مشارکت سیاسی زنان؛ صداهای مانده در گلو
مینا نصر
با خواندن این کتاب پرتاب شدم به دنیای دیگری. به دنیای پر رمز و راز و بسته زنان در زمانی که اوضاع کابل عالی نبود و دختران در گوشه انزوا و سکوت و در دایره بستهای فرو رفته بودند.
شاید درک این مطلب زیاد دشوار نباشد که زیست در این سرزمین برای بانوان به اندازه دیگر کشورها راحت نیست و انبوهی از رنجها و محنتها در دایرهای به نام تعصب و سنت او را احاطه کرده است.
بهعلاوه کمبود آموزش و معارف و بیسوادی در سطح گسترده نیز معلول علت شده و زنان را در گردونهای از نابرابریهای و بیعدالتیهای جنسیتی جولان میدهد.
این کتاب که به هشت فصل تقسیم شده، به بررسی جامع و مانعی در خصوص وضعیت مشارکت سیاسی زنان افغانستان پرداخته و با نثر روان و محکم خواننده را تا زوایای تاریک و روشن این مسأله به پیش میبرد.
آمار و اطلاعات و برداشتهای نگارنده کتاب نشان میدهد که او بر مبنای یک پژوهش مفصل و علمی به ارایه اثرش پرداخته و در حوزه کاری خود تحقیقات و گزارشهایی را ملزوم کرده و بر اساس دانستههای علمی و پژوهشی کار تازهای در عرصه متون و مطالعات زنان انجام داده است.
اهمیت کتاب را وقتی بیشتر میتوان فهمید که در مییابیم نویسنده خود نیز یک فعال حقوق زنان است و در این عرصه خوش درخشیده و سالها مبارزات و کارکردهای مثبتی در این میدان داشته و با جدیت چنین اثر برجستهای را در امر تحقیق زنان به بازار کتاب عرضه داشته است.
فصل اول و فصل دوم و فصل سوم کتاب مختصر به بررسی مشارکت سیاسی زنان در تاریخ و در قوانین داخلی افغانستان پرداخته و در فصل چهار و پنج و شش نویسنده به مهمترین مباحث کتاب پرداخته است.علل سهیم شدن زنان در حکومتداری و موانع حضور سیاسی زنان در افغانستان و راههای افزایش فرصتهای موجود برای مشارکت سیاسی زنان عنوانهایی هستند که نویسنده در این فصلها به خوبی به انها میپردازد.
نویسنده بعد از ارائه پیشنهادهایی چون امنیت و شفافسازی انتخابات و ظرفیتسازی زنان، حمایت از رهبران زن و اتحادیههای زنان، پایبندی دولت به تعهدات مطرح شده در استراتژی رشد ملی افغانستان تامین بودجه کافی برای پیشبرد برنامههای حقوق زنان، آگاهیدهی برای مردم و در بین دولتمردان و… به این نتیجه میرسد که قبل از هرچیز وجود یک دولت با ثبات و صلح دوامدار تضمینکنندهی اجرایی شدن همه این پیشنهادها میباشد.
در صورتی که یک دولت فراگیر قانونی وجود نداشته باشد که بتواند قانون را در سرتاسر کشور به اجرا درآورَد، هیچکدام از پیشنهادهای فوق قابلیت اجرایی نخواهند داشت.
در فصل هفت و هشت کتاب، نویسنده نقش نهادهای بینالمللی در مشارکت سیاسی زنان و معرفی چند کشور شاخص در امر حکومتداری زنان پرداخته است که هر دو فصل با بررسی و غور و تفحص نویسنده پایان خوبی برای این کتاب است و به خوبی خواننده را درگیر چال کشور دنیا انتخاب کنند و این مسلماً تاثیر بسیار زیادی در سطح مشارکت زنان بر همه سطوح حکومتداری این کشور دارد. رییس جمهوران ایالات متحده معمولاً دو دورهای بودند و اگر کمی خوشبین باشیم میتوانیم بگوییم زنان امریکا یکدوره هشت سالهای را میتوانند رقم بزنند که در آن برابری جنسیتی را در تمام سطوح زندهگی به شدت ارتقا دهند.
نکتهای که در کتاب به چشم میخورد و از نگاه خواننده دور نمیماند، گرایش زنسالارانه به موضوع از طرف نویسنده است. شکی نیست که مشارکت سیاسی مرد و زن نمیشناسد و هر دو به یک اندازه در حکومت تاثیرات مثبت و منفی دارند، اما حضور و بیشتر و مستمر زنان با توجه به مشکلات عدیدهای که با آن دست و پا میکنند البته به عینیت بهتر و فرآیند مناسبتری به معیشت آنان میپردازد، اما بیان این مطلب که “اگر قرار باشد مردانه فکر کنیم چرا باید اصرار کنیم که وارد سیاست شویم،به اندازه کافی مردان در وادی سیاست هستند .”برای فعالیت و سیاست کردن کمی دور از انصاف و با اغماض است. طبیعی است دنیای مردانه و زنانه تفاوتهای اساسی با هم دارند و در مواردی تقابل احساس و منطق را موجب میشوند، با این حال وجود قوانین و چارچوبهایی در حکومتهای مدرن و معاصر و امروزی مانع از ان بوده که حق و حقوق زنان پایمال بشود و زنانه فکر کردن و زنانه تصمیم گرفتن و زنانه پالیسی کردن نمیتواند نکته ارزندهای در سیاستورزی باشد.
نکته دیگر، به نظرم جای خالی یک فصل که در ان به بررسی حکومت طالبان و تاثیرات منفی آن بر روند رشد و پیشرفت زنان میپرداخت، به چشم میخورَد. نگارنده باید به عوامل عقبماندهگی زنان و نوع حکومت متعصبانه و تندروانه طالبانی میپرداخت و به پسرفت و عقبماندهگی آنان در این دوره اشارات جدی میکرد. ظهور و سقوط طالبان در برههای از تاریخ افغانستان لکهی سیاهی است که حتا با گذر زمانها فراموششدنی نیست.
منبع: هشت صبح