رهایی یا فرقه‌گرایی

كم‌تر آدمي پيدا می‌شود تا بگويد من آزاد هستم و يا ترس خود از آزادي را آشكار کند كه اين ترس، زاده‌ی تفكر دیگری است و اشاره به فرقه‌گراها دارد. فرقه‌گرایی هر منشأي داشته باشد، ديواري در مقابل آزادي بوده‌است؛ اما فرقه‌گراها و اصل‌گراها در تضاد قرار دارند. اصل‌گراها، هرگز ذهن‌گرا نيستند، لذا ذهن‌گراها، به ذهنيت می‌پردازند و اصل گراها به عينيت. عينيت و ذهنيتي كه باهم در جدل هستند، آن ‌یکی افسانه‌ساز این‌یکی نقاد.

افسانه‌یی كه آدمی را ازخود بیگانه می‌کند؛ اما نقد، آدمي را از بند ستم آزاد می‌سازد. ستمي كه چشم آدمي را كور ساخته و او را از آگاهي و دانايي دور می‌کند. اینجاست كه انقلاب از درون خودش آغاز می‌شود. از زمان پيدايش انسان، گونه‌اش به دو بخش تقسيم شد: ستم‌گران و ستم‌ديدگان

ستم‌گر، خودش را صاحب ستم‌ديدگان می‌داند، ذهن و جان او را به انقياد می‌کشاند. اين انقياد كشيدن، به همین‌‌جا خلاصه و ختم نمی‌شود؛ چون ذات انسان شروع به تقلاکردن می‌کند و نياز خود را اول بر پايه‌ی آگاهي و دانستن می‌یابد. دانستن و آگاهي هم نياز شديد به آموزش دارد. آموزش ستم‌ديدگان را بايد خط نخست جبهه‌ی جنگ علیه ستم‌گر دانست؛ اما آموزش ستم‌ديدگان، بايد از سوی اصل‌گرا (راديكاليسم) شروع شود، نه از سوی فرقه‌گرا؛ چون فرقه‌گراها از تعصب تغذيه می‌کنند، تعصبي كه سرنوشت را اجتناب‌ناپذیر می‌پندارد، ستم‌گر شروع به اعمال ظلم بر زیردستان خود می‌کند. ستم‌گر، در همه حال در سايه‌ی قدرت خود ستم و بهره‌کشی می‌کند، ستم‌ديدگان را مورد تعرض و ضرب و شتم قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، از آغاز پيدايش انسان، ستم هم به وجود آمد. اما زماني كه يوغ اسارت و بردگی به گردن آدمی نهاده شد، شروع به انقلاب آزادسازي خود نيز كرد. مقوله‌ی آزادي، احساس‌برانگیز است و آزادشدن نوعي زايمان؛ اما زايماني به‌شدت دردناك. انسانی كه از اين زايمان به دنیا می‌آید، انساني جديد است. ابژه‌یی كه حال ستم‌گر و ستم‌ديدگان را می‌فهمد، ديگر نه ستم‌گر خواهد بود نه ستم ديده، بلكه آدمي خواهد بود در جريان دست‌يافتن به آزادي. انسان آزادشده (ستم ديده) شروع به ساختن واقعیت‌های اجتماعي می‌کند، واقعيتي كه در بازتاب كردار به آنان بازمی‌گردد و آنان را در شرايط تازه قرار می‌دهد،  پس دگرگون كردن آن واقعيت وظیفه‌ی تاريخي است بر عهده‌ی آدميان.

عمل آزادی و رهاسازی از ظلم و ستم دو مقدمه دارد: اولي مقدمه‌ی انقلاب و دومي هم ثبت‌شدن در تاريخ كه هرچند از ذهن آدمي فراموش شود؛ اما از صفحات تاريخ هیچ‌ وقت محو نخواهد شد؛ چون پداگوژي ستم‌ديدگان، ابژه‌یی بوده‌است براي آیندگان.

آموزش ستم ديدگان، بايد طوري باشد كه آن‌ها را با آرمان‌ها و اهداف‌شان آشنا كند و ديكته هم بايد زيست برابري باشد؛ هرچند آموزش ستم‌ديدگان، آسان به نظر نمی‌رسد؛ اما جناح ستم‌ديدگان بايد از اين خاموشي سر بيرون كند.

تعليم‌دادن به ستم‌ديدگان تعليمي مردمي‌گرا و آزاده می‌خواهد كه شامل دو مرحله می‌شود: مرحله‌ی اول ستم‌ديدگان از كارهای ستم‌گران پرده بردارند، مرحله‌ی دوم ستم را دگرگون كردن است.

در مرحله‌ی اول، آموزش بايد به مسأله و جريان ستم‌گر و ستم‌ديده بپردازد، آناني كه ستم می‌کنند و آناني كه ستم می‌کشند. بايد رفتار آنان و بينش آنان از جهان و اخلاقیات‌شان را مدنظر قرار دهيم كه چرا يكي ستم‌گر شد و ديگري ستم‌ديده؛ اما زماني كه قشر ستم‌‌ديده كه براي مردم‌شان پيكار و فداكاري می‌کنند، قدرت سلطه‌جویی و سرکوب‌کنندگی را از ستم‌گران می‌ستانند، به آنان انسانيتي را بازمی‌گردانند كه به هنگام اعمال ستم از دست‌ داده بودند.

ستم‌ديدگان، تنها باني آزادي خويش نمی‌شوند، بلكه ستم‌گران را هم از سلطه‌جویی و سلطه‌گرايي نجات می‌دهند. پس اينجا آزادسازی دو گروه شد. ستم‌گر و ستم ديده و به‌وجودآمدن شناختي توانا از حال خود آن‌ها عمل آموزشي كه به‌مثابه آزادسازي می‌شود. انسان بايد ستم‌ديدگان را طوري تربيت كند كه خود به ستم‌گران آينده تبديل نشوند. اين فرآيند باعث به وجود آمدن رهبران انقلابی همانند انقلاب ستم‌ديدگان در مقابل ستم‌گران است و این‌ همه در زمينه‌ی هوشيارسازی، تحقق می‌یابد.

سخن آخر: هيچ واقعيتي به ‌خودی ‌خود تغيير نمی‌کند تا زماني كه خودمان دست به كار شويم براي زندگي بهتر تا باشد فرداي بهتر.

نويسنده: سوسن نوری، عضو گروه حركت برای تغيير

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا