آیا پایههای اخلاقی درجامعه ما شکسته است؟
جامعه در تعریف عرفی و علمی آن خانواده بزرگتر است که از اجماع خانوادهها (دو و یا بیشتر از آن) ساخته میشود و اساسا معرف هر عضو خود میباشد. در اینکه خانواده شکل دهندهء اجتماع است و یا هم اجتماع تعیین کننده اصول و ارزشها برای خانوادهها؛ نظریات متعددی وجود دارد که بیشتر رابطه علت و معلول را نشان میدهد. گاهی افراد با وجود زندگی در خانوادهء نامنظم و یا هم داشتن زندگی تکی اما بودن در اجتماع پیشرفته و با اخلاق مدارج عالی را کسب نموده و توانسته اند به موفقیتهای بی شماری دست یابند و در عین حال افرادی هم وجود دارد که با وجود موانع بی شمار اجتماعی با داشتن پشتوانهای ارزشهای خانوادهگی موفق به کسب کامیابیهای مفید و قابل ملاحظهء گردیده اند.
اخلاق حاکم در اجتماع بسا اوقات نشان دهنده برخوردها و رویههای داخلی خانوادههایست که در آن اجتماع زیست دارند؛ گاهی همجواری کشورها و یا معالات سیاسی و تجاری و مهاجرتها نیز سبب انتقال اخلاق و فرهنگ میان کشورها میشود که در برخی موارد تأثیر مثبت و در بعض دیگر ممکن نتیجه منفی داشته باشد، با در نظر داشت جغرافیای متفاوت، تاریخ مختلف، دین و آیین متعدد و متفاوت و زبانهای مختلف در کشورها بهتر است اخلاق اجتماعی از نفس خود جامعه برخاسته باشد تا زمینه رد شدن و نپذیرفتن آن از سوی افراد اجتماع به ندرت تقلیل یابد در غیر این صورت هرگاه از خارج وارد آمده باشد مردم در ترد نمودن آن تلاش بیشتر می کنند تا پذیرفتن آن؛ حتی ممکن آن اصل بهتر از اصول اجتماعی جا افتاده میان مردم باشد ولی باز هم قبول اش چالش برانگیز بوده و زمان گیر می شود، مانند جایگاه زن و احترام به آن که یکی از نمونه های اخلاق اجتماعی در کشور های مختلف میان مردمان مختلف است و تفاوت رفتار در برابر زنها را با خوبی در کشورهای پیشرفته و کشور های پیشرفت نیافته میتوان مطالعه نمود.
جامعهشناسی میگوید: هرگاه اخلاق جامعه برهم خورده شود ارزشها؛ ارزش خود را از دست میدهند و آنچه ناشایست پنداشته میشد بیشتر از اصول اخلاقی رواج پیدا میکند که یکی از مثالهای واضح آن بالا رفتن انواع و ارقام جرایم در جامعه است. هرگاه مردم به فهم درست زندهگی اجتماعی برسند و ارزشهای اخلاقی در خانوادهها درست و مستحکم ساخته شود دیگر جرمی صورت نمیگیرد اما هرگاه تهداب خانوادهها ضعیف باشد و مردم در آوان تربیت توجه جدی به خرچ ندهند به زودی جامعه با هلاکت شدید مواجه میشود که افراد تربیت نیافته و اخلاق گسسته به جامعه وارد میکنند.
جامعه ما از گذشتهها تا اکنون جامعه بسته و متمرکز بوده که بسا اوقات همه ارتباطات ما تنها میان آنهایست که با هم خون مشترک داریم و هرگاه کمی بزرگتر گردد حرف اشتراک در زبان و مذهب در میان میاید ولی این در حالیست که در جامعه نسبتن کلانتر ما در جغرافیای کشوری زبان ها و ادیان متعدد وجود دارد و نمیشود روابط را در قید خون و یا هم مذهب و زبان نگه کرد. ثروت و سواد دو عامل اساسی درشکلدهی ساختار اخلاق اجتماعی جامعه میباشد که هر دو در افغانستان به پایین ترین حد تقلیل یافته است و میان افراد کم وجود دارد و اکثریت از آن محروم است. بسیاری خانوادهها مصروف پیدا نمودن مخارج زنده گی مفشن امروزی اند و فرصت تربیت اطفال شان را ندارند و یا هم این موضوع را خیلی ها پیش پا افتیده میدانند و به همین دلیل برای ساختن ارزشهای اخلاقی تلاش ندارند. یکی از نظریهها در مورد جرم شناسی میگوید: هرگاه اساس خانوادهها درست باشد و اخلاق در آن امر و نهی کند آمار جرم کاهش میابد.
مطالعه اجتماع امروزی کشور ما این نظریه را تایید و آشکار میسازد چنانچه تعداد زیادی از سرویها نیز نشان میدهد؛ مجرمین حرفهای و متکرر همان افرادیست که بدور از خانواده و یا هم در خانوادههای با داشتن اخلاق نادرست بزرگ شده اند و آنها هیچ بستهگی برای ارزشهای اخلاقی ندارند که این امر یک مشکل جدی حساب میشود و تنها راه حل برای این معضله تربیت مجدد و یاد دادن و قبولاندن اخلاق و ارزشهای اجتماعی برای آنها میباشد.
شنیدن گفتار و شیوهء بیان و ارتباطات تعدادی از بزرگ سالان، گروهی از جوانان و کودکان در حال حاضر در گوشه و کنار جادهها و کوچه و پس کوچههای ما اخلاق به هم خورده و شکست یافته تودهء بزرگ از جامعه را نمایان میسازد. تربیت ناسالم پایههای اخلاقی جامعه را میشکند اما مشکل تنها در یک فرد باقی نمی ماند و چون زندهگی اجتماعی در شراکت است اخلاق درست و نادرست از فردی به فرد دیگر انتقال میکند و به همین دلیل باید اصلاح جامعه از خانوادهها شروع گردد و روابط اخلاقی، ارزشها، احترام، قانونمندی، صداقت، سواد، صبر و قناعت و تلاش از سوی بزرگان خانوادهها عملی و به کوچکان خانوادهها آموزش و پرورش داده شود و تنها با همین شیوه میتوانیم جامعه خود را از این حالت به هم خورده و ارزشهای شکسته نجات بدهیم ولی هرگاه تربیت خانوادهها درست نگردد آمار جرایم بلند رفته، خشونت ها افزایش میابد، فساد بیشتر می شود و بلاخره حتی قانون و مجازات هم نمی تواند سبب اصلاح و بهبود این جامعه گردد.
نویسنده: خاطره اسدی