حضورِ سمبولیک زنان در ساختار قدرت!
تاریخ جهان و سیر تکوینی آن نشان میدهد که قدرت و سیاست در دست مردان بوده و مولا و هادی جامعه در همه اعصار حضرت مرد بودهاست. حضورِ زنان در قرون گذشته، در امرِ آبادی و ویرانی جهان قابل ملاحظه نیست. این بهمعنی انکار کامل زنان در تاریخ نمیتواند باشد، بلکه مراد من این است که در تصمیمگیری و راس قدرت زنان انگشتشمار بودند و در کُلیت رویکردی را بر نمیتابند.
همین که میگویند ساختو بافت جامعۀ گذشته از نظر فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مردگرایانه و زن ستیزانه است، غیابت تاریخی زنان را ثابت میکند. یا ادعا میشود که دست «زن» از قتل و جنایت و ویرانگری خوفآلود بری است، حرفِ درست و مستدلی است، زیرا زنان پادشاه، امپراتور و فرمانده نبودند تا در ترازوی قضاوت قرار گیرند. بنابر این، نفس و طرح ادعای مزبور ناصواب است، و ما را با مسالۀ که بار عاطفی و احساسی دارد روبهرو میکند. وقتی انسان تصمیم میگیرد، تحول ایجاد مینماید، تفکر میکند، بری از گناه و خطا نمیتواند معنی در ساحت تفکر و عمل بشر داشته باشد.
در جهان معاصر، قدرت داشتن زنان بیشتر شعار و امر تشریفاتی است. طبق گزارش کمیتۀ زنان سازمان ملل در بین ۱۹۳ کشور دنیا، فقط ۱۶ زن رییس حکومت یا رییس دولت هستند. از این ۱۶ نفر تعداد قابل توجهی سمتهایشان تشریفاتی است و در مجموع حضورِ زنان در عرصۀ سیاسی پیشرفت قابل ملاحظهای نداشته است. چون تفکر غالب و مسلط مردمحور است و زنان که در صفِ مردان سیاست قرار میگیرند با ادبیات سیاسی غالب عمل میکنند و این رویکرد روی سرنوشت سیاسی زنان اثر مثبت ندارد، یعنی پا به پای مردان سیاست، فرهنگی را که عمر دراز و صلابت تاریخمند دارد بازتولید میکنند.
باری با یک فعال حقوق زن صحبت میکردم، اذعان میکرد که زنان سیاستمدار افغانستانی، کردار سیاسیشان بهسان مردان است. یعنی روی ارزشهای زنمحور که خواست و نیازهای بنیادی زنان را هدف قرار دهد کار نمیکنند. تصور من نیز همین است که زنان عرصۀ سیاست در جامعه ما، با حضورِ نمادین و سمبولیک بسنده میکنند و از حضورِ زنان بهصورتِ کمی در ساختار جامعه اکتفا مینمایند. اینکه زنان چهقدر تصمیم گیرنده هستند، چهقدر تولید فکر میکند، و آیا در پی باز کردن افقی هستند که در آن بشود «زن» از ادبیات سیاسی مردمحور فاصله بگیرد و با تفکر زنگرایانه و انسانمدارانه در تحول و تغییر جامعه نقش بازی کند.
مردان نمیتوانند قانونگذار و قانوننویس خوبی برای زنان باشند، همین که نگاه به زن ترحمآمیز و احساسی و سیاسی است و به صورت عمیق به عنوان یک انسان فعال که دارایی تفکر و استعداد مدیریتی است نگریسته نمیشود دال بر این است که مردان تصمیم میگیرند زنان در کجایی داستان باشند.
محمد رضا نیکفر، روشنفکر چپگرا، گفتگوی که در پرگار بیبیسی فارسی داشت که موضوع آن «کارل مارکس» بود، مسالۀ را اینگونه مطرح کرد: «برابری انسانهای نابرابر، نابرابری را بازتولید میکند.» با استمداد از این دیدگاه، میشود گفت که در یک ساختار نابرابر، برابر قرار گرفتن درمان درد نیست و در نهایت این سنت و فرهنگ نابرابری را گسترش و ترویج میکند. جامعه ما به تفکر ساختار برانداز نیازمند است، باید ساختارهای قدرت و سیاست عوض شوند که زن بتواند هویت و وجود خود را تعریف کند. قالبهای فکری و اندیشیدنی مستلزم دگرگون شدن و به چالش کشیدن هستند.
در ادارۀ که من کار میکنم (بانک مرکزی افغانستان)، تعداد زنان کم نیست، در هر بخش میشود به وفور حضور بانوان را مشاهده کرد. اما در تصمیمگیریهای کلان بانک، سهمشان قطعا صفر است! در هرم قدرت و سیاستگذاری مردان قرار دارند. طرح، اتخاذ و برنامهسازی در حیطۀ صلاحیت آقایان است. زنانِ معاشبگیر و بیتاثیراند و من انگیزۀ هم در آنان نمیبینم که برای سست کردن ریشههای این «ساختار مرد محور» کاری بکنند. در همه ادارات دولتی این وضع وجود دارد، وضعی که هیچ کمکی به تحول و تغییر در ساختار نظام سیاسی نمیکند. با شعار سیاسی نمیشود به تعادل اجتماعی رسید.
اینکه میگویم نیم جامعه را زنان تشکیل میدهند، دروغ نیست، اما سهم این نیم جامعه در قدرت سیاسی صفر است، و این واقعا غمگین است. همین اکنون که به تکتهای انتخاباتی ریاست جمهوری نگاه کنید، اشرفغنی، داکتر عبدالله عبدالله، حنیف اتمر، این سه تیم پیشتاز، نگاهشان به زن و به این نیم جامعه نابرابر نیست؟ رییس جمهور مرد، معاون اول و دوم مرد، افراد دست اول و مشاوران ارشد مرد، این فاجعه نیست، پس چیست؟ واقعاً این بانوان در کجایی قصه قرار دارند؟ آن تعداد زنان هم که وکیل و رییس تشریف دارند، در ساختار نظام مردگرایانه حل شده و حضورشان روی سرنوشت اجتماعی و سیاسی زنان تاثیر نمیگذارد.
سیاست عدالتگرا و شرافتمندانه شعار میان تهی نمیدهد و با خشت فریب قصر دموکراسی و برابری خواهی نمیسازد. سیاستگران ما، دو دست به این ساختار نابرابر چسپیدهاند و هنوز به استعداد و قدرت فکری زنان باور ندارند. وقتی که خود «زنان» قانون ساز شوند، تصمیم بگیرند، تولید اندیشه کنند و بهجای حضور سمبولیک در ساختار قدرت به تغییر ساختارسیاسی فکر کنند، آنگاه در خط توسعه اجتماعی و سیاسی قرار خواهیم گرفت و از مرز شعار و فریبگرایی عبور خواهیم کرد. به امید آن روزی که زن دیگر موجود مورد ترحم نباشد و بتوانند بهعنوان انسان متفکر سنتشکنی و سنتسازی کند.
سعادت موسوی
منبع: راه مدنیت