لیلا صراحت؛ شاعری عجین با لحظههای سیاه تاریخ
«لیلا» نام داشت و «صراحت روشنی» تخلص میکرد. بانویی شاعر، نویسندهای روشنفکر، روزنامهنگاری خوشقلم و به باور بسیاریها از برجستهترین چهرههای مبارز روشنگر و دگراندیش تاریخ معاصر افغانستان.
لیلا از بانوانی است که در افغانستان و در دامان شعر فارسی پرورش یافت و سربلند کرد و توانست در صدایش صفات بلند انسانی را به خوبی حفظ کند.
شعر لیلا با لحظههای سیاه تاریخ عجین بوده و ویژهگیهای زندهگی او، اشعارش را از تعبیر و تفسیر بینیاز ساخته است. در واقع روح اشعار لیلا را شوریدن بر دنیای ستمباره و فریادهای یک ملت رنجدیده و کهنسال، هم شکل میدهد و هم میسازد.
لیلا این همه را با زیبایی در قالب شعر عرضه کرده و به همین دلیل، زبان او فهم و درک را برای همه ساده ساخته است.
وقتی لیلا زبان میگشاید، به دنبال نابسامانیها و دربهدریهای مردمش میشتابد و برای هر دردی نالهای، صدایی و فریادی منحصر به خودش را میبرآرد و همهی آنها را به تصویر میکشد.
این دردها و نالهها، لیلا را به یک آفرینشگر قویپنجه بدل کرده و روح آزادهگیاش را به کمال پختهگی رسانده است.
لیلا در قالبهای مختلف و متفاوت شعر سروده و به باور من در هر واژه شعرش عشق، آزادهگی و باور به ارزشهای انسانی، جذبه و شورانگیزی را میتوان جستوجو کرد.
واصف باختری در وصف شعر لیلا گفته است: «روان من شعر لیلا را میپذیرد، روان من مسطح است، روان من ژرفا ندارد که بگویم تا در ژرفای خویش شعر لیلا صراحت روشنی را میپذیرد. شعر لیلا صراحت نافذ است، سیلاب خود نمیداند که عمقش چه اندازه است، ولی سیلاب با گذار سنگین خویش سیل میآفریند و مسیل را عمق میبخشد.»
لیلا صراحت در دههی ۶۰ از «طلوع سبز» آغاز کرد، فریادش را در «تداوم فریاد» ادامه داد و بعد از آن در دههی هفتاد، در حالی که از چهرههای موفق شعر معاصر به حساب میآمد «حدیث شب» را سرود و سپس از میان «از سنگها و آیینهها» سرکشید و فعالیتهای ادبیاش با «روی تقویم تمام سال» به سرانجام رسید.
برخی از شعرهای لیلا شعرهای درخشان و ماندگار اند. لیلا صراحت شاعری بود که ارزشهای اجتماعی در شعرش جریان مییافت.
لیلا صراحت کی بود؟
لیلا در سال ۱۳۳۷ خورشیدی در «چاریکار» متولد شد، پدرش «سرشار روشنی» مبارز، روشنفکر و روزنامهنگار بود. ظاهراً میراث روشنفکری و مبارزه از پدرش برای لیلا به ارث مانده بود.
به قول اکرم عثمان چراغ زندهگانی پدر لیلا صراحت سر انجام به وسیله نظام حاکم آن زمان خاموش شد و این خاموشی به باور آقای عثمان، ضایعهای بر پیکر روشنفکری نوپای افغانستان بود.
لیلا در اواسط دهه ۵۰ خورشیدی در لیسه ملالی از مکتب فارغ و در سال ۱۳۵۹ وارد دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه کابل و از همانجا فارغالتحصیل شد.
پنج سال مشغول آموزگاری در لیسه ملالی بود و در سال ۱۳۵۰ به جهان شعر و شاعری روی آورد. با ذوق شاعرانهای که داشت شعر لیلا به زودی در نشریات کابل چاپ شد و دیری نپایید که جایگاهش را در جهان شعر زنان افغانستان دریافت.
در سال ۱۳۶۵ سردبیر مجله بانوان به نام «میرمن» شد و پس از آن به عنوان معاون این مجله برگزیده شد.
لیلا صراحت عضویت کانون نویسندهگان کشور را به دست آورد و سپس به عنوان معاون این کانون برگزیده شد. در سال۱۳۷۲ خورشیدی سمت رییس امور زنان را به دست آورد و در اولین گام مجله «ارشادالنسا» را احیا و چاپ کرد.
با ورود طالبان به کابل، لیلا مهاجر شد و مدتی را در پشاور پاکستان گذراند و در این مدت با وجود تمامی مشکلات، چراغ انجمن فرهنگی «رابعه بلخی» را روشن نگه داشت. سپس از آنجا به هالند رفت و تا روزهای آخر به فعالیتهای فرهنگی و ادبیاش ادامه داد.
از لیلا صراحت روشنی چهار مجموعه شعر به نامهای «طلوع سبز»، «در تداوم فریاد»، «از سنگها و آیینهها» و «روی تقویم سال» باقی مانده است.
لیلا صراحت مانند بسیاری از همنسلانش با دردها متولد شد، با دردها زیست، هرگز ازدواج نکرد و در نهایت با تحمل رنجهای زیاد، با ابتلا شدنش به بیماری سرطان مغز، جانش را از دست داد.
نمونه اشعار
اگر از دریچه مسایل جامعهشناسانه به شعر لیلا نگاه شود، جامعه در شعرش از پشت نمادها و تصویرها و کلمهها بازتاب یافته است.
اندیشههای سیاسی نیز در فضای شعر لیلا صراحت روشنی به پرواز میآیند. همچنین عشق به پیمانه بالایی در شعر لیلا نفس میکشد.
گم کرده آشیانه
من خشک خشک خشکم، تو رودبار جاری
من یک سکوت تلخم، تو یک سحر قناری
من شعلهای شکسته، در آستان مغرب
تو یک طلوع سبزی، از شهر شب فراری
من یک شب غمینم، بیماه بیستاره
تو بامداد روشن، تو صبح یک بهاری
در من ترانهها بود، شور جوانهها بود
در تو هوای جنگل در تو صفای یاری
اینک شکسته بالم گمنام و بیجلالم
گم کرده آشیانه، گم کرده برده باری
پیدا نمایی بازم، ای یار ای نیازم
فریاد کن سکوتم، با شعر بیقراری
من سرد سرد سردم، بنشسته چشم در راه
تا تو برایم ای دوست، خورشید را بیاری
تو رفته دور دوری، بیزار از درنگی
من بسته پا درختم، تو رودبار جاری
منبع: هشت صبح