نقدی بر طرح پیشنهاد شدهی وزارت معارف
آموزش برای استقلال هویتی کودکان و بروزشخصیتشان که در دوران تعلیم استعداد نهفته در کودکان شگوفا میشود، امری بسیار مهم است. مهم است که در آموزش کودکان باید خیلی کوشا بود؛ چون در سنین کودکی برداشتهای بسیاری به الگوبرداری شخصیتی و فهم آنها اضافه میشود، در واقع اساسگذاری میشوند و همین اساسگذاری باعث به وجودآمدن شخصیتشان میشود که تا آخر زندگی همان الگوها را با خود دارد. اگر در آموزش ابتدایی شان کوتاهی صورت گیرد باعث به وجود آمدن انواع اختلالات شخصیتی و رفتاری میشود. اگر در پی جامعهی سالم استیم، باید سیستم آموزشی سالم داشته باشیم. تعلیم و آموزش شاهرگ تمام فعالیتها در کشور است، همین آموزش است که ایده و افکار میآفریند و استعدادهای کودکان را پرورش داده، باعث بروز آنها میشود.
درتمام جوامع کوشش بر آن است که سیستم آموزشی خود را ارتقا دهند، هر روز بر کیفیت آن بیفزایند، تا محصول بهتری از نسل جدید به وجود آید؛ چون آن جوامع به این درک رسیدهاند که اگر کودک خوب آموزش ببیند، در آینده فرد مفیدی برای کشورش است، اگر آموزش ناقص به کودک تحمیل شود، کودک نیز درآینده فعالیتهای ناقصی را در قبال کشور خود در پیش میگیرد.
اما در افغانستان متأسفانه تعلیم کودکان بسیار دستکم گرفته میشود، به آن ارزش نمیدهند، میگویند کودک است و هرگونه معلم میتواند آنها را آموزش دهد. جای بس تأسف است در بسیاری از مکاتب، گاهی آموزگار دارای سطح علمی پایین را برای دانشآموزان صنفهای اول، دوم و سوم برمیگزینند، مبنی بر این که خواندن کتابهای صنفهای ابتدایی فهماش سادهتر است. آموزگاری که از لحاظ سطح علمی پایین است، راحت میتواند تدریس کند. این آموزگار تدریس خود را معطوف به خواندن متن، املا و شبنویسی میکند، بدون درنظرداشت جنبههای روحی کودک معصوم که تازه پا به عرصهی اولین مکان رسمی گذاشته است. گذشته از این به تازگی وزارت معارف تصمیم گرفته است که آموزش سه سال اول باید درمسجدها صورت گیرد، جایی که کودکان مورد لتوکوب برخی عالمان دین قرارمیگیرند. درست است که مسجدها از ارزش بالایی برخوردار است؛ اما آموزگاران که روزانه حد اقل ۳ تا ۴ ساعت را مصروف تعلیم آموزههای دینی هستند، دیگر چه نیازی است که اولین مکان رسمی کودکان که همانا مکتبها باشد را به مساجد انتقال دهیم. تجربه ثابت کرده است که برخی عالمان دینی از قانون لتوکوب استفاده میکنند، شاگردانی که درمدارس دینی آموزههای دینی را فرا میگیرند مورد لتوکوب قرار میگیرند.
یادم است زمانی که درمسجد به خاطر فراگرفتن تعلیم رفته بودم یکی ازبچهها رفت پیش عالم دین (یا به اصطلاح خودما آخند صاحب) که درس خود را بخواند، تا درس جدید فراگیرد. قبل از این بچه یکی دیگر از بچهها پیش ملا نشسته بود و ملا به آن بچه درس می داد، این هم رفت، نشست و منتظر ماند تا این که نوبتاش برسد. کنار خانهی ملا صاحب یک چنار بود که ما زیر آن درس میخواندیم، یک جوی آب از کنار ما میگذشت. بچهیی که منتظر بود به چهار طرفش نگاه میکرد، کاری که همهی ما در زمان انتظار، در جایی انجام میدهیم. نوبت این بچه رسید اما او همچنان به درختها و جوی نگاه میکرد، متوجه نشد که نوبتش رسیده است. ملای مسجد وقتی این بیتوجهی را دید سیلی محکمی به صورت این کودک زد، شاید خود آن کودک و حاضران آن اتفاق ناگوار را فراموش نکنند. آن کودک به گریه شروع کرد. آخند صاحب او را درس میداد؛ اما او همچنان از شدت درد گریه میکرد. برخورد آخند صاحب با آن کودک، حتا نباید با یک مجرم انجام شود. کودکی که میآید تا علم بیاموزد؛ نباید مورد چنین خشونتها واقع شود. نمیدانم وزیر معارف چگونه چنین طرحی را بیان کرده است.
کسانی که این طرحها را میریزند باید به عواقب آنها نیز فکر کنند. خواهشا شما که چنین طرحی را بیان کردید، خود را به جای همان بچهیی که از سوی آخند لتوکوب میشود قرار دهید. با این برخورد، صلاحیت تصمیمگیری را از کودکان میگیرند، وقتی آنان بزرگ میشوند، با روحیهی خشن و انتقامجو وارد جامعه میشود، نتیجهی آن هم به صورتهای مختلف بروز میکند؛ مانند: داعش یا طالب یا زیر هر نامی که فقط میخواهند خون بریزند.
اگر جوان در کودکی مورد سرزنش و لتوکوب قرار میگیرد وقتی جوان میشود در خود نیروی زیادی را احساس میکند، با روحیهی خشن به تخلیهی آن میپردازد. عواملی چون خانواده، آموزگار، دوستان و همه بر وضع فرد تأثیر میگذارد. پس باید مواظب دوستان، معلم و محیط( خانه، مدرسه و اجتماع) که در آن بزرگ میشود باشیم. همچنان اخلاق، درس و زندگی کودکان در جوانی آنها تأثیر بسزایی دارد. به قول فریره و مایلز، در کتابی به نام «راه را با پیمودناش میسازیم» کودک را باید در کنار این که سرزنش نکنیم، کودک اگر احساس کرد شما از او ناراحت استید، یقینا شما کاری کردید مشابه به لتوکوب در آن کودک.
من قبول دارم که این قانونها در مکتبها هم اجرا نمیشود، ما باید قانونهای بهتر و دقیقتری را برای مکتبها برنامهریزی کنیم؛ اما ما به سمت بدترشدن وضعیت میرویم که همانا سرپرستی این کودکان به دست افرادی چون بعضی ملا صاحبان است که طرح بهتر از لتوکوب کودکان برای درس دادن آنها ندارند. این رفتارها از کودک درهمان اوایل زندگی صلب هویت میکند، باعث خشنبودن و انتقامجو شدن در جوانی و بزرگی میشود. از او چه انتظاری میرود فردا که به گروه مخالف پیوست با ترحم برخورد کند! خوب طبیعی است که برخوردی که درکودکی با او شدهاست را پیاده میکند.
نویسنده: امینالله رحمانی، عضو گروه حرکت برای تغییر