سواد، مهارت فنی نیست

به واقعیت واژه سواد در نزد‌  ما چه معنایی دارد؟ بسیاری از دانشمندان بر این عقیده‌اند که سواد، بیشتر از کسب مهارت خواندن و نوشتن است و  افراد باسود کسانی اند که با سواد خود جامعه‌ی‌شان را دگرگون می‌کنند.

پائولو فریره سواد را نقش آگاهی از آگاهی‌مان، اندیشیدن در باره‌ی اندیشه‌ی‌مان، و تفسیر تفسیرهای‌مان را در رابطه‌ی دیالکتیک‌مان می‌داند.

تاریخ نشان دهنده‌ی آنست که انسان در زمان‌‌های پیش در مرحله‌ی اول، جهان خود را تغییر داد و در مرحله دوم این جهان را اظهار کرد. یعنی انسان فقط با خواندن و نوشتن آغاز نکرد، انسان با آزاد کردن دست، چنگ زدن به جهان را آغاز کرد. و این نشان‌دهنده‌ی فکر همراه با عمل ا‌ست، که معنای واقعی شناخت انتقادی را رقم می‌زند.

برای رسیدن به این امر ما باید بدانیم، که قضاوت‌کننده بودن یک نکته بلاغی‌ست، نه یک گزینه‌ی منطقی. به همین دلیل ما باید به تکثر صداها، انواع گفتمان‌ها و زبان‌های مختلف دوره احترام بگذاریم. باید نزاکت را در پیش بگیریم، اما موضعی بی‌طرفانه نا‌ممکن است، چون بدون عکس‌العمل در مقابل نظام استبدادی به پیش رفتن جز سکوت ناعادلانه چیز دیگری نیست!

با سواد و آگاهی واقعی ما می‌توانیم به عنوان انسان محرک، به سوی ساخت معنا، فعالیت با واسطه به سمت ساخت فرهنگ حرکت کنیم و این‌جاست که بر اثر کارسازی، آگاهی انتقادی را پیدا می‌کنیم. این نکات در ذات بشریت نیست، بلکه این نوع آگاهی، از یادگیری توسعه‌یافته و متحرک می‌شود و در این آگاهی مهم‌ترین نقش را زبان ما ایفا می‌کند.

این بدین معناست که زبان ابزاری برای آگاهی انتقادی‌مان است که به وسیله‌ی آن تغییرات و انتخاب‌های‌مان را دگرگونی بیشتری می‌بخشیم. در نتیجه، ما می‌توانیم بر جهان دگرگون‌ یافته‌ی خود تامل کنیم و جهان تغییر یافته‌ی‌ مان را تصور.

اما آیا واقعن ما از آگاهی و زبان‌مان برای تغییر جامعه استفاده کرده‌ایم؟ اگر نکرده‌ایم، پس باید بیشتر تلاش کنیم که جهان را طوری رمزگذار و رمزگشایی و از این طریق مسبب تغییر جامعه خود شویم؛ این ممکن نیست مگر با بیان ایده‌های‌مان توسط همین زبان.

چنین انسانی باید ابزارهای لازم (فکر و احساس همراه با عمل) برای چنین رسالت راستینی در خود تقویت کند. ما باید یاد بگیریم که در تاملات پیشین‌مان تامل کنیم، چون ما می‌توانیم سواد را وسیله‌یی برای توان‌مند سازی فرد(خود) و کل(جامعه) به‌کار بگیریم. به روایت دیگر، عده‌ای از روشن‌فکران اعتقاد دارند که سواد انتقادی هم به عنوان برساختی ایدیولوژیک و هم به عنوان جنبش اجتماعی باید بخشی از مبارزه‌ی رهایی‌بخش باشد.

در فرایند سوادآموزی برای زند‌گی انسانی که نیازمند گسترش و تکریم آن هستیم، باید پروژه‌ی اخلاقی و سیاسی گنجانیده شود، تا بتوانیم در دگرگونی جامعه‌ی خود مشارکت داشته باشیم و سواد باید پیش شرطی برای رهایی اجتماعی و فرهنگی‌مان شود.

اما آیا ما در جامعه‌ی خود باسواد نداریم؟ پس چرا با چنین وضعیتی روبه‌رو هستیم. اگر به این موضوع با نگاهی عمیق‌تر بنگریم، متوجه می‌شویم که این مشکل از دوران تحصیلات ابتدایی شروع می‌شود. ترقی خواهان‌، تبدیل به محافظه‌کاران شده‌اند و طبقه‌ی تحت ستم فقط مهارت خواندن و نوشتن را فرا می‌گیرند.

این، بیان‌گر این‌ است که در مکاتب ما آموزش به طور یک‌نواخت توزیع نشده است، که این سبب شده تا طبقه‌ی پایین و اقلیت در جامعه‌ی ما، از سواد انتقادی بهره‌یی نبرند و سبب به‌وجود آمدن فرهنگ دموکراسی شوند.

 در این روی‌کرد ۳ تناقص وجود دارد:

۱- در نمایش فرهنگ، طبقه کارگر به عنوان زمینه مبارزه و تضاد ناتوان است.

۲- نشان‌دهنده این‌ست که آموزگارانی که با گروه فرودست کار می‌کنند، تنها نیاز دارند که خود را با تاریخ دانش‌آموزان آشنا کنند.

۳- این روی‌کرد به اشکال جهل سیاسی و ایدئولوژیک مرتبط است.

این نوع سواد ما را از توان‌مند شدن باز می‌دارد؛ چراکه نتوانسته است وسیله‌ی انکشاف ما شود. حال ما بیشتر از هر زمان، نیازمند آن هستیم که بر ظرفیت دانش، آگاهی و یا هم سوادمان کار کنیم. چون واقعن در ما ضعف‌‌‌هایی وجود دارد که باید در صدد تغییر آن‌ها باشیم، تا به وسیله‌ی آن بتوانیم جنبش‌های اجتماعی‌مان را توسعه بخشیم و در نتیجه‌، الزامات دموکراسی و رفتار رادیکال‌ را بشناسیم و در راستای آن‌ها مبارزه کنیم.

ما حال آگاهیم که سواد صرفاً مهارت فنی برای کسب نیست، بلکه به عنوان اساس ضروری برای کنش فرهنگی برای آزادی‌ست. چنانچه ” فریره” سواد را ذاتاً پروژه‌یی برای سیاست می‌داند، که در آن مردان و زنان از حق و مسولیت‌شان نه تنها برای خواندن، فهم و دگرگونی تجارب‌شان استفاده می‌کنند، بلکه برای بازسازی رابطه‌ی‌شان با جامعه گسترده‌تر و دفاع نیز بکار می‌برند.

رسالت ما در مقابل جامعه‌، تبدیل شدن به چنین اشخاصی است، تا بتوانیم این جامعه را از انزوا نجات بدهیم. باید آگاهی‌یی برای خود بسازیم که بر روابط‌ما، بر افکارما و بر عمل‌مان اثر گذار باشد. ما باید بدانیم که آگاه و باسواد بودن، چیزی نیست جز آگاهی و درک درست از شخصیت‌مان، مهارت‌های‌مان، توان‌مندی ‌های‌مان، نقاط قوت و ضعف‌مان، اندیشیه‌های‌مان، باورها و نقطه نظرهای‌مان، انگیزه‌ها و رفتارها و منش‌ های مان وبالآخره درک درست از احساسات مان برای تغییر جامعه است. خودآگاهی و آگاهی ازین مفاهیم به ما این قدرت را می‌دهد تا جایگاه‌مان را تغییر دهیم و این معنای زند‌گی‌ست. ما باید به انسان‌های پُرتلاش تبدیل شویم.

بگذارید هدف جمعی و نیکویی، به عنوان  خورشید زندگی‌مان داشته باشیم، که در نتیجه مسیر مان را تغییر دهد! بگذارید این خورشید زنده‌گی که معطوف به تغییر است، در اثر آگاهی برای همه جالب و جذاب باشد! بگذارید کسانی باشیم که واقعن برای تغییر حرکتی انجام داده باشیم، بگذارید به انسان‌هایی تبدیل شویم، که در واقع به صورت آگاهانه حرکت می‌کنند و این حرکت‌ برای تغییر، خورشید زنده‌گی ما گردد تا بتوانیم به سمت روشنایی قدمی برداریم.

آیا بس نیست که این‌قدر در جغرافیای جهل و بدون حرکت مانده‌ایم؟ فراموش نکنید، ما آماده‌ایم تا یاد بگیریم که چگونه با دانش و آگاهی خود، عنصر آگاه برای تغییر در جامعه‌ی خود باشیم و زنجیرهای فردیت را درهم شکنیم و به عنوان انسان‌‌های آگاه جامعه خود، به کلیت جامعه خود که واقعن زیر ظلم و استبداد اند فکر کنیم.

بنابراین رسالت ما (گروه حرکت برای تغییر)، تغییر و بهبود بخشیدن مستمر در علم و دانش و آگاهی‌ماست. تغییر در افکار‌ما، تغییر در باورهای‌ما، تغییر در احساس‌ما، در نگاه‌ما و ارتباطات‌‌ما. این‌ست هدف، تا بتوانیم ازین حالت بیرون آییم، و از ما به عنوان پیش‌گامان تغییر در تاریخ افغانستان یاد شود؛ کسانی‌که هم خود ایمان به تغییر داشتند و هم تغییر را در دیگران ایجاد کرده‌ایم.

نویسنده: شیما عزیزی، دانش‌جو و عضو گروه‌ حرکت‌ برای ‌تغییر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا