آرونداتی روی دربارهی خشونتهای دهلی: «این ویروس کرونای ماست. ما بیماریم.»
محل تجمع امروز ما نزدیک به همان جایی است که چهار روز قبل گروهی فاشیستِ مسلح، به تحریک اعضای حزب حاکم، با پشتیبانی و حمایت فعال نیروهای پلیس، مطمئن از هواداری ۲۴ ساعتهی بخش وسیعی از رسانههای جمعی الکترونیک، و آسوده خاطر از عدم برخورد محاکم قضایی، به مسلمانان محلات کارگرنشین شمال شرقی دهلی حمله کردند و تعدادی از آنها را به قتل رساندند.
مدتی بود که این حال و هوا در فضا احساس میشد، و بنابراین مردم تا حدی آماده بودند و از خودشان دفاع کردند. بازارها، مغازهها، خانهها، مساجد و خودروها به آتش کشیده شدهاند. خیابانها پر از سنگ و آتوآشغال است. بیمارستانها پر از زخمیها و افرادِ درحالاحتضار است. سردخانهها پر از مُرده است. هم مسلمان و هم هندو، از جمله یک پلیس و یکی از کارکنان جوان «ادارهی اطلاعات». بله. هر دو طرف ثابت کردهاند که علاوه بر شجاعت و مهربانیِ محیرالعقول میتوانند بیرحمی هولناکی از خود نشان دهند.
اما دو طرف با یکدیگر برابر نیستند. هیچ یک از اینها این واقعیت را تغییر نمیدهد که آغازگر حمله اوباشی بودند که همان شعارِ دَمودستگاه این حکومت آشکارا فاشیست را تکرار میکردند: «زنده باد راما خدا». بهرغم این شعارها، نمیتوان این واقعه را بلوای هندو-مسلمان خواند. این درگیری حاکی از ادامهی نبرد میان فاشیستها و ضدفاشیستها است ــ نبردی که در آن مسلمانان در صف مقدم «دشمنانِ» فاشیستها قرار دارند. اگر مثل بسیاری از ناظران این نبرد را «بلوا» یا درگیری «چپ» و «راست» یا حتی نبرد «حق» و «باطل» بخوانیم، به ابهام و آشفتگی دامن زدهایم.
ما همهی ویدیوهایی را دیدهایم که نشان میدهد پلیس تنها ناظر ماجرا است و گاهی در آتشسوزی مشارکت میکند. دیدهایم که دوربینهای مداربسته را خرد کردهاند، درست مثل وقتی که در ۱۵ دسامبر به کتابخانهی دانشگاه «جامعهی ملت اسلامی» حمله کردند. دیدهایم که مردان زخمی مسلمان را کتک میزنند، آنها را روی هم میاندازند و به خواندن سرود ملی وامیدارند. میدانیم که یکی از این جوانان کشته شده است. همهی کشتهها و زخمیها، خواه هندو یا مسلمان، قربانی رژیمی به سرکردگی نارندرا مودی هستند، نخستوزیرِ آشکارا فاشیستی که ۱۸ سال قبل هنگام زمامداریاش در ایالت گجرات طی چند هفته قتلعام بسیار گستردهتری به راه افتاد.
۲۴ فوریه، دهلی نو: ضرب و شتم محمد زُبِیر توسط گروهی از اوباش. عکس: دانش صدیقی/رویترز
تحقیق و تفحص دربارهی این فاجعه سالها طول خواهد کشید. اما جزئیات محلی فقط در تاریخ ثبت خواهد شد زیرا رواج شایعات خصمانه در شبکههای اجتماعی سبب شده است که بوی خون در فضا بپیچد و منتظر خونریزی بیشتری باشیم. هر چند دیگر کسی در شمال دهلی کشته نشده اما دیروز (۲۹ فوریه) در مرکز دهلی گروهی از مردم همان شعاری را تکرار کردند که به این حملات انجامید: «خائنان را بکشید.»
همین چند روز قبل بود که مورالیدهاران، قاضی دادگاه عالی دهلی، از عدم برخورد پلیس دهلی با کاپیل میشرا، نامزد سابق حزب حاکم در انتخابات مجلس که از این شعار به عنوان شعار انتخاباتی استفاده کرده بود، ابراز نارضایتی کرد. در نیمهشب 26 فوریه، مورالیدهاران از مقام خود برکنار و به عنوان قاضی دادگاه عالی پنجاب منصوب شد. کاپیل میشرا دوباره در خیابان سرگرمِ بر زبان راندن همین شعار است زیرا این شعار هنوز ممنوع نشده است. بازیچه قرار دادن قضات چیز جدیدی نیست. ماجرای قاضی لویا را به یاد داریم. شاید ماجرای بابو باجرانگی را فراموش کرده باشیم، همان کسی که به مشارکت در قتل ۹۶ مسلمان در نارودا پاتیا در ایالت گجرات در سال ۲۰۰۲ محکوم شد. ببینید که او در ویدیویی در یوتیوب چه میگوید: او توضیح میدهد که چطور «نارندرا باهای» ]نارندرا مودی[ با «عزل و نصب» قضات وی را از زندان آزاد کرد.
ما یاد گرفتهایم که پیش از انتخابات منتظر چنین کشتارهایی باشیم ــ این کشتارها به نوعی کارزار انتخاباتیِ وحشیانه تبدیل شدهاند و هدف از آنها دوقطبیکردن آرا و کسب رأی است. اما قتلعام دهلی چند روز «بعد» از یک انتخابات روی داد، پس از شکست سنگین حزب حاکم. این کشتار به نوعی مجازات دهلی و هشدار دربارهی انتخابات آتی در ایالت بیهار است.
همه چیز ثبت شده است. همه میتوانند شواهد و مدارک را بررسی کنند ــ سخنرانیهای تحریکآمیز کاپیل میشرا، پَروِش وِرما، آنوراگ تاکور وزیر دارایی، یوگی آدیتیانات سروزیر ایالت اوتار پرادش، آمیت شاه وزیر کشور، و حتی خود نخست وزیر. اما همه چیز را وارونه جلوه دادهاند، طوری که انگار کل هند قربانی معترضان صلحدوستِ اکثراً مؤنث و عمدتاً ــ اما نه صرفاً ــ مسلمانی است که حدود ۷۵ روز است که دهها هزار نفرشان در اعتراض به قانون شهروندی به خیابانها ریختهاند.
یکی از معترضان در تظاهرات علیه قانون شهروندی در محلهی شاهین باغ در دهلی نو فرزندش را در آغوش گرفته است. عکس: رویترز
قانون شهروندی، که اعطای تابعیت به اقلیتهای غیرمسلمان را تسهیل میکند، نقض فاحش قانون اساسی به شمار میرود و آشکارا مسلمانستیزانه است. هدف از این قانون، توأم با «سرشماری ملی» و «ثبت شهروندی»، مشروعیتزدایی، تضعیف جایگاه و مجرم شمردن نه تنها مسلمانان بلکه صدها میلیون هندیای است که اسناد لازم را ندارند ــ از جمله همان کسانی که این روزها شعار میدهند «خائنان را بکشید.»
وقتی پای تابعیت در میان باشد، پای همه چیز به وسط کشیده میشود ــ حقوق فرزندانتان، حق رأی خودتان، حق مالکیتتان. همان طور که هانا آرنت گفته است، «شهروندی به شما حق میدهد که حقوقی داشته باشید.» هر کسی که با این نظر مخالف است، لطفاً به آسام توجه کند و ببیند که چه بر سر دو میلیون هندی ــ مسلمان، هندو، دالیت و آدیواسی ــ آمده است. اکنون در ایالت مگالیا بین قبایل محلی و دیگران درگیری ایجاد شده است. در شیلونگ حکومت نظامی برقرار شده است. مرزهای این ایالت را به روی غیرمحلیها بستهاند.
هدف از قانون شهروندی ــ سرشماری ملی ــ ثبت شهروندی صرفاً عبارت است از ایجاد بیثباتی و تفرقه انداختن میان مردم نه تنها در هند بلکه در سراسر این شبهقاره. اگر این میلیونها آدمِ موهوم واقعاً وجود داشته باشند، همانهایی که وزیر کشور فعلیِ هند آنها را «موریانهها»ی بنگلادشی میخواند، نه میتوان آنها را به زندان انداخت و نه میتوان از کشور اخراج کرد. با استفاده از چنین اصطلاحاتی و با ابداع چنین طرح شریرانه و خندهداری، این دولت در عمل دارد دهها میلیون هندوی ساکن بنگلادش، پاکستان و افغانستان را به خطر میاندازد. این دولت چنین وانمود میکند که نگران حال این میلیونها هندو است اما در واقع دارد آنها را قربانی تعصبی میکند که خود سرچشمهی آن است.
ببینید سر از کجا درآوردهایم.
در سال ۱۹۴۷، از سلطهی استعمارگران رهایی یافتیم و استقلالی را به دست آوردیم که تقریباً همه به استثنای حاکمان فعلیمان برای آن جنگیدند. از آن زمان، انواع گوناگون جنبشهای اجتماعی، مبارزات ضدطبقاتی، مبارزههای فمینیستی و ضدسرمایهداری را تجربه کردهایم.
در دههی ۱۹۶۰، انقلابیگری نوعی عدالتخواهی بود، نوعی مطالبهی بازتوزیع ثروت و سرنگون کردن طبقهی حاکم.
تا دههی ۱۹۹۰ کارِ ما به مبارزه با آوارگی میلیونها نفر از محل زندگی و روستاهایشان تقلیل یافته بود، یعنی همان کسانی که قربانیِ بنای هند جدیدی شدند که در آن ثروت ۶۳ نفر از بودجهی سالانه برای ۱.۲ میلیارد نفر بیشتر است.
حالا کارِ ما به این تقلیل یافته که حقوق شهروندیِ خود را از کسانی مطالبه کنیم که هیچ نقشی در بنا نهادن این کشور نداشتند. به چشم خود داریم میبینیم که دولت از شهروندان محافظت نمیکند، پلیس فرقهگرا شده است، قوهی قضائیه به تدریج از خود سلب مسئولیت میکند، و رسانهها به جای معذب کردن قدرتمندان و دلداری دادن به ضعفا، به قدرتمندان دلداری میدهند و ضعفا را معذب میکنند.
خویشاوندان و دوستان راهول تاکور، جوان ۲۳ سالهای که در حملهی اوباش در دهلی به قتل رسید. عکس: مانی شارما/اِیافپی
اکنون ۲۱۰ روز از لغو غیرقانونی خودمختاری جامو و کشمیر میگذرد. هزاران کشمیری، از جمله سه سروزیر سابق، همچنان در زندان به سر میبرند. هفت میلیون نفر به اینترنت دسترسی ندارند و در محاصرهی اطلاعاتی هستند، امری که تجربهی جدیدی در نقض فاحش حقوق بشر است. در ۲۶ فوریه، خیابانهای دهلی به خیابانهای سریناگار شبیه بود. آن روز کودکان کشمیری پس از هفت ماه برای اولین بار به مدرسه رفتند. اما وقتی همه چیز دور و برِتان آرامآرام دارد از بین میرود، مدرسه رفتن چه اهمیتی دارد؟
دموکراسیای که قانون اساسی بر آن حاکم نباشد و نهادهایش توخالی باشند چیزی جز حکومت اکثریت نیست. میتوان با کل قانون اساسی یا بخشی از آن موافق یا مخالف بود اما نادیده گرفتن آن چیزی جز نابودی تمامعیار دموکراسی نیست. این همان کاری است که این دولت دارد انجام میدهد. شاید هدفش همین است. این ویروس کرونای ماست. ما بیماریم.
از کمک قریبالوقوع خبری نیست. از یک کشور خارجیِ خیرخواه اثری نیست. از سازمان ملل نشانی نیست.
و هیچ حزب سیاسیای که سودای پیروزی در انتخابات را در سر بپروراند، نمیخواهد یا نمیتواند موضعی اخلاقی اتخاذ کند. زیرا همه چیز در حال فروپاشی است و نظام حاکم رو به زوال است.
ما به آدمهایی احتیاج داریم که به محبوبیت بها ندهند. آدمهایی که حاضر باشند خود را به خطر بیندازند. آدمهایی که آمادهی بیان حقیقت باشند. روزنامهنگاران شجاع میتوانند چنین کنند، و کردهاند. وکلای دلیر میتوانند چنین کنند، و کردهاند. هنرمندان ــ نویسندگان، شاعران، موسیقیدانان، نقاشان و فیلمسازان جسور، ماهر و توانا ــ میتوانند چنین کنند. ما از این امتیاز برخورداریم. از همهاش.
باید زحمت بکشیم تا پیروز شویم.
منبع: ویبسایت آسو