یادی از فرخنده

هر گاه از جاده کنار شاه دوشمشیره گذر می‌کنم، دیدن مناره‌ی یادبود فرخنده شهید، در ذهنم تداعی می‌شود. آن روز، بزرگ‌ترین جنایت بشری با دستان جاهلان قرن در حق یک دختر‌، یک زن‌، یک مادر و یک موجود محکوم جامعه افغانی به انجام رسید‌. ضجه‌های فرخنده که استخوان‌های او در زیر مشت و لگد جنایت‌کاران خرد و خمیر شد و جسدش به آتش کشیده شد و به دریا انداخته شد، مرا سخت شوکه می‌سازد و ویرانم می‌کند‌. این جنایت در قلب کشور، در چند‌صد‌متری ارگ ریاست جمهوری و در محضر عام و جلو چشمان پولیس و در موجودیت ده‌ها نهاد داخلی و خارجی به اجرا گذاشته شد؛ نهادهایی که میلیون‌ها دالر را صرف تأمین و نهادینه‌شدن دموکراسی‌، قانون و حقوق بشر و حقوق زنان می‌کنند.

با تأسف و درد نه تنها پرونده قتل فرخنده از جانب حکومت و نهادهای مدافع حقوق بشری به باد فراموشی سپرده شد، بلکه منار یاد‌بود او مبدل شده است به مکانی امن برای صد‌ها جوان معتاد به مواد مخدر‌. با دیدن این تصاویر، بغض گلویم را می‌گیرد و درد عجیبی در وجودم می‌پیچد. در نهایت بی‌چاره‌گی‌ زنان که نیمی از پیکر جامعه‌مان را شکل می‌دهند، مرا وا می‌دارد تا قلمم را وقف مبارزه برای رسیدن به حقوق و آزادی‌های زنان کشورم کنم و زبان رسای آن‌ها باشم، تا این‌که همه با‌ هم در آینده مانع وقوع دل‌خراش‌ترین حوادث شویم و اجازه ندهیم دیگر یک زن و یک مادر قربانی باشد.

شهادت فرخنده از زبان تاریخ

‌که کجا غایب کنم این کشته را /آن به خون و خاک در آغشته را

اینک خود تاریخ زبان می‌گشاید و در پیوند به هول‌انگیز‌ترین حادثه جامعه بشری می‌خواهد گواهی بدهد‌. تاریخ آنگاه برای اثبات حقانیت اتفاق، خود به پشت سکوی شهادت محکمه با پای خود حاضر می‌شود که تلخ‌ترین و ناگوارترین حادثه رخ بدهد، آفتاب حقیقت در میان مِه و غبار غوغا‌، شایعه‌‌ و دورغ‌پردازی پنهان بماند و دستان اهل غرض و دروغ‌پردازان عصر با تبعیت از شیاطین پرده‌ی ستبر و تاریک دروغ را بخواهند بر روی آفتاب حقیقت بگسترانند. آنگاه تاریخ لب به گواهی می‌گشاید و خطاب او به همه کسانی است که دوست دارند انسانیت جا و مقام خود را در نهان انسان‌ها در‌یابد‌.

قبل از پرداختن به پهلو‌های پیدا و پنهان شهادت فرخنده، نیاز است جامعهای را که او و میلیون‌ها انسان مانند او قرن‌ها است به سختی در آن نفس می‌کشند، به گونه‌ی مختصر از درون به بحث و واکاوی گرفت و معرفی کرد‌.

افغانستان‌

افغانستان جغرافیایی است که همواره آبستن سیاه‌کاری‌ها و خون است و بستر پرورش خشونت‌بار‌ترین و استخوان‌سوز‌ترین حوادثی که تاریخ سایر ملل دنیا کمتر نمونه‌ها و مثال‌های آن را در سینه‌اش جا داده است. حوادثی که از وقوع آن‌ها اشک در چشمان تاریخ بشری خون می‌شود و می‌خشکد. قرار را از انسان می‌دزدد و لکه‌ی سنگین بدنامی را بر دامن انسانیت می‌زند. فرخنده شهید در چنین جغرافیایی در یک خانواده‌ی فقیر اما متدین و باورمند به همه ارزش‌های انسانی چشم به جهان می‌گشاید. در دامان خون و خاکستر و بی‌باوری‌ها‌، بی‌عدالتی‌ها‌، تجاوز‌ و جنگ جسمش شکل می‌گیرد و روانش از آن‌ها سخت متأثر می‌شود. فرخنده شهید در جامعه آرام‌آرام بزرگ می‌شود؛ در یک جامعه‌ی اسلامی اما به غایت سنتی که در آن تمامی قرائت‌ها از دین نه مبتنی بر ارزش‌ها و آموزه‌های دینی، بلکه بر‌ اساس سنت‌های نا‌پسند محک زده و به قضاوت گرفته می‌شود. جامعه‌ای که در آن سنگین‌ترین آسیب‌ها و جفاها بر پیکر ناتوان زنان وارد می‌شود، به زنان به چشم منتهای حقارت از جانب مردان نگریسته می‌شود و زن متاعی است قابل تملک. در این جغرافیا، تعریف ازدواج و رابطه‌ی زوجیت نه بر ‌اساس زنده‌گی مشترک و تشکیل کانون خانوادگی، بلکه با نوع نگاه صرفاً تمتع جنسی مردان از زنان پی‌ریزی می‌شود. زن در بدل خون‌بهای مردان بدون اراده‌اش به شوهر داده می‌شود، زن در چهار‌دیواری ‌خانه چون بردگان بدون برخورداری از ابتدایی‌ترین حقوق نگهداری می‌شود‌، زن بر ‌خلاف اصول حاکم دینی در اکثر مناطق از حق میراث محروم می‌گردد، زن مکلف به انجام کار‌های شاق در مزارع می‌شود و در یک کلام آنچه خدای وی بر او تعیین و مقرر کرده را بینش سنتی و قبیله‌ای حاکم بر مردان به راحتی از وی ستانده است و هر ‌بلایی که هست، بر سر آن از زمین و از هوا می‌بارد‌.

فرخنده شهید با درک عمیق از درد و رنج زنان، پیوسته در میان این‌همه تاریکی‌ و نا‌امیدی‌ و در میان هزاران چرا‌یی که بر زنده‌گی آن‌ها سایه شوم خودش را گسترانیده و دنیای زیبای آن‌ها را جلو چشمان‌شان تنگ و تاریک ساخته و او و هم‌جنسانش را از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی محروم ساخته است، در پی یافتن روزنه‌ای برای تغییر و رسیدن به حقوق خدادادی‌اش می‌شود. او آراسته بودن خودش به علم و دانش و در پی آن شکستن تابو‌های حاکم بر ذهن جامعه در پرتو روشنایی علم و تمسک به عقلانیت را یگانه راه حل دانسته و عملاً برای رسیدن به این هدف مقدس گام بر‌می‌دارد‌.

فرخنده شهید با بهره‌گیری از دانش و معرفت، دردهای جامعه‌اش را در خود تعریف می‌کند‌، علل و عوامل سیه‌روزی خودش را خوب درک می‌کند، بالای هر‌دردی انگشت می‌گذارد و برای اصلاح آن‌ها عاشقانه قامت بر‌می‌افرازد و در لباس و چهره یک مصلح آگاه و روشن‌ضمیر در متن جامعه ظاهر می‌شود‌. کارش را از میان زنان محروم دور و برش آغاز می‌کند و دامنه فعالیتش را آرام‌آرام به دور‌تر‌ها گسترش می‌دهد.

فرخنده شهید را عملکرد سوء استفاده‌گران دینی که از عقب‌مانده‌گی و خوش‌باوری زنان جامعه افغانی سود‌های هنگفت به جیب می‌زدند، سخت می‌آزرد‌. این سودجویان دینی، زیر نام ملا و تعویذ‌نویس گاهی در کنج مسجد و گاه در کنار جاده‌ها با ترفند‌های رنگارنگ و با استفاده از عقب‌مانده‌گی‌، خوش‌باوری و اخلاص دینی زنان، برای فریب آنان دام گسترانیده‌اند و به قول یکی از بزرگان سقف معیشت را بر ستون دین بنا نهاده و نظام خانواده‌ها را با فریب و شیطنت واژگون می‌کنند. فرخنده، زنان را به نرفتن به نزد آنان تشویق می‌کرد و با استدلال‌های دینی و عقلانی عمل‌کرد آن‌ها را مورد مذمت قرار می‌داد. این هدف مقدس، فرخنده شهید را به عصیان و انقلاب در برابر این قماش سود‌جو واداشت و پایش را به بزرگ‌ترین مرکز و مجتمع این مشت سودجو و فساد‌پیشه کشاند. روز‌ها وارد شاه دوشمشیره می‌شد تا مانع رفتن زنان نزد این قماش سودجو شود. از جانب دیگر با ملا‌های تعویذ‌نویس از در آموزه‌های دینی وارد بحث و استدلال می‌شد تا بتواند آن‌ها را از انجام چنین کارهایی مانع شود. این کار فرخنده شهید، کینه و عداوت این مشت سود‌جو و فریب‌کار را نسبت به وی بر‌افروخت؛ زیرا با این کار روشن‌گرانه‌ی فرخنده شهید، تحول بزرگی در برداشت و فهم مراجعان آن درگاه فریب و مکر رو‌نما می‌شد. در نهایت ملا‌های تعویذنویس با درک این‌که بازار سودجویی آن‌ها بالأخره به زودی کساد خواهد شد، در پی برداشتن فرخنده شهید از سر راه‌شان شدند‌. فرخنده شهید غافل از این‌ بود که روزی این مشت جاهل‌، مکار‌، وحشی و جایت‌کار، با طرح خطرناک‌ترین توطئه حلاج‌وار دست و پای او را قطع خواهند کرد‌، جسدش را آتش خواهند زد و خاکسترش را به دریا خواهند ریخت. اما:

هر ‌که حلاج‌صفت کرد سری بر سرِ دار

در ره عشق به هر جا که رود منصور است

فرخنده عاشقانه به راهش ادامه داد و سر در کف به مصاف آن‌ها رفت تا بالآخره روز سیاه فرا رسید.

در آن روز سیاه چه گذشت؟‌

همه جا و همه چیز حس عجیبی داشت. انگار شهر از صبح‌گاهان به پیش‌باز یک ماتم بزرگ می‌رفت و آسمان و زمین شهر خبر از اتفاقی هول‌انگیز و انجام بزرگ‌ترین جنایت به وسیله مشتِی از جاهلان و بدمستانِ مست از باده جهالت قرن را به همه‌گان می‌داد‌. در و دیوار مسجد هوس ترکیدن بغض عجیب و المناکِ را که برای این اتفاق در خود جمع کرده بود‌، داشت. کبوتران شاه دوشمشیره غُم‌غُم‌کنان قتل بی‌رحمانه یک دختر معصوم و واژگون شدن درخت آرزوهای او را با صدای غم‌انگیز زمزمه می‌کردند. کوه آسمایی کم‌کم داشت به غرش و طغیان در‌می‌آمد و دریای خشکیده کابل در حال توفان و تلاطم خون می‌شد. لحظات به وقوع پیوستن حادثه در حال نزدیک شدن بود. فرخنده شهید ملبس با حجاب داخل محوطه و محل تجمع زنان مراجعه‌کننده به نزد تعویذنویسان زیارت شاه دوشمشیره می‌شود و با طهارت کامل به گوشه‌ای می‌رود و شروع می‌کند به قرائت قرآن.

گروه تعویذنویسان زیارت با تبانی با مشتی از قمار‌بازان و ولگردان جاهل و از خدا بی‌خبر و با دسیسه‌ی از قبل محاسبه شده به سان گرگان درنده و جانوران تشنه به خون زوزه‌کشان بر فرخنده‌ی معصوم ریختند. خشم‌، کینه‌، بغض‌، جهالت و منتهای وحشت و فقر جنسی از چشمان درنده‌خویانی که بر فرخنده چون مور و ملخ ریختند، مانند آتش‌فشان فوران می‌کرد‌. اینها که عمری روی ناشسته خواب بهشت می‌دیدند، به بهانه این‌که گویا فرخنده بر ساحت دین خدا تاخته‌، دین خدا را خدشه‌دار کرده و بر دامان مطهر دین خدا با کفر‌گویی، کفر‌‌ورزی و دین‌ستیزی چنان لکه‌ای وارد نموده که با آب زمزم و کوثر سفید نخواهد شد‌، با شعار دفاع از ناموس دین خدا، لله اکبر گویان حمله‌‌ور شدند و در جلو چشمان مردم و پولیس در چند‌صد‌متری سکوی قدرت حاکمان مُلک، سازمان‌های داخلی و خارجی مدافع حقوق بشر و زنان و جامعه مدنی، فرخنده را زیر مشت و لگد‌های نا‌پاک‌شان توته و پارچه کردند. با تخته سنگی بر صورت و جسم ضعیفش ده‌ها بار کوبیدند و استخوان‌هایش را خرد و خمیر کردند. از روی جسد نیم‌جانش موتر را عبور دادند و بعداً نعش پارچه‌پارچه شده‌اش را با منتهای وحشی‌‌گری و قساوت به داخل دریای کابل در میان انبوهی از زباله پرتاب کرده و به آتش کشیدند. این همه در ظرف نیم ساعت در قلب کشوری اتفاق افتاد که نظامی دارد دموکراتیک و متعهد به ارزش‌های اسلامی و حقوق بشری؛ کشوری که نهادهای داخلی و خارجی در آن مدعی هزینه میلیون‌ها دالری در عرصه دفاع از ارزش‌های جهانی در بخش تأمین و دفاع از حقوق زنان هستند و بزرگ‌ترین کشورهای مدافع حقوق و ارزش‌های بشری در آن عملاً حضور دارند.

متأسفانه تا امروز جز بنای مناره‌ی یاد‌بود به نام فرخنده که بدل شده است به مکانی امن و استراحت‌گاه صد‌ها جوان معتاد، دولت و نهادهای داخلی و خارجی در پیوند به این جنایت بشری اندک‌ترین کاری انجام نداده‌اند و پرونده شهادت فرخنده مانند صدها پرونده جنایت دیگر قربانی مصلحت‌ها و چشم‌پوشی‌های دولت و جامعه جهانی گردیده است‌. برای تحقق عدالت و رسیدن به آزادی در این کشور هزاران فرخنده دیگر قربانی خواهند شد، ولی در نهایت روشنی جای تاریکی‌ها را خواهد گرفت‌.

روح مطهر فرخنده شهید و هزاران زن و دختری که قربانی خشونت‌های حاکم در این جغرافیا شده‌اند، شاد باد!

منبع: روزنامه هشت صبح

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا