خشونت جنسی؛ بحران جدی دامنگیر زنان!
خشونت جنسی یکی از بزرگترین مشکلات زنان در جامعۀ ما است. آزار و اذیتهای لفظی و رفتاری و توقعات بیمورد از زنان باعث ایجاد فضای ناسالم در جامعه و موجب تهدید جدی به امنیت جسمی و روانی آنان به شمار میرود. این نوع خشونتها از موترهای شهری گرفته تا بازارها، دفاتر و حتی محیط کاری مختلط، گسترش یافته است.
متاسفانه این مشکل از طرف قشر خاصی از مردان ایجاد نمیشود، بلکه در میان اقشار مختلف باسواد و بیسواد جامعۀ ما افرادی هستند که به زن فقط نگاه جنسیتی دارند. این موضوع را به رانندهها، دکانداران، کارمندان، رهگذران، حتی پولیس و … میتوان تعمیم داد.
امروزه این موضوع بحران بزرگی را در زندگی زنان ایجاد کرده است و حتی باعث شده است که بسیاری از زنان به همین علت توفیق کار در خارج از خانه را پیدا نکنند. این خشونتها تنها تجاوز جنسی نیست. تجاوز جنسی به ذات خود معضل بزرگ دیگری است. اینجا مراد از خشونت، خیابان آزاری، خشونت لفظی یا بهاصطلاح عوام «پرزه رفتن» خشونت رفتاری (دستاندازی) تا مجبور کردن زنان به روابط جنسی را دربر میگیرد.
در تکسیهای شهری اگر زنان در سیت پشتسر موتر بنشینند آیینۀ عقب موتر، زمینه را برای آزار و اذیت فراهم میکند و اگر در سیت پیشروی موتر بنشینند که زمینۀ آزار و اذیت توسط راننده را بهتر فراهم میآورد ـ که معمولا باید دو نفر در سیت پیشروی موتر بنشینند ـ در بازارها که همه شاهدیم از پرزه رفتن گرفته تا نگاههای هرزه و دستاندازی، تبدیل به نوعی سرگرمی برای عدهیی از مردان شده است.
در دفاتر دولتی اگر برای دریافت سندی برویم بازهم چشمهای پرتوقع و هوسباز تعدادی از مردان هرزه، دنبال زنان است که چگونه بتوانند در بدل اجرای یک کار قانونی و عادی از دختران و زنان مراجعهکننده سوءاستفاده کنند. برای مقرر شدن در یک پُست یا گرفتن وظیفه، بازهم توقعات عجیبوغریب از زنان میرود و حتی زنان شاغل در محیط کار خود از توقعات جنسی بعضی از همکاران خود در امان نیستند و زمینۀ فعالیت برایشان تنگ شده است و بدتر از آن در دانشگاهها بعضی از استادان از شاگردان خود در بدل نمره و یا … سوءاستفاده میکنند.
همۀ موارد بالا در اصل یک نوع خشونت پنهانی است که در رگ جامعه جریان دارد و گویا دیگر جزئی از زندگی ما شده و به آن عادت کردهایم. تمامی این خشونتها به دو عامل اساسی بستگی دارد:
عوامل بیرونی
یعنی عواملی که از طرف جامعه و مردان به وجود میآید. برخی از این مشکلات ریشه در جامعه و باورهای بسیاری از مردان دارد که بهتر است جداگانه به آن پرداخت:
باورهای اجتماعی: بسیاری از مردان و حتی زنان فکر میکنند زنانی که از خانه خارج میشوند و یا کار میکنند از اخلاق درستوحسابی برخوردار نیستند، به همین سبب اگر آزار و اذیت شوند، برایشان چندان فرقی نمیکند و آزار و اذیت آنان نوعی سرگرمی است.
تعدادی از مردان حتی در برابر زنان خارج از خانه نیز حس تملّک دارند و زن را بازیچهیی بیش نمیدانند و فکر میکنند که حق دارند آنان را آزار و اذیت کنند؛ زیرا زنان برای آنان آفریده شده و برای آنان از خانه خارج میشوند بهخصوص اگر زنی آرایش کند که صددرصد فکر میکنند برای آنان خود را آراسته است.
فقر جنسی: طبیعتا انسان نیازمند جنس مخالف خود است؛ مرد به زن و زن به مرد چه از لحاظ جنسی و چه از لحاظ عاطفی و روانی نیازمند است. این حس باید به هر صورتی ارضا شود؛ اما در جامعۀ ما بنا بر موجودیت عوامل مختلف از قبیل برخی باورها، فراهم نبودن امکان ازدواج و… این حس در وجود زن و مرد سرکوب میشود و رفتهرفته یکی از بزرگترین عوامل ایجاد فقر جنسی را تشکیل میدهد و فقر جنسی خود رفتهرفته مشکلات حاد دیگری را برای ما ایجاد کرده که اداره کردن آن برای ما مشکل شده است.
اگر با فقر جنسی مبارزه شود و علت به وجود آمدن آن از بین برده شود، مقدار زیادی از خشونتهای جنسی نیز از بین خواهد رفت.
عوامل درونی
یعنی عواملی که از طرف خود زنان ایجاد میشود. زنان خود نیز باعث به وجود آمدن بسیاری از این مشکلات شدهاند و یکی از ریشههای اساسی این خشونت را در میان خودشان میتوان جستجو کرد.
یکی از علتهای ایجاد اینگونه خشونتها این است که زنان در صورت مواجهه به چنین موارد، سکوت اختیار میکنند و صدای خود را بلند نمیکنند. اگر زنان در صورت روبرو شدن با چنین توقعاتی، دفعتا صدا بلند کنند و علیه آن ایستادگی کنند، رفتهرفته این مشکلات به حداقل خواهد رسید؛ هرچند با وجود باورهای عجیبوغریب و خرافی که در میان جامعه حاکم است اگر زنی صدای خود را بلند کند، بازهم خودش مورد طعن و ملامت و قضاوتهای عجیبوغریب قرار میگیرد. و بدتر از همه اینکه، این قضاوتها نهتنها در اجتماع، بلکه در خانواده نیز برایش مشکلساز میشود، ولی اگر دیگر چنین مشکلی نباشد بازهم زنان عادت کردهاند که سکوت اختیار کنند. حتی در موترهای شهری هم اگر رانندهیی یا مسافری بهسوی آنان چشمک کرد و یا بهاصطلاح عام پرزه رفت، بازهم از ترس صدای خود را بلند نمیکنند، درحالیکه در همچو مواردی فکر نمیکنم آسیب جدی به زن وارد شود.
مشکل دیگری که از طرف خود زنها ایجاد میشود این است که تعداد از زنها به علت رسیدن به اهداف خود، مقرر شدن در یک پُست، اجرای کار پیشپاافتاده اداری، گرفتن نمره از استاد و… تن به این کارها میدهند که این موضوع همچون مردان را پرتوقع بارآورده و برای زنانی که نمیخواهند تن به همچو رذالتی بدهند، مشکلتراشی میکنند.
بهراستی اگر زنان خودشان سرسختانه در برابر این خواستها ایستادگی کنند و مردان از طرف یک زن، دو زن، سه زن با جواب ردّ و افشای مواجه شوند، دیگر سطح توقعشان پایین میآید و از همچون خشونتی بالاخره جلوگیری خواهد شد.