در گفتگو با فرح: زن مسالۀ جمهوریت و امارت
اشاره: با فرحناز مصطفوی، مسوول شبکه جوانان مدیوتیک افغانستان در دوران کرونا و با فاصلهگذاری اجتماعی بسیار، بیشتر از آنچه مقامات صحی توصیه کرده، گپ زدیم. به این صورت که ما از کابل پرسیدیم و او از بدخشان جواب داد!
خانم فرح شاعر، نویسنده و گرداننده جلسات ادبی است که در گذشته به عنوان مشاور فرهنگی معینیت امور جوانان وزارت اطلاعات و فرهنگ نیز کار کرده است.
از زندگیتان بگویید تا خوانندگان بیشتر با شما آشنا شوند
معلمزاده استم و در یک روز اردیبهشتی آفتابی به دنیا آمدم. فرحناز نامم گذاشتند تا کودکی شاد و پر از بینش سبز در زندگی و برای زندگی باشم. آموزگاران سخاوتمند و نخستنیم مادر و پدرم بودند. پیش مادر دروس دینی، زبان اصیل و بومی را فرا گرفتم. صبور بودن و شکیبایی را از کوهی به نام پدر آموختم و عشق را از سرچشمۀ چشمانشان بیدریغ نوشیدم.
در دامن مخفی بدخشی اولین تجارب آموزش دوران ابتدایی مکتب را شروع کردم و در همان گسترۀ بیبدیل تا جوانی پلههای صنوف را تا دوازده پیمودم.
کودکیام مملو از شاد بودن، آزاد بودن و رهایی بود. از این کوچه به آن دشت و از آن جویبار به آن چمن میخزیدیم و چون آهو برهگان مست دایرۀ زمین را زیر پای خود کوچک میدیدیم، اما پرواز نخستین آرزوی آدمی! این هنر را آن روزها یاد نداشتم. عصیانگری، شوخطبعی، درسخواندن و سر بهزیری این پدیدههای متناقض در من جمع بودند و تا صنف اخیر مکتب، اول نمره و سه سال اخیر اول نمرۀ عمومی مکتب شدم.
از نوع سخن گفتن و جواب دادن شما به سوالات مشخص است که شاعر و اهل دل هم هستید. فعلا در کجا و به چه کاری مصروف هستید؟ تحصیلات دانشگاهی شما در چه مضمونی است؟
همانگونه که هرچه از تناقض است در من جور آمدهاند، خمیرۀ شعر و ادبیات را گویا از کودکی در من سرشتهاند و این بحث انتخابی نبوده است. اما حقوق و علوم سیاسی را فرا گرفتهام تا این دو خطوط متقاطع را در جهاتی باهم متوازی بسازم. فعلا مسوول بخش فرهنگی و جوانان میدیوتیک، مشاور فرهنگی و ارتباطات معینیت امور جوانان و عضو و بنیانگذار برنامۀ ادبی اجتماعی و فرهنگی نای و نوا.
به عنوان کسی که هم خودش جوان است و هم در اموری که مربوط به جوانان است کار میکند، این روزها بزرگترین مشکل جوانان جامعۀ ما را چه میدانید؟ علاوه بر این میخواهیم نگاه شما را به مسالۀ جنسیت و مشکلات دختران جوانی که قصد حضور در اجتماع را دارند هم داشته باشیم
به نظر من نه تنها این روزها؛ بل از گذشتههای دور زندگی جوان این سرزمین مسالهیی پرچالش بوده است و در عوض این سوال باید گفته شود که چی مشکل ندارند؟ بحث خیلی کشالهدار است، اما کم و کوتاه؛ معضلاتی که برایش رسیدگی میتوان بشود اگر خواسته شود. وقتی جای تعلیم خالی میماند دو حالت ایجاد میشود.
حالت اول، تعلیم در اختیار تاریکی قرار میگیرد/ تعلیم بهجای آموزش نیکبختی، شر میآموزد و خیر را فراموش میکند.
حالت دوم، نمیآموزد و بیسواد میماند و به دنبال اسطورهها و نمادهای فرهنگی، فرهنگ حاکم خودش میرود.
اسطورهها نیز یا دزدند یا قاتل! اگر ما به افسانههای مادرکلانها نگاه کنیم همیشه شر در قامت خیر زندگی میکند. قهرمان افسانه راهزن است، اما آنچه میدزدد، به دیگران میدهد تا تولید خیر کند و گویا آبروی انسانیت را بخرد.
جوان امروز در همین وضع است؛ تحصیل میکند تا قاتل مقدس شود و صفت غازی بهدست آورد. یا اسطورههای تاریخی را با رسانههای تصویری امروز یکجا میکند و بهقولی «جوانمرد و عیار» میشود.باز تفنگ برمیدارد، وضع حاکم امروز در کلانشهرهای افغانستان را میسازد.
نگاه جنسیتی نیز در جامعۀ انسانی بهصورت عام و در افغانستان بهصورت خاص پدیدهیی است که از دورهای دور تاریخی موجود بوده و به عمر خود ادامه داده است.
مفهوم جنسیت در افغانستان یک بار در دهۀ پنجاه متحول و به آرامی شروع به تداوم کرد که میشود نخستین رنسانس حضور در اجتماع خوانده بشود.
در این برهه زنان حاضر در جامعۀ شهری، نگاه همسنگ و برابر مردان داشته و تعبیری به جز همکار در روابط اجتماعی حاکم نیست.
در مرحله طالبان مفهوم جنسیت دچار قهر صادره از دستگاه حاکم، تولید و یا به تعبیر بهتر بازتولید گردید که مبنای آن درک تعریف زن در سالهای ۶۰۰ و ۷۰۰ هجری قمری بود.
مفهوم زن در فرهنگ ما در قرن شش و هفت بیشتر ترجمۀ باورهای یونانی تا اسلامی است و مقام زن در اجتماع به اساس ایمان اسلامی نه بل فلسفه یونانی است.
و اما امروز زنان، با بازارِ معامله خریدار و فروشنده مقابل شدهاند. مفهوم جنسیت نهایت بازاری شده و در موارد میتوان گفت خریداران عشوه، صاحب پول و اقتدار بوده و از درک و فهم ژرف حضور زن یا منکرند یا بیخبر!
فکر میکنید این نگاه و این مشکل تا چه حد مربوط به مردان و چه مقدار مربوط به خود زنان میشود؟
این طرز نگاه بانوان را به حاشیه برده و حضور آنان را در اجتماع، ضیق و محدود کرده است. زن امروز باید از هفتخوان رستم بگذرد تا بتواند حداقل تعلیم را داشته باشد. زن امروز نماد جمهوریت با حضورش در بیرون از خانه و به تلقی طالبان زن امروز عزت امارت در عدم حضورش در اجتماع است. برخورد سیاسی و سیاستزدگی مدیران امور، زن را نه انسان؛ بل ابزار سیاسی ساخته تا قناعت غرب و خرسندی شرق را که بستر تولد بنیادگرایی است، مساعد کنند.
امروز همه زنان از تبعیض و محدودیتها شکایت دارند اما آیا این مشکل تنها از طرف مردان جامعه است؟ آیا ما با شکوه و شکایت زیاد عملا خود را در یک موقعیت ناتوانی و عجز محض قرار نمیدهیم؟
آنچه گفته شد، مفهوم و برگیافتۀ جامعه است که در آن زن بهاندازۀ مرد در زیرساخت این سازواره مسوولاند. در اشاره به مفهوم عشوه اگر فروشنده نباشد، خریدار نیز نیست. پس تا زنان این مفهوم را درک نکنند که مرد حاضر در جامعه و دستگاه قدرت صرف مسوول امور است و همکارِ در ساخت اجتماع و مرد به این باور نرسد که زن بازوی دیگری برای معماری جامعه است، ما نمیتوانیم با شکوه به مفهوم کامل جنسیتی یکسان، مسوول و همسنگ و همکار به اجتماع ِ خالی از جهل برسیم.
دقیقا. من هم میخواهم بر این نکته اصرار کنم که معضلات امروز زنان ما فقط و فقط ناشی از تسلط طلبی مردانه نیست، اما نقش ما زنان در رفع این مشکل چیست؟ نهادهای مربوط به دادخواهی زنانه و رسیدگی به حقوق زنان کجای کار هستند؟
چون مشکل اصلی تنها فقر نبوده و عدم قناعت، خود تولیدکننده فقر درونیِ انسان است. در صورتی که نهادهایی برای نجات زن بیایند
مشکل بیشتر میشود. اگر زن نداند کجا به عدالت نیاز دارد و هزار قاضی و حاکم از او دفاع کنند، کار بهجایی نمیرسد. شاید سوال بهتر این باشد که به جای نهاد حقوق زن موج حرکت آگاهی زن چگونه آغاز شود؟ مفهوم حضور زنان را قَدَر و با قوت میکند.
پس شما معتقدید وضعیت نابسامان فعلی زنان تا حدود زیادی از ناآگاهی زنانه شکل گرفته و آگاهسازی زنان میتواند برای بهبود این بخش موثر باشد؟
یک چنین چیزی، اما آگاهیدهی نه در چارچوب پروژهها، همچنین در بازههای زمانی معین نباشد.معترضهیی در مصاحبۀ شما قصهیی کنم.
در قصۀ که با یک بانوی اشکاشمی داشتم، گفتگو به اینجا رسید که آگاهیدهی در مناطق شما از حقوق زن وجود دارد و یا نه! بانوی اشکاشمی با ملاحت و تبسم گفت :آنقدر در ورکشاپهای «کپسیتی بیلدینگ» اشتراک کردم که فکر میکنم بیلدینگ انسانی خودم کاملا کپسیتیِ پروژهیی شده است.
گفتید از پست مشاوریت در امور جوانان استعفا دادهاید. آیا بخشی از علل استعفای شما ممکن است به دلیل رفتار نامناسب همکاران مردتان هم عنوان شود و آیا شخصا به مشکلاتی از این دست در فضای کار روبرو شدهاید؟
نه هرگز!
این تجربه زیباست، چون خودم نگاه جنسیتی به مرد همکارم ندارم. مرد نیز مرا همکار و همسو و همسنگ خودش میداند نه جنسیت بیگانه. باید یادآور شوم که مردان آموزندگان و آموزگاران خوباند. ولی تهی بودن از مفهوم در آنجا به عنوان مشاور، عرصه را برایم تنگ مینمود و خودم را در آن جامه خوب نمیدیدم.
گذشته از مشکلات اینچنینی فعلی و شکوه و شکایت فراوان زنان، ما موضوع صلح و آمدن طالبان به روند سیاسی و اجتماعی را هم در پیش داریم. با توجه به اینکه طالبان قبلا آزمونشان را در حکومت در جامعه و رفتار با زنان پس دادهاند، پیشبینی شما از حضور زنان در جامعه در دوران پساصلح چگونه خواهد بود؟
شواهد فعلی نشان میدهد که رسیدن به مرحلۀ پساصلح دشوار مینماید. عدم پذیرش جمهوریت توسط امارت و امارت توسط جمهوریت، تولیدکنندۀ تقابل شدید بین دو دیدگاه است که یک دیدگاه برخاسته از مفاهیم مدرن و دیدگاه دیگر نوستالژی گم شده در تاریخ است. این تقابل در قامت تضاد، در درون یک مدنیت که روستا در پیِ نابودی شهر و شهر به دنبال اصلاح مدنیت در روستاست ؛ خلا میسازد. این خلا میتواند در تصمیم جمعی مردم از شهر تا روستا به مفهوم جمهوریتِ مردمگرا و صاحب مدارا تولد شود.
پس صلحی در میان نخواهد بود؛ چون زادۀ تصمیم افغانستان نیست و آرامشی که با جبر توسط تجاوزگران بیرونی و استکبار شکل میگیرد برای قناعت خودشان زیباست و ما را هرگز به گفتگو و صلح نمیرساند.
به هر حال چه بخواهیم، چه نخواهیم پروسۀ صلح با فشار و یا توافق در حال انجام است و اینکه ما صلح را قبول داشته باشیم یا نه تفاوتی در اصل مساله ایجاد نمیکند. ممکن است مثلا تا یکسال دیگر این روند به نتیجه برسد و طالبان وارد حکومت و فضای زندگی ما شوند. به صورت شخصی برای فرحناز که همیشه سعی کرده آزاد و آزاده زندگی کند چه سبک زندگی وجود خواهد داشت؟ چه تصمیمی خواهید گرفت اگر نتوانید فضای موجود را تحمل کنید؟
تا هنوز تسلیم چیزی غیر از انتخاب خودم نشدهام، حتا اگر به این جرم زندان هم بروم، همانم که میمانم.
یعنی برنامۀ برای کوچ از کشور در صورت خراب شدن وضعیت ندارید؟
پهنای هندوکش برایم استاد آزادی نیست، معلم آزادگی است. ترک این مادر بهظاهر خشن اما مهربان، از تصوری امروزم بیرون است. اما از آنجا که معتقد به نسبیت استم در هیچ موردی حرف مطلق نمیزنم.
مسوولیتات در مدیوتیک چیست و آنجا چه کارهایی انجام میدهید؟
مسوول بخش جوانان و فرهنگی مدیوتیک میباشم. کار با جوانان دید و وادید از نزدیک، این فرصت را برایم مساعد کرده است تا شناخت بهتر از جوانان، باورها و فرهنگهای بومی آنان داشته باشم.
به کارت علاقمند هستی؟
کارم را دوست میدارم. فرصتهای زیبایی در اختیارم گذاشت تا نگاه ژرف به کشور و مردمم داشته باشم.
روزهایت را چگونه میگذرانی و تفریحهایت چیست؟
روزهایم پر شده از کار است. اغلب شبها تا نیمهشب نیز مصروف برنامههای فرهنگی و شبهای شعر با اهل هنر و فرهنگ استیم. مطالعۀ قسمت زیبایی در انبوه کارهایم است. گشت و گذار، مسافرت مداوم به ولایات و روستاها، کوهنوردی، نوشتن شعر و نثر، غرق شدن در طبیعت، گیتارنوازی و… برای خودم تفریحهای دوستداشتنی است و دریچۀ فرار از روزمرگی.
فکر میکنی اگر جنسیت متفاوتی میداشتی حالا در کجا بودی؟ آیا پیشرفت بیشتری میداشتی؟
جنسیت هرگز برایم مانع نبوده است ؛ اگر غیر ازین، جنس دیگر می بودم شاید باعث پیشرفتم نمیشد. آنگونه که میبینم امروز در افغانستان مرد زیستن نیز به مراتب سختتر است.
بار مسوولیت بی حد، بندهای نامریی و تعریف ناشده فرهنگی که مردان را ناخواسته به مسیر از قبل تعیین شده میکشاند. تحصیل ناتمام، مهاجرت بیفرجام، قاتل شدن، مقتول بودن، مظلوم واقع شدن با تاسف قسمت کوچکی از جبر فرهنگی حاکم است که جنسیت غیر از جنسیت ما را به پرتگاه بدبختی برده است و این در حالی است که درک وضع «مرد» کتمان شدهترین پدیدۀ اجتماعی ماست.
به نظرت زنانی کهامروز در پستهای بالای دولتی هستند بر اساس شایستگی به اینجا رسیدهاند یا بر اساس مصلحت؟
تعیین زنان در پستهای بلند و یا تشکیل معاونتهای والیان در سطح ولایات در این اواخر به نظر من بیشتر مشابه به لک بخشی دربار است تا تبعیض مثبت. رنگ و بوی مخالفت ریشهدار و زنستیز در رگههای این عمل حس میشود. اینکه آگاهانه است یا غیر آگاهانه نمیدانم!
فکر میکنی گماشتن زنان بر اساس یک دستور کلی و به صورت نمایشی چه تبعاتی برای زنان دارد؟سیستم تبعیض مثبت در مورد زنان چه مزایا و معایبی داشته؟ اگر به تو پیشنهاد معاونت یک ولایت را بدهند قبول میکنی؟
اگر زن یا مرد به دلیل قدرت فهم، مسوول امور است سازندگی و توسعه را تا حدی تضمین میکند وگر بخشش از خوان سخاوت است طوریکه دیده میشود، حرکت سیستماتیک برای پر کردن چهار سوی وزرا و والیان، بی نهایت ابزاری، خطرناک و در درازمدت نابودکنندۀ خط فاصل فهم و صورت میشود.
امیدوارم بانوان کشورم با نگاه موشکافانه از صورت عبور و با ارزشها در قدرت تکیه نموده فهم را به نمایش بگذارند تا چون امروز نگاه جنسیت دوم را بزدایند.
مردان در زندگیات بیشتر چه نقشی داشتهاند؟ مشوق؟ مانع یا بیاثر؟
مفهوم مرد در زندگی من مفهوم همراه، همسو، مشوق و دیوار کوچک دنیایی خودم است. گاه یک آموزگار خوب،گاه مستبد، تکرو و خودخواه و گاه عمیق و موشکاف. حقیقتنگر و پنجرهیی برای مکمل نگاه امروزم بر زندگی.
و پرسش آخر، فکر میکنی اگر دختران دیگر بخواهند همین مسیری که تو رفتی را بروند ممکن است با چه مسایل و مشکلاتی روبرو شوند؟
اگر آنچه هستیم نباشیم، گوشها شنوندهیی حرف دیگران، چشمها بینندۀ حرکتی دیگری باشند، باور میشکند، خود نفی میشود. من در دیگری تولد میشوم. حریمم میشکند. اجازه میدهم تا دیگری برایم تصمیم بگیرد.
در روند زندگی «من» برای دیگری مانع بزرگ است که دستها را می بندد، فراموش میشوم و چنان خودم را در خودم گم میکنم که سالها فریاد بزنم دوباره به خود نمیرسم.
وقتی عزیزانی که میخواهند باشند و هویت مجردِ مربوط به خودشان را تولید کنند پس برای خودشان زندگی کنند. نه برای «مردم چی میگوید» چشمها معطوف به هدفهای دور و گوشها شنوندۀ مهر و حرمت و آهنگ پیروزی باشد.
گفتگوگردان: فرشته حسینی
منبع: روزنامهی راه مدنیت