نقش زنان در صلح با طالبان از چشمانداز تیوری لیدراک
پیرامون نقش زنان در پیوند به صلح افغانستان قبلاً مقالات زیادی نوشته شده است، وجه تمایز این مقاله، تحلیل نقش زنان در روند صلح با توجه به تیوری لیدراک است. در این نوشته تلاش شده تا با استفاده از این تیوری، وضعیت و جایگاه زنان در روند صلح افغانستان تحلیل و واضح ساخته شود.
توقف جنگ معنای حد اقلی صلح است و صلح به شرایطی گفته میشود که تمامی ارزشهای حیاتی جامعه مصون باشد و جامعه قادر شود تا منافع ملی خود را پیگیری کند و آرمانهای مشترک مردم مجال تحقق را داشته باشد. حقوق اساسی مردم، عدالت اجتماعی و آزادیهایشان در موجودیت دولت باثبات و دموکراتیک تأمین میشود. حال صلح چه در معنای محدود و چه در معنای موسع آن، ریشه در راهکار صلح و اینکه کدام راه و روش برای رسیدن به صلح اتخاذ شده است، دارد.
اینک با توجه به چارچوب نظری لیدراک، صلح را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: نخست صلح پروسهای و دوم صلح پروژهای. هر کدام از این راهکارها به نوبهی خود بستهگی به سطح رهبری دارد که در زمان صلح بیشترین فعالیت و نقش را داشته است. بنا بر این لازم است که سطوح رهبری نیز بیان شود.
سطوح رهبری:
رهبران جامعه را میتوان به سه سطح کلی تقسیم کرد: رهبران سطح عالی، سطح میانه و سطح کوچک. البته هر کدام از سطوح رهبری به نوبت خود به چندین دستهی دیگر تقسیم میشود که نیاز به ذکر در این نوشته نمیباشد.
۱. رهبران سطح بالا؛ رهبرانیاند که در اهرم قدرت جامعه قرار دارند، از نظر تعداد، انگشتشمار اما از نظر صلاحیت و قدرت بیشمار اند. قدرت و صلاحیت این دسته از رهبران به سبب مسوولیتپذیریهایی که در گذشته در قبال مردمشان داشتهاند، توجه مطبوعات منطقهای و جهانی را به خود جلب کرده و به شهرت جهانی دست یافتهاند. شهرت و مسوولیت، هر دو باعث محدود شدن این دسته از رهبران میگردد و نمیتوانند به راحتی تصامیمشان را تغییر دهند.
۲. رهبران سطح میانی؛ این رهبران به دلیل اینکه برقرارکنندهی رابطهی رهبران سطح بالا و سطح پایین میباشند، به نام رهبران رابط نیز یاد میشوند. این رهبران نسبت به رهبران سطح بالا دارای جمعیت بیشتر هستند که شامل نخبهگان بخشی از سازمانهای اجتماعی مانند: ملاهای مسجد، رؤسای کارخانهها، استادان دانشگاه، سرمعلمان، رؤسای انجمنها و شوراها میشود. رهبران سطح میانی به سبب اینکه توجه مطبوعات را خیلی به خودشان جلب نکردهاند، دارای شهرت جهانی نبوده و محدودیتهای بالایی نیز بر آنها وارد نمیباشند، پس میتوانند به راحتی از تصامیم خودشان منصرف شوند.
۳. رهبران سطح کوچک؛ این رهبران از منظر تعداد و جمعیت خیلی زیاد هستند اما دارای قدرت و صلاحیت محدودی میباشند. رهبران کوچک بیشتر انگیزهی زنده ماندن، نان، پناهگاه و از این دست تقاضاهای کوچک را دارند.
با در نظر داشت گفتههای قبلی، دو نوع راهکار صلح وجود دارد؛ یکی پروژهای، از بالا به پایین و دیگری پروسهای، از پایین به بالا.
۱. راهکار پروژهای صلح؛ آن است که توسط رهبران سطح بالا به ارمغان میآید. این راهکار که بیشتر محصول کنفرانسهای دو جانبه و چندجانبه میباشد مع توسط رهبران سطح بالا از میز مذاکره وارد جامعه میشود. راهکار پروژهای به معنای صلح محدود یا همان ارمغان نبود جنگ. این صلح بستهگی به رضایت رهبران سطح بالا از اوضاع دارد، همین که وضع ناخوشآیندی برای رهبران این سطح به وجود آید، صلحی در کار نخواهد بود و مردمان عقده به دل که در زمان محدودی دست از آتش کشیده بودند، دوباره درگیری و جنگ را پیشه میکنند.
۲. راهکار پروسهای؛ این راهکار از میادین جنگ به سبب تغییر و تحول در افکار طرفهای درگیر در جبهه، بر میخیزد. راهکار پروسهای توسط رهبران میانی جامعه طرح و بعد به رهبران جامعه تحمیل میگردد. رهبران میانی در این راهکار نسبت به دو سطح دیگر نقش بیشتر دارند. آنها ممکن با هر دو سطح دیگر و یا یکی از آنها فعالیت کنند. و نیز رهبران میانی با دایر کردن کورسهای آموزشی، صنوف آگاهیدهی صلح و سمینارهای صلح برای طرفهای درگیر، نقش اساسی را برای تغییر در افکار و روحیهی آنان بازی میکنند. با تغییر روحیه و افکار در جهت صلح میتوان به صلح پروسهای دست یافت.
به باور «لیدراک» رهبران میانی بهترین سطح برای تحقق صلح میتوانند باشند. رهبران سطح عالی از پیآمدهای تصمیماتشان به طور مستقیم متأثر نمیشوند و بنا بر این تجاربشان، نمیتوانند درونمایهی صلح را تشکیل دهند. همچنین سطح عادی رهبران اگرچه مستقیماً از تصمیمات متأثر میشوند، ولی به دلیل موقعیت خاصشان تأثیرگذار نبوده و با معلومات اندکی که دارند، توانایی شرکت در تصمیمگیریها را نمیداشته باشند. بنا بر این بهترین سطح برای برنامهریزی در استقرار صلح، سطح میانی است.
زنان در سطح میانی طی دو دههی گذشته در بخشهای جامعهی مدنی، فرهنگ، آموزش و پرورش، تجارت و تشبث، مشارکت و فعالیتهای موثر و چشمگیر داشتهاند. به ویژه در شورای صلح که به منظور تسهیل روند صلح حضور داشتند و تواناییهای خودشان را در این عرصه نشان دادند.
در بخش جامعهی مدنی که یکی از راههای فعالیت سطح میانی میباشد، زنان سهم ارزنده در جنبشهای ضد طالبان، جنبشهای ضد فساد، جنبشهای ضد نقض حقوق بشر و غیره مسایل داشتند و در آموزش و پرورش که راه دیگری برای فعالیت این سطح است، در سالهای اخیر بار سنگین معارف و تحصیلات عالی به دوش زنان بوده است. زنان در دههی اخیر در تجارت به عنوان سرمایهگذار و متشبث به موفقیتهای مزید دست یافتهاند. آنان در تمام فعالیتهای سطح میانه کمابیش در کنار مردان سهم خودشان را به بهترین وجه تمثیل کردهاند.
پس با توجه به تیوری لیدراک و رویکرد پروسهای صلح که بیشتر رهبری سطح میانی را مهم میداند، و همچنین زنان با حضور و سهمگیری بیشتر در این سطح قرار دارند، نقش زنان در آوردن صلح واقعی و دوامدار برجسته و با اهمیت است.
در فرجام پیشنهاد من به دستگاه حکومتی، مقامات بلند پایهی دولت و دیگر نهادهای ذیربط این است تا برای رسیدن به صلح دوامدار و صلحی که مردم افغانستان سالهای متمادی جهت دستیابی به آن قربانیهای فراوان را متقبل شدهاند؛ نسبت به هر روند دیگری، روی صلح پروسهای کار نمایند و نقش اصلی را برای رهبران سطح میانی به صورت کل و زنان به صورت اَخَص که در واقع زیاندیدهگان اصلی جنگهای چهار دههی اخیر اند، مدنظر داشته و برای فعالیت این دسته از رهبران، فضای موسع را ایجاد کنند.
منبع: هشت صبح