی این است که دریابد چه چیز راه کنش او را روشن می‌سازد و فقط با این کار است که می‌تواند یکی از کارسازان این نقش باشد.

کنش‌های آدمیان به خودی خود دگرگون کننده، آفریننده‌ و بازآفریننده است وکسانی که بی‌سواد اند چون‌که اسطوره‌ی فرهنگ سکوت از جمله حقارت و بدبختی بر آن‌ها چیره شده است؛ نمی‌دانند که کنش آن‌ها نیز سبب دگرگونی در جهان می‌شود.

در جریان سوادآموزی باید این واقعیت را که آنان انسان اند و می‌توانند صدایی داشته باشند به بی‌سوادان بیاموزانند واین‌جاست که آنان چیزی بزرگ‌تر از خواندن و نوشتن را درک می کنند و آن درک آزادی است.

نویسنده:جیلا سادات، عضو گروه حرکت برای تغییر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا