هشت مارچ و کجفهمیها
ستم و ظلم به زنان راههای گوناگون و مبهمی دارد و این بیحقیها منبع از کمآگاهی و عدم آگاهی میگیرد. امروزه از هشت مارچ چون روز تولد و جشنهای فردی دیگر تجلیل بعمل میاید. که این عملکردها ناشی از کجفهمیها و بدفهمیها زادهی تفکر حاکم به جامعهی زنستیز میباشد.
هشت مارچ روز شجاعت و اعتراض زنان کارگر نیویورکی در مقابل مزد ناچیز میباشد که زنان زیر سلطهی مردان توانستند که زنجیر سکوت و خفقان را بشکنند و سوی حقوق انسانی شان دست به اعتراض و صدا برای عدالت بالا کنند اما اینقدر ساده و روان نبوده که ما در ذهن خود مجسم میکنیم زیرا ۱۲۹ زن در آتش سوختند و جاندادند. نوعی از توهین است که از این روز بهیاد ماندنی چنین ناآگاه میگذریم و به کیک، لباس و زیورات خلاصه کنیم.
ما زنان افغان در یک جامعهی سنتی و بستهی زندگی میکنیم که حتی گمنام هستیم و نام مان را نیز از ما گرفتند و از طبیعیترین حقوق مان محروم هستیم. ما بهگونهی رباتهای هستیم که صرف برای فرمانبرداری به این جغرافیایی تراژیدی متولد شدیم. اما هنوز به هدیهها و محبتهای یک روزه خوشحالیم. عدهی از مردان با خست تمام روزهای سال را به زن خانهاش ظلم میکند اما در روز هشت مارچ برای خودنمایی به همسرش مهرورزی میکند اما نمیداند که این روز یعنی شجاعت و دلاوری زنان است که بایست وجداناش به درد بیاید اما نه! اگر از کتاب بیگانهتر شدیم، این راه خارستان به دختران مان به ارث میماند و ما قاتلان آگاهی هستیم که در اینطور جغرافیایی مریض زندهجانهای دیگر را تقدیم میکنیم. روز هشت مارچ روز تبریکی و هدیهدادن نیست بلکه روزی است که بهخاطر مان میاورد که زنان آبروی خانواده و غیرت مردان نیست و نباید زنان برای راضی نگهداشتن مردان خانهداری کند.
ما همه چیز را مختص به مردان کردیم و از حال و احوال زنان غیور و مبارز دور بودیم ما قدر وولف مقالهنویس مدرنیست را نمیدانیم که در بستر بیماری با خیلی سرعت مینوشت که وقتی قلم بهدست میگرفت، مثل بطری آبی بود که سر و ته میشد تا حقایق را به زنان برساند. هشت مارچ یعنی بانوان! شما انسان هستید و خودتان را فراموش نکنید. همجنسهای تان بخاطر بهبودی و آزادی تان تقلا کردند و مردند. شما دست به دست بزنید و آگاه شوید که در کجای این جهان هستید و تاریخ در حق شما چی کردهاست و شما باید چگونه زندگی کنید. زنان متنفذ و متفکر و نظریه پرداز کتاب میخوانند تا تاریخ مجددا به جنس شان ظلم نکند.
تحقیقات نشان دادهاست که ۷۶ درصد مردان در افغانستان علیه زنان رفتار کردار و پندار خشونتآمیز و خشونتباری دارند،که این خود حاکی از فزونی ظلم و ستم به اشکال مختلف علیه بانوان این سرزمین است، با وجود چنین بحرانی چطور میتوان روز زن را مانند یک جشن شادی و خوشحالی تجلیل کرد و افعال و اعمال بیهودهی انجام داد که هیچ ربطی به چنین روزی ندارد و هیچ دردی را دوا نمیکند.
این فاجعه آنچنان قویست که حتی سران دولت و بانوانی که مقامهای بلند دولتی دارند این روز را مانند یک جشن تولد برگذار میکند، دریغ از اندکی بازدهی و خروجی مطلوب.
این روز را هم مانند بقیه ارزشها و مفاهیم داریم معکوس میبینیم و میپنداریم، ما راه دموکراسی را برعکس رفتیم، ما راه آزادی را برعکس رفتیم، ما راه دین، راه انسانیت، و این چنین راه مبارزه را برعکس رفتیم و میرویم، برماست تا به خودآییم و خودرا از قالب این کلیشهها و هرزهکاری برهانیم و برای آزادی و برای مبارزه کارهای بنیادین و ارزشمند انجام دهیم و این چنین مفاهیم را بی ارزش و بی اعتبار نکنیم.
سباوون بیابانی