اگر سهیلا بورسیه می‌رفت، زنده می‌ماند

هر بار وقتی دروازه خانه باز می‌شد، صدای گریه از اتاق دیگر به گوش می‌‌رسید. آه، ناله و گریه‌‌های زار مادر سهیلا یاری که هفته پیش در حمله بر دانشگاه کابل جانش را از دست داد. از دست‌دادن دختر 22 ساله برای مادر سهیلا بیشتر از یک غم عادی است؛ مادری که یک هفته است یا گریه می‌کند یا در شوک و کما به‌سر می‌برد. حال پدر سهیلا نیز مانند مادرش است. او توان صحبت‌‌کردن در مورد سهیلا را ندارد.

وقتی رضا یاری، برادر بزرگ سهیلا دروازه‌‌ی خانه‌‌اش را به رویم باز کرد، در و دیوار خانه پوسترهای کوچک و بزرگ نصب شده بود که عکس‌‌هایی از سهیلا همراه با اشعار دردناک روی آن‌ها به چشم می‌‌خورد. خانه‌‌ی بزرگی بود، اما غم کشته‌شدن سهیلا بزرگ‌‌تر از آن.

آتش جنگ، آشوب غم

هفته‌‌ی گذشته (دوشنبه، ۱۲ عقرب)، ساعت 11:27 قبل‌ازظهر، دفتر رضا از طریق اسکایپ پیامک کوتاهی را به کارمندانش ارسال می‌‌کند. این پیامک حامل خبری از انفجار و درگیری در دروازه‌‌ی شمالی دانشگاه کابل است. هرچند این پیامک برای دفتر رضا عادی است، اما برای رضا ناگوار و نگران‌‌کننده است. وقتی چند تماس رضا از سوی سهیلا پاسخ داده نمی‏شود، رضا خود را به دروازه جنوبی دانشگاه کابل می‌‌رساند و تلاش می‌‌کند وارد دانشگاه شده از خواهرش خبری بگیرد. اما تدابیر امنیتی به او اجازه نزدیک‌شدن نمی‌دهد .

رضا و جمع زیادی از نزدیکان دانشجویان به درب شمالی رفته تا بتواند از عزیزان‌‌شان خبری به‌دست آورد، اما نیروهای امنیتی نمی‌‌گذارد که وارد دانشگاه شود. جنگ و انفجار همچنان جریان دارد، اما از سهیلا هنوز خبری نیست. رضا به کمک دوستانش از تمام شفاخانه‌‌های نزدیک که زخمی‌‌های رویداد را به آن‌جا انتقال داده‌اند، خبر می‌‌گیرند. لحظه‌های که رضا شفاخانه به شفاخانه به دنبال سهیلا است، نمی‌داند که سهیلا در میان دود و باروت هدف گلوله‌‌ی تروریستان قرار گرفته است: «هیچ باورم نمی‌‌شد.»

آتش جنگ میان نیروهای امنیتی و مهاجمان مسلح در دانشگاه کابل شعله‌ور بود، اما آشوب غم در دل رضا در حال جوشیدن: «کم‌کم ناامید شدم، اما باورم نمی‌شد، دلم گواهی می‌‌داد که جور است جور است، صحتمند است.»

هر دقیقه رضا شبکه‌‌های اجتماعی را چک می‌‌کند. عکس‌‌ها و فیلم‌‌های زیادی در شبکه‏های اجتماعی نشر می‏‌شود. وقتی به گروه فیسبوکی «Kabul Security» سر می‌زند، می‌‌بیند که خواهرش سهیلا نعش زمین شده و چپتر سرخ‌‌رنگش با خون سرخ‏‌تر گشته است. رضا به فوزیه خواهر دیگرش که او نیز دانشجوی دانشگاه کابل است، تماس می‌گیرد تا بپرسد که سهیلا چه لباس و چه چادری پوشیده بوده است. پاسخ فوزیه کشته‌شدن سهیلا تأیید می‌کند.

وقتی رضا در بیرون برای گرفتن احوال سهیلا بی‌‌تابی می‌‌کند، سهیلای زخمی در گوشه‌ای از صنف مادرش را صدا می‌زند. شکیلا هم‌صنفی سهیلا که از این حادثه جان سالم به‌در برده، به بی‌بی‌سی گفته است که سهیلا تا آخرین نفس مادرش را صدا زد.

در این حادثه‌‌ی تروریستی که هفته گذشته در دانشگاه کابل رخ داد، به گفته مسئولان دانشگاه کابل 19 تن به‌شمول یک کارمند دانشگاه، 16 دانشجوی کلاس چهارم دانشکده اداره و پالیسی عامه و دو دانشجوی دانشکده حقوق جان باختند. مسئولان دانشگاه کابل سه روز بعد از وقوع این حمله تروریستی در 15 عقرب در یک نشست خبری گفتند که 38 تن دیگر نیز در این رویداد زخمی شده‌‌اند.

«آمبولانس‌‌ها به سرعت بیرون می‌‌شد و می‌‌گفت که در این آمبولانس دو پسر یا دو دختر است. اقوام و بستگان شهدا به‌سوی آمبولانس هجوم می‌‌آوردند تا دانشجویان‌شان را پیدا کنند.» پس از پایان‌یافتن حمله رضا تنها دو آمبولانس را می‌‌تواند بررسی کند. تصمیم گرفته می‌‌شود که برای یافتن سهیلا به شفاخانه 400 بستر برود. وقتی آن‌جا می‌‌رسد آمبولانسی سهیلا و یک هم‌‌صنفی دیگرش را به آن‌جا می‌‌رساند.

وقتی زیب خریطه‌‌ی پلاستکی را پایین می‌‌کشد، چشم بی‌قرار رضا به‌صورت بی‌جان سهیلا می‌افتد. رضا می‌‌بیند که بیک کوچکی که سهیلا همیشه به بازویش آویزان می‌‌کرده، هنوز به بازویش آویزان است و تلفنش آغوشته در خون.

تصمیم می‌‌گیرد که جنازه‌‌ی بی‌‌جان سهیلا را انتقال دهد اما نمی‌‌داند که به کجا ببرد. مادرش تکلیف قلب دارد و پدرش در سفر. اما پدرش از طریق فیسبوک دیده است که سهیلا چگونه در خون خود رنگین گشته است و شبانه رهسپار کابل می‌‌شود. جسد بی‌‌جان سهیلا را به خانه نه، بلکه به سردخانه‌‌ی شفاخانه محمدعلی جناح در یک‌کیلومتری خانه سهیلا انتقال می‌‌دهد تا مبادا قلب مادرش از کار بیفتد. رضا به مادرش می‌‌گوید که سهیلا اندکی زخم برداشته و در شفاخانه‌‌ی 400 بستر تحت مراقبت است. مادرش کمی خیالش راحت می‌شود، اما بی‌‌خبر از آن‌که سهیلا فقط در یک کیلومتری او در سردخانه‌‌ی شفاخانه محمدعلی جناح در سفر ابدی رفته است.

در سودای رهبری

وقتی با رضا وارد خانه شدم، رضا بدون معطلی به سراغ یادگارهای سهیلا رفت. کتاب‌‌هایش را زیرورو کرد، قلم‌‌های رنگارنگش را که با ذوق خاص دخترانه در داخل یک قوطی چیده شده بود، به من نشان داد، اسناد و مدارکش را دانه دانه ورق زد. حالت رضا عادی نبود و انگار دیدن و به نمایش‌گذاشتن یادگارهای خواهر کوچکش دردش را اندکی تسکین می‌‌داد.

رضا حدود 25 مدرک باقی‌مانده از سهیلا را یکی پشت دیگر ورق زد و دست‌آوردهای خواهرش در زمان مکتب و دانشگاه برشمرد. سهیلا در سال 1394 خورشیدی از لیسه‌‌ی نسوان فیضه ولسوالی جاغوری ولایت غزنی فارغ و در امتحان کانکور همان سال در شهر غزنی وارد رقابت می‌‌شود. رشته‌‌های سیاسی و حکومت‌‌داری را انتخاب می‌کند. سال بعد وقتی نتایج کانکور اعلام می‌‌شود، با بیش از 300 نمبر وارد دانشکده اداره و پالیسی عامه‌‌ی دانشگاه کابل می‌‌شود.

با کامیاب‌شدن در دانشکده اداره و پالیسی عامه عزمش را برای رهبرشدن جزم می‌‌کند. در میان اسنادها و مدارک باقی‌مانده از او، چندین تصدیق‌‌نامه و مدرک از برنامه‌‌ها و کورس‌‌های رهبری، سخنوری و اشتراک در برنامه‌‌های زنان موفق، مناظره‌‌های سیاسی و اجتماعی به چشم می‌‌خورد. تقدیرنامه‌‌ها، اسناد انگلیسی و کمپیوتر بخشی دیگر این اسناد را تشکیل می‌‌دهد.

سهیلا هر وقت به خانه برمی‌‌گشت در مورد آرزوها و برنامه‌‌هایش با رضا و دیگر برادران و خواهرانش صحبت می‏کرد. ماستری و دکترا در بخش رهبری از آرزوهای اصلی سهیلا بوده است. رضا به تصدیق‌‌نامه‌ی سهیلا از برنامه‌‌ی «Kabul Model United Nations» و «Youth Leadership Camp» عمیق نگاه می‌‌کند و می‌‌گوید: ««آرزوهای بسیار بزرگ در سر داشت. می‌‌گفت که می‌خواهم یک رهبر بسیار موفق شوم و به مردم خود خدمت کنم.»

سهیلا در سال ۱۳۹۷ خورشیدی از طریق رقابت آزاد موفق به دریافت بورسیه‌ی تحصیلی کشور هند از طریق «شورای روابط فرهنگی هند (ICCR می‌‌شود. اما به هند نمی‏رود. در کابل می‏ماند تا اداره و پالیسی بخواند و بعد از آن ماستری خود را از طریق برنامه‌‌های تحصیلی معتبر در یکی از بهترین دانشگاه‌‌های جهان بخواند. رضا بعد از یک آه سرد گفت که شاید بورسیه می‌‌رفت، خوب بود: «حالا حد اقل زنده می‌‌بود.»

وقتی رضا شماری از کتاب‌‌هایش که در اتاق او باقی مانده، ورق می‌‌زد، کتاب‌‌ «شدن» میشل اوباما دم‌دست‌تر از همه بود. به گفته رضا، سهیلا کتاب‌‌های زیادی را در بخش حکومت‌‌داری، معادلات سیاسی داخلی افغانستان و بازی‌‌های جهانی قدرت خوانده است. رضا گفت که سیما ثمر الگوی ملی و میشل اوباما الگوی جهانی سهیلا بود.

هدف هوشمندانه سهیلا

«اگر بخواهی این‌گونه بخوابی آینده‌ای که با هم برایش برنامه‌ریزی می‌کردیم چه می‌شود؟ خودت گفته بودی سمسترهای آخرم را بیشتر تلاش می‌کنم تا فیصدی‌‌ام خیلی خوب باشد و هم تا تو بیایی تافل می‌گیرم و این بار هر طوری هم که شده ماستری را با هم بخوانیم. تو که رفیق نیمه‌راه نیستی… من می‌دانم در این اواخر چقدر بیشتر از قبل تلاش می‌کردی، حتا شب‌ها ناوقت‌تر از همه می‌خوابیدی و صبح‌ها وقت‌تر از همه بیدار بودی حالا چه شده که این‌گونه بر روی کتابچه‌ات خوابیدی؟ خیلی خسته‌ای؟ آهاااا یادم آمد که می‌گفتی این‌گونه که در وسط مطالعه برای چند دقیقه بر روی کتاب و کتابچه‌ات خوابت ببرد خیلی لذت‌بخش است، اما عزیزم کافی‌ست دیگر، این یکی خوابت خیلی طولانی شد.» یادداشت حلیمه اکبری، یکی از دوستان نزدیک سهیلا را در فیسبوکش.

سهیلا برای هر سمستر خود برنامه‌‌ منظم داشته است. رضا برنامه سهیلا را که برای سمستر ششم ریخته بود، به من نشان داد. «هدف هوشمندانه (SMART Goal)» عنوان برنامه‌‌ی درسی سهیلا بود که روی یک تخته کاغذ بزرگ طراحی شده بود: «چه می‌‌خواهم به‌دست بیاورم؟ چه کارهای را باید انجام بدهم؟ چه منابع و حمایت‌‌های ضرورت خواهم داشت؟ چگونه فعالیت‌‌های خود را ارزیابی کنم؟ و تاریخ تعیین شده برای مرور درس‌ها؟» پرسش‌‌های است که سهیلا در برنامه‌‌ی خود به تک‌تک آن‌ها پاسخ داده است. اخذ بیشتر از 85 درصد نمرات در آزمون‌‌های دانشگاه، مرور درس‌‌ها به‌صورت روزانه، اشتراک منظم در درس‌ها، اشتراک در بحث‌های داخل صنف، مطالعه بیرونی در مورد درس‌‌های دانشگاه و ایجاد یک گروه از هم‌صنفی‌‌هایش برای مرور درس‌‌ها نکات کلیدی برنامه او به‌شمار می‌‌رود.

مادر سهیلا در برنامه او جایگاه ویژه دارد. با آن‌که مادرش در ناحیه سیزدهم شهر کابل زندگی می‌‌کند اما سهیلا ترجیح می‌‌دهد که در روزهای هفته در خوابگاه دانشگاه کابل بماند. رضا درحالی‌که مدارک خواهرش را در دوروبرش پخش کرده بود، گفت: «می‌خواست وقتش در راه رفت‌وآمد ضایع نشود، از خانه به خوابگاه رفت.» دو روز قبل از حادثه سهیلا وقتی می‌‌خواهد از خانه به خوابگاه برود، مادرش مانع رفتنش شده و چاشت برایش شوربا پخته می‌‌کند. حالا مادرش هر باری که به حال می‌‌آید، می‌‌گوید که ای کاش سه روز دیگر هم مانع رفتن سهیلا می‌‌شد تا او حالا زنده بود.

منبع: اطلاعات روز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا