آمار درشت اقدام به خودکشی در بین زنان؛ ثبت 500 مورد در شش ماه نخست سال
آمار نشان میدهد که سالانه بیش از سههزار نفر در افغانستان، اقدام به خودکشی میکنند. بیش از نیمی از خودکشیهای افغانستان در هرات اتفاق میافتد. از آغاز سال روان تاکنون بیش از 700 قضیهی اقدام به خودکشی در شفاخانه حوزوی هرات، به ثبت رسیده است که از این میان بیش از 500 قضیه آن مربوط به زنان است. این پرسش که هرات با پیشینهای تمدنی درخشان چرا همواره در افزایش خشونت و خودکشی حرف اول را میزند سر جایش. اینکه خودکشی نقطه پایان زندگی است و معنای اولی و نزدیک به ذهن این وضعیت حکایت از یکچیز دارد؛ نابسامانی روزافزون که زندگی زنان و مردان این ولایت را تهدید میکند به کنار. مسوولان شفاخانه حوزوی هرات میگویند، بیشتر قضایای خودکشی در میان زنان، تظاهر به خودکشی است نه خودکشی. پرسش اساسی این است چه چیز زنان را مجبور به تظاهر به خودکشی میکند؟ اکنون شاید کسانی چنین استدلال کنند؛ زنان در افغانستان قربانی جامعه مردسالار اند. در جامعهی مرد سالار، برای اینکه زن دیده شود و توجه اطرافیاناش را جلب کند هرزگاهی فکر خودکشی به ذهنش متبادر میشود. به نظر نمیرسد که دلیل واحدی برای میزان بالای تظاهر به خودکشی در میان زنان وجود داشته باشد. از اینرو در این نوشته به توضیح برخی علتهای تظاهر به خودکشی پرداخته میشود.
شماری از زنان، در صحبت با خبرگزاری بانوان افغانستان میگویند، برای کسب محبت شوهر، بهخاطر جلب توجه خانواده مجبور شدهاند که تظاهر به خودکشی کنند. میگویند، با استفاده از این روش توانستهاند که مشکلاتشان را حل کنند. اینجا پرسشهای زیادی مطرح میشود آیا تظاهر به خودکشی تنها راه حل مشکلات زنان است؟ چه چیز زنان را به بنبست میرساند و مجبور به تظاهر به خودکشی میشوند؟!
در پاسخ به این پرسشها اگر مسئلهی تظاهر به خودکشی، به گونهی اساسی ریشهیابی شود چند موضوع اساسی مطرح بحث است.
یکم: تبعیض جنسیتی؛
تبعیض جنسیتی از گذشته ریشه در لایههای اجتماعی افغانستان دارد. تبعیض جنسیتی، تبعیض بر اساس جنسیت یا جنس فرد است. پیامد این امر، تبعیض منفی نسبت به انسانها و بر پایهی هویت واقعی یا فرضی جنسیتی شان است. این مفهوم امروزه در جوامع سنتی در جهت فرودست کردن زنان و دختران به کار رفته است. خیلی از مواقع رفتار متفاوت پدر و مادر تنها بر اساس جنسیت کودکان بوده و نابرابریهای غیر منطقی را ایجاد میکند که ممکن است بر کارکرد و روان کودکان بهخصوص کودکان دختر تاثیر بگذارد و در بزرگسالی سبب ایجاد حس خودکمبینی در میان زنان میشود و در نهایت آنان را تا لبهای پرتگاه مرگ میکشاند.
دوم: مشکلات روانی؛
از آنجاییکه افغانستان در چهار دهه گذشته پیوسته درگیر جنگ و ناآرامی بوده و زنان قربانیان اصلی جنگ بودهاند احتمال این وجود دارد که یکی از عوامل اقدام به خودکشی در میان زنان مشکلات روانی باشد اما نباید فراموش کرد، که دلایل خودکشی زنان میتواند به خشونت خانگی، ازدواج اجباری و خیلی از فشارهای اجتماعی دیگری بستگی داشته باشد که به صورت روزافزونی با آن روبرو هستند.
سوم: عرف، رسم ورواج؛
بر اساس برآوردهای سازمان ملل، ۸۷ درصد زنان افغانستان قربانی نوعی از انواع خشونت فیزیکی، جنسی و یا روانی شده اند و ۶۲ درصد آنان انواع مختلف آن را تجربه کردهاند که ریشهی اصلی این خشوتها عرف و رسمرواجهای ناپسند عنوان شده است همچنان بر مبنای یک گزارش صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل (یونیسف) یک سوم دختران در افغانستان، پیش از ۱۸ سالگی ازدواج میکنند که هر یک از این موضوعات میتواند به نوبه خود یکی از عوامل اقدام به خودکشی در میان زنان باشد.
چهارم: دسترسی آسان به مواد زهری؛
سازمان بهداشت جهانی، افزایش خودکشیها و دسترسی آسان به مواد سمی را به هم مرتبط میداند و مشکل این است که در افغانستان میتوان به سادگی مواد زهری را تهیه کرد در بسیاری مناطق هرات مواد زهری به گونهی آزاد روی بازار به فروش میرسد و با هزینهی کم قابل خریداری است.
در پایان آنچه که برای بیرونرفت از بحران خودکشی در میان زنان مطرح میشود؛ با روی کارآمدن نظام جدید در افغانستان، نهادهای مختلفی برای دفاع از حقوق زنان در ولایات مختلف ازجمله هرات، برنامههای آگاهیدهی را برای زنان ارائه کردند. اما کارکرد و نحوه ارائه این برنامهها از دیر باز بدینسو با انتقادهای همراه است، اینکه این نهادها آنگونه که باید، آگاهیدهی دو سویه و موثر نداشتهاند. به عبارت دیگر، آگاهی تنها برای زنان بوده. مردان که یک طرف قضیه است به فراموشی سپرده شده. بسیاری از زنان تاهنوز نمیدانند خودکشی و یا تظاهر به آن یک راه مسالمت آمیز برای بیرون رفت از یک زندگی جهنمی برای یک زن نیست. کسی هنوز به پیامدهای جبران ناپذیر اقدام به خودکشی که بیشتر زنان از آن متاثراند، فکر نکرده است. در جوامع سنتی پس از اینکه زنی اقدام به خودکشی کند مردم برداشت معکوسی از اصل قضیه دارند و تنها مقصر در نزد آنان زن دانسته میشود. از اینرو باید برای پیشگیری از خودکشی اقدامات اساسی صورت گیرد. وزارت صحت عامه باید یک استراتژی ملی را برای پیشگیری از اقدام به خودکشی ایجاد کند زیرا تا زمانی که یک برنامه راهبردی برای ممانعت از خودکشی طرحریزی نشود، در میزان خودکشیها کاهشی رونما نخواهد شد. انگیزههای پشت پرده خودکشی زنان، درک شود و با بحران سلامتی روانی زنان مقابله شود. همچنان وظیفه نهادهای مدافع حقوق زن این است که دامنه کارزار آگاهیدهی را تا مناطق روستایی بگستراند تا زنان بدانند که چگونه و از کجا کمک دریافت کنند زیرا زنان در مناطق روستایی و دوردست بیشتر هدف آزار و خشونت قرار میگیرند؛ در آن مناطق آگاهی کمتری از قانون وجود دارد و مردم خیلی نمیدانند که اگر آزاری به زنان خانواده خود برسانند، به حکم قانون مجازات خواهند شد.
ضیاگل عظیمی