قدرت زنانه تان را آزاد کنید!

موضوع زنان و حقوق شان در افغانستان یکی از موضوعات بسیار حساس و در عین حال در خور توجه و دقت است.فعالیت زنان در افغانستان از آغاز تا کنون فراز و نشیب­٬های جدی را پیموده است.

فعالیت‌­ها و پیشرفت­‌های زنان در برابر یک جامعه‌ی مردسالار و عنعنه‌گرای افغانستانی گاهی از مسیر ارتقای تدریجی بیرون شده و دچار رکود و سرگشتگی گردیده است.

ناآگاهی از ریشه‌­های این مشکلات باعث شده که آنان برای مقابله با آن به راه­­‌های غیر از آنچه واقعیت داشته کشیده شوند.

زن امروزی به دنبال یافتن جایگاه­ اش در اجتماع است و از آن جایی که اجتماع انسانی قرن­‌ها در تسخیر مردان بوده، زنان باور کرده­‌اند برای رسیدن به نقش‌­های اجتماعی باید از قالب زنانه خارج شده و مردانه عمل کنند.

با وجود اینکه زنان در جامعه موفقیت‌های فراوانی را به دست آورده اند، واقعیت حاکم در فرهنگ جامعه امروزی این است که افراد در منصب‌ها، موقعیت‌ها و رویدادهای که معمولا مردانه هستند یا توسط مردان تعریف شده اند؛ ارزش ذاتی بیشتری نسبت به بقیه داشته باشند.

در فرهنگ جامعه افغانستانی ما، قواعد مردان به معیار اجتماعی حاکم برای رهبری، اقتدار شخصی و موفقیت بدل شده و در برابر آن، زنان جامعه ما حس می‌کنند؛ صلاحیت، هوش، قدرت و ذکاوت مانند مردان نداشته و مجبور می‌شوند تا با مردان همذات پنداری نمایند.

زنانی که در زندگی با تلاش برای ایفای نقش‌های مردانه، خود را به آب و  آتش می‌زنند، عملاً کانون درونی وجود خود را می‌سوزانند و نمی‌توانند حواس ذاتی خود را برای شناخت محیط به کار ببرند. آن‌ها در گیرودار همذات پنداری با مردان، هویت زنانه خود را کمرنگ می‌نمایند.

نفس مساوی سازی با مردها، به معنای قرار دادن مردها در موقعیت والاتر و ایده‌­آل‌تر و تلاش زنان برای رسیدن به موقعیتی که به مردان برابر شوند است و این خود می‌تواند باعث شود تا زنان تلاش کنند؛ مردانه‌وار پا به عرصه اجتماع بگذارند.

باید به این درک برسیم که زنانگی عنصر خطرناکی نیست، بلکه دارای زیبایی‌های خاص خود می‌باشد، اما علت اصلی طرد اولیه زنانگی در زندگی یک دختر، ساختار مردسالاری است که فرافکنی خشم والدین و مردان پیرامون‌اش می­‌تواند مثالی از این نوع باشد.

 الگوهای مردانه در طول فرایند اجتماعی شدن دختران نقش اجتماعی و نوع رفتار او را تعریف می‌کنند و این تعریف ؛ بر جنسیت دختر، توانایی ارتباط او با مردان و قابلیت‌های او برای هرچه موفق‌تر شدن در اجتماع تاثیر می‌گذارد.

کارل گوستاویونگ؛ روان تحلیل‌گر و روانکاو به این عقیده بود که نقش‌های متفاوتی را برای زنان و مردان قائل شده­اند. از نظر او زنان و مردان بخشی از جنس دیگر را در درون خود پرورش داده اند و کهن الگوی آنیما معرف بخش زنانه روان مردان و کهن الگوی آنیموس معرف بخش مردانه روان زنان است.

این دیدگاه  آنیموس و آنیما به نام نظریه یونگ در روان شناسی شهرت زیادی دارد و مفاهیم او نقش‌های کلیشه‌ای جنسیتی را تقویت می‌کند.

شکی نیست که زن به قسمت‌های انیموس وجود خود نیازمند بوده ضمیر ناخودآگاه او نمی‌تواند روند رشد فردیت را به تنهایی انجام دهد. بلکه به وجود ضمیر آگاه نیازمند بوده و از انیموس مثبت برای قدرت و حمایت بیشتر خود با یک خرد قوی استفاده می­نماید تا از خوده خسته وجوداش نجات­اش داده و خرد ژرف زنانه او را احیا کند و این جاست که برای ترمیم انیموس مثبت در زندگی زن نیاز دارد تا به طبیعت ذاتی خود احترام بگذارد.

به گفته گوستاویونگ زنان و مردان باهم کاملاً متفاوت بوده و باید هر کدام شان آرزوها و مسیرهای خاص خود را دنبال کنند در غیر این صورت باید منتظر عواقب جبران ناپذیر انتخاب غلط خود باشند.

روان شناسان زیادی پیرامون ماهیت‌های زنانه و عوامل همذات پنداری زنان به مردان اظهار نظر کرده اند، اما در کنار تمام عوامل ژنتیکی و علمی نمی‌توانیم نگاه سنتی و مردسالارانه جامعه خود را در برابر این موضوع نادیده بگیریم.

زن افغانستانی در طول مسیر پرفراز و نشیب زندگی خود، آزمون‌های دشواری را در محدوده‌­های زمانی گوناگون طی کرده­اند که سرشار از درد، ترس و اشک است .او در جاده امتحانات دشوار از محدودیت‌های شرطی ذهن خود گذشته است. در کودکی و نوجوانی برای پذیرفته شدن در نقشی تربیت می‌شود که بر اساس انتظارات مردان فامیل‌اش شکل گرفته است.

سخت است که در اوج نوجوانی جایگاهی را  پیدا کند که ویدیوی سوختانده شدن فرخنده را وسط شهر می­بیند؛ وقتی درک می‌کند که جایگاه­اش در جامعه، جایگاه انسانی، محترم و ارزشمند نیست. سخت است که در آوان کودکی با انواع تبعیض­‌های جنسیتی در خانواده مواجه شده و هر روز این خشونت­‌ها در زندگی دختر افغان پررنگ تر گردد.

اینجاست که برای هرچه موفق‌­تر شدن احساس می­‌کند که باید مردانه­‌وار وارد جامعه گردد و تلاش خود را برای رسیدن به اهداف اش این گونه آغاز نماید. او فکر می­٬کند تنها راه  سعادتمند شدن این است که مانند مردان عمل نماید.

زن در این جامعه هرگاهی به گونه مردانه وارد عمل گردیده مورد تشویق و شادباش قرار گرفته است و برای­ش به گونه‌­ا­ی وانمود گردیده که نباید از حس زنانگی و شمه وجودی خود استفاده کند.

در جامعه‌­ی مرد سالار که همواره با افکار سنتی و قدیمی خود مانع حضور زنان شده و زنان فعال خود را سرکوب نموده است باید نشان داده شود که موفقیت با اوج  احساس زنانگی نیز ممکن خواهد بود.

زنان ما باید بدانند که اکنون برای فراتر رفتن و اوج گرفتن باید گام‌­های نخستین مبارزه را بردارند؛ باید نردبان سختی­‌ها را بگذرانند و به دنبال ذات زنانه خود؛ بخش­‌های سرکوب شده وجود خود را به رسمیت بشناسند.

در جایی‌ که به قدرت‌­ها و موفقیت­‌ها به گونه‌­ی مردانه می‌نگرند باید تلاش زنان این جامعه بیشتر شده و خود را از محدودیت­‌های نقش­‌های سنتی زنانه آزاد نمایند.

وقتی به آن­ها گفته می­٬شود مانند مردان باشند یا مردانه‌­وار حرکت نمایند باید بی‌اندیشند که این جریان باعث می­‌شود تا زنانگی را ضعف دانسته و به قدرت زنانگی خود خیانت ­کنند.

باید به این باور برسیم که مردانه­‌گی صفتی مناسب برای زنان نبوده و این یعنی ضربه زدن به هویت قشر کثیری از جامعه؛ که می‌­تواند تاثیر قابل توجهی را با خود داشته باشد.

زنان جامعه­‌مان اعم از وکیل، وزیر، رئیس و …نباید این را فراموش ­کنند که قربانی کردن زنانگی در ازای موفقیتی مرهون در دنیای مردانه، باعث تزلزل شخصیت فردی می‌گردد.

سرمشق قرار دادن مردان برای یک زن مانع این می‌­شود که دریابد به عنوان یک زن؛ با بدن، حس و روح زنانه خود چگونه رفتار نماید.

او فراموش می­‌کند که با زنان موفق همذات پنداری کند و جایگاه خود را در جامعه مرد سالار بشناسد و صد البته که تصویر یک زن افغانستانی نباید از خود­اش به عنوان یک زن، حقیر و ضعیف باشد.

زنانی که تا کنون خواسته اند به خاطر موفقیت و کسب توجه­ جامعه درحوزه‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با مردان همذات پنداری نمایند باید روند بازسازی و بذرپاشی درونی خود را به عنوان یک زن به طور آگاهانه از حوزه مردانه  بیرون بکشند.

تعمیم بخشیدن به هویت از دست رفته و روند عمدی جدا شدن از دنیای مردانه و فرورفتن در خود و خلق کردن سرشت زنانه کمک می‌کند تا قدرت­‌های درونی زنانه تداعی شود.

جوزف کامپلمن روانکاو آمریکایی می­‌گوید زمانی که زن شخصیت شگفت انگیز خود را به درستی بشناسد، هیچ­گاهی با این تفکر که باید شبیه مردان باشد خود را خسته نمی­‌سازد.

همین طور جامعه شناسان زیادی پیرامون قدرت زنانه نظریاتی ارائه نموده اند مانند: مادلین لامگل که به عنوان زن مبارز و جامعه شناس می­‌گوید: نقش من به عنوان حامی زن و زنانگی، رقابت با مردان و دنیای آن­ها نیست این خیلی آسان و در نهایت غیر سازنده است. کار اصلی و دشوار من زندگی کردن به عنوان یک زن و لذت بردن از کل وجود من و فهم جایگاهم در جهان هستی است.

اوریانا فالاچی خبرنگار و نویسنده مشهور آمریکایی در کتاب نامه به به کودکی که هرگز زاده نشد، خطاب به فرزند هنوز به دنیا نیامده­اش می­‌گوید: «زن بودن بسیار زیباست، چیزی که یک شجاعت تمام نشدنی می­‌خواهد. یک جنگ که پایانی ندارد».

زنان و احساسات باهم عجین شده اند و برای این که بتوانند  بدون کدام مشکل با تیزبینی و خرد بکر زنانه زندگی کنند نباید هیچ گاهی ارتباط و اتصال خود را با چرخه‌­های طبیعی وجود خود از دست بدهند.

به گفته داکتر فری در روزنامه گلوب اند میل 85% زنان و 73% مردان اشک می­ریزانند و گریه می­‌کنند.  زنان به طور معمول بیشتر از مردان در یک ماه اشک می­ریزانند. آناتومی غده­‌های اشکی زنان و مردان می­‌تواند روی این مبحث تاثیرگزار باشد.

طبق یک مقاله نشر شده در نیویورک تایمز در سال 2005 زنان تا سن 18 سالگی چهار برابر مردان گریه می­‌کنند.

ایسنا به نقل از مدیکال اکسپرس نوشت: دانشمندان علوم اعصاب آزمایشگاه CSHL یک مدارعصبی را در آمیگدال (محل پردازش احساسات مغز) شناسایی کردند. امیگدالا احساساتی مثل ترس و اضطراب را پردازش می­‌کند.

درمردان امیگدالا با اندام­‌هایی ارتباط برقرار می­‌کند که اطلاعات بصری را می‌­گیرند و مانند قشر بصری  پردازش می­‌کنند. اما در زنان امیگدالا با بخش­‌هایی از مغز که هورمون­‌ها و گوارش را تنظیم می­‌کند؛ ارتباط برقرار می­‌کند. این به این معنی است که واکنش­‌های استرس بیشتر احتمال دارد که در زنان نسبت به مردان باعث بروز نشانه‌­های فزیکی شود.

قرن‌هاست زنان با جمله هیستریک نباش! یعنی هیجان زیاد را فراموش کن مواجه شده اند و این باعث شده که احساسات قوی خود را نسبت به همه چیز کاهش دهند تا مبادا برچسب نامعقول بودن را با خود حمل کنند.

آبغوره گرفتن زنان و تحت تاثیر قرار گرفتن شان در برابر اندوه همواره به عنوان یک برچسب منفی به شخصیت زنان زده شده و آن زنانی که توانسته بودند این احساسات شان را کمرنگ و یا کتمان نمایند یک زن قوی و صفت مردانه برایش داده می­‌شود.

زنانگی درذات خودش بر خاسته ازبرخی ویژگی‌های جسمانی است که مغز از جمله مهمترین ارگان­‌هایی است که در این تفاوت­‌ها بین دو جنس نقش دارد. گاهی برخی تفاوت‌­ها به مرور زمان با تغییر جامعه و فرهنگ از بین رفته ولی نمی‌­توان منکر خیلی از تفاوت­‌های اساسی شد.

جدی نگرفتن احساسات و زنانگی و تلاش برای یکی دیگر بودن باعث می‌شود زن احساسات عاطفی و اخلاقیات خاص ذاتی خود را از دست داده و احساس خشکی، عقیم شدن و از نظر روحی و جسمی احساس سردی نماید.

زنان در روان خود آرزو دارند گرمای مایع جنینی را در بطن شان  حس کنند تا هستی یابند، دل شان برای دستان شان تنگ می­‌شود که از آن­ها استفاده کنند و چیزی خلق کنند؛ در آرزوی این هستند که کفش‌های­ شان را از پاهای­ شان دربیاورند و درگل و لای فرو کنند؛ تا در عمق وجود شان طراوت خاک را در استخوان­‌های­ شان حس کنند.

منابع:

آزادی زنان . نویسنده: ایولین رید

جنس اول. نویسنده: هلن فیشر

ژرفای زن بودن. نویسنده: مورین مورداک

روانشناسی زنان. نویسنده: مارگارت ماتلین

نویسنده: شکریه مشعل

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا