صحرا کریمی؛ از پیش برنده نقش تا سازنده فیلم

“بیشتر تنهایی و انزوا را می پسندم. دیوانه وار کتاب می‌خوانم و فیلم می‌بینم. از شنیدن موسیقی خوب و نوشیدن چای نعنا همیشه لذت می‌برم. دوستانم بر این عقیده‌اند که من زنی خوش پوش و خوش سلیقه هستم؛ دیزاین داخلی خانه و همچنین خرید تابلوهای نقاشی از هنرمندان وطن یکی از علایق من است. نمی‌دانم اما شاید من تنها زن کلکسیونر نقاشی هنرمندان داخلی در افغانستان باشم.”

بخشی از صحبت‌های صحرا کریمی، هنرپیشه و فلم‌ساز افغانستانی است برای معرفی بیشتر با او خبرگزاری بانوان افغانستان گفتگویی را انجام داده است که در ادامه می‌خوانید.

پرسش: مخاطبان خبرگزاری بانوان افغانستان، دوست دارند در مورد صحرا کریمی  بیشتر بدانند؟

پاسخ: آخرین فرزند خانواده‌ام هستم. البته خانواده چندان بزرگی ندارم. یک خواهر و یک برادر. در دوران جنگ خانواده‌ام مجبور به ترک وطن شدند و به کشور همسایه به دلیل نزدیکی فرهنگی و زبانی مهاجرت کردند. تا صنف دوازده را در رشته ریاضی و فیزیک در ایران خواندم. اواخر صنف دهم بود که به طور اتفاقی با یک کارگردان ایرانی، خانم مریم شهریار، آشنا شدم که در جستجوی دختری از افغانستان بود تا در فیلم بلند سینمایی اش – دختران خورشید- ایفای نقش کند. اینگونه با سینما و دنیای هنر سینما آشنا شدم. بعد از این فیلم، در فیلم دیگری با نام – خواب سفید- به کارگردانی حمید جلبی هم در یکی از نقش‎های اصلی بازی کردم. نقش آفرینی در این دو فیلم باعث شد که از فضای فرمول‌ها و معادلات ریاضی کمی فاصله بگیرم و با دنیای شگفت انگیز هنر، مخصوصاً هنرفیلم و سینما آشنایی بیشتری پیدا کنم.

به مدت ده سال به طور مسلکی و تخصصی در رشته کارگردانی فیلم داستانی و مستند در دانشکده فیلم پراگ جمهوری چک و دانشکده فیلم جمهوری اسلواکی درس خواندم. دارای دو مدرک لیسانس در رشته کارگردانی فیلم مستند و کارگردانی فیلم داستانی هستم؛ دوره ماستری را در رشته کارگردانی فیلم داستانی گذراندم و مدرک دکترا را در رشته کارگردانی فیلم داستانی با گرایش به نشانه شناسی و زیبایی شناسی در سینما به دست آوردم. در سال ۲۰۱۳ که تحصیلاتم به پایان  رسید از آنجایی که فیلم‌های دوران دانشجویی‌ام جوایز بسیاری را از جشنواره های بین المللی فیلم دریافت کرده بودند، همچنین تنها خانم خارجی ( افغانی) بودم که جایزه‌ی سینمای ملی کشور اسلواکی را دریافت کرده بودم و با اینکه موقعیت خیلی خوبی در کشور اسلواکی هم برای فیلم سازی و هم تدریس در دانشکده فیلم داشتم؛ اما تصمیم گرفتم که به افغانستان برگردم و زندگی کنم  و داستان‌های وطنم  را روایت کنم. در حال حاضر در کابل زندگی می‌کنم، متاهل هستم و مشغول کار روی مراحل پایانی فیلم بلند داستانی ام – حوا، مریم، عایشه-  هستم که به طور مستقل در داخل افغانستان ساخته شده است.

پرسش: ازچی وقت وچطور بازیگری و سینما، با زندگی صحرا، عجین شد؟

پاسخ: آشنایی من با سینما و بازیگری در فیلم سینمایی کاملآ اتفاقی بود. رشته من ریاضی و فیزیک بود و شاگرد بسیار درس خوانی بودم. با اینکه مهاجر بودیم و از امکانات مالی خیلی بالایی هم خانواده‌ام در آن سال‌ها برخور دار نبودند، چرا که در زمان جنگ پدرم که از خان‌های نامدار اروزگان – دایکندی فعلی- بود، مجبور شد تمام زمین‌ها و جای و جایدادمان را رها کند و راه مهاجرت را در پیش گیرد. زندگی مهاجرت در ایران در آن سال‌های نخست دهه شصت خورشیدی تا حدودی یکسان بود. یک تحصیل کرده‌ای که دانشگاه کابل را تمام کرده بود و شخصی کاملاً باسواد بود، در ایران و در دنیای مهاجرت برای کسب روزی تن به انجام هر کاری می داد که خیاطی، کفاشی، کار در کارخانه‌های سنگتراشی و بنایی و نگهبانی از شغل های رایج آن زمان بود. پدر من هم جز همین قشر بود. تمام دارایی و نام و نشان و دولت و مکنت را رها کرد و در ایران به یک باغبان ساده تبدیل شد. من با خواهر بزرگترم زهرا همیشه لجبازی می‌کردم و به حرف‌هایش گوش نمی‌دادم. این عدم تمکین از خواهر بزرگتر منجر به تنبیه‌هایی می‌شد که مرا وادار می‌کرد از خانه بگریزم و بروم خانه کاکایم.آن روز هم یکی از روزهای گریز از خانه بود که وقتی در حیاط خانه را باز کردم با خانم زیبایی که در داخل ماشین نشسته بود بر خوردم. او مریم شهریار، کارگردان ایرانی بود که به تازگی از آمریکا برگشته بود و اولین فیلم سینمایی‌اش را در ایران می‌ساخت. در جستجوی دختری از افغانستان بود که در فیلم‌اش بازی کند. این دیدار اتفاقی که در نتیجه گریز من از تنبیه خواهر بود، موجب شد که وارد دنیای سینما شوم. بجز فیلم  – دختران خورشید- در یک فیلم سینمایی دیگر ایرانی – خواب سفید- هم ایفای نقش کردم و جز اولین دختران افغانی بودم در ایران که وارد سینمای حرفه‌ای آن کشور شده بود. اما بعد از این دو فیلم خواستم سازنده فیلم باشم تا پیش برنده ی نقشی.

پرسش: در مورد اولین تجربه‌ای بازیگری تان در فلم دختران خورشید بگویید؟

پاسخ: تجربه به یاد ماندنی و نابی بود. و فیلم خودش هم فیلم خوبی بود که من خیلی خوشحالم که در آن یکی از نقش‌های اصلی را بازی کردم. بازی در فیلم یک تجربه بود، اما بودن در کنار عوامل فیلم، آشنایی با دنیای فیلم سازی و کلاً رفت و آمد با قشر هنرمند و فیلم ساز تجربه منحصر به فرد دیگری بود.

پرسش:  چه چیز سبب شد که خواستید فلم بسازید؟

پاسخ: تخیلات قوی که داشتم و علاقه‌ی بسیارم به قصه و داستان‌گویی. و این علاقه را هم مادرم سبب شد. مادرم جز زنانی بود که در کنار پدرم در بیرون از خانه کار می‌کرد. شب‌ها که خسته به خانه بر می گشت عادت داشت که کتاب بخواند. آن زمان‌ها – حمله حیدری، ارسلان رومی و فرخ لقا، هزار و یک شب، داستان پیامبران- از جمله کتاب‌هایی بودند که من تمام کودکی‌ام را با خواندن آن توسط مادرم سپری کردم.

پرسش: در مورد اولین فیلمی که ساختید بگویید؟

پاسخ: بگذارید از نخستین فیلمی که در دانشگاه در سال اول و سمستر اول ساختم – در جستجوی خیال- برایتان بگویم.

سال اول دانشگاه که همزمان کارگردانی فیلم مستند و کارگردانی فیلم داستانی می خواندم، ما باید روی موضوع – مطالعه محیط- فیلم مستند کوتاه هفت دقیقه ای می ساختیم. فیلم کوتاه باید در مورد محیطی می بود که ما کاملا آشنایی با آن داشتیم. و در آن زمان برای من کمپ مهاجرین آشناترین محیط در آن جغرافیا بود – درجستجوی خیال- فیلم مستند- داستانی ۲۶ دقیقه ای است در مورد تنها تلفن کمپ مهاجرین در یکی از شهر های جمهوری اسلواکیا. تلفنی که از طریق آن، زندگی مهاجرین داخل کمپ را به تصویر کشیدم. من این فیلم را بیشتر از  هفت دقیقه ساختم. فیلمی در مورد تلخی مهاجرت همراه با شاعرانگی.

این نخستین فیلم کوتاه حرفه‌ای من بود که به بیش از ۵۰ فستیوال فیلم های کوتاه در سراسر دنیا رفت و جایزه های بسیاری هم نصیب اش شد از جمله جایزه بهترین فیلم جشنواره فیلم بیلباوو اسپانیا که جزو بهترین جشنواره های فیلم کوتاه اروپا است.

پرسش: وضعیت سینمای افغانستان را چگونه می‌بینید؟

پاسخ: نسبت به سال‌های گذشته بهتر شده است. یعنی فیلم سازان داخل افغانستان فیلم‌های کوتاه و بلندی را ساخته اند که در جشنواره های بین المللی درخشیده اند و برای سینمای افغانستان و خود فیلم سازان افتخارات و جوایز ارزشمندی را به ارمغان آورد ه اند. می توان به فیلم – گرگ و میش- شهربانو سادات، – نامه ای به رییس جمهور- رویا سادات، -هزاران زن چون من – صحرا مانی، – رهگذر نیمه شب – حسن فاضلی، – ماری مادر- صدام واحدی و  چند فیلم کوتاه و بلند دیگر که در چند سال اخیر ساخته شده اند  و موفقیت های بین المللی ارزشمندی را کسب کرده اند اشاره کرد.

سینمای افغانستان مخصوصا با فیلم سازانی جوان و با استعدادی که بسیاری شان در خارج از افغانستان تحصیل کرده اند، در مسیر خوبی قرار دارد و امیدوارم همین گونه ادامه پیدا کند و ما بتوانیم در ژانرها و سبک‌های مختلف اثرهای با ارزش سینمایی خلق کنیم؛ و سینمای افغانستان را از کهنه‌گی و خاک زده گی نجات دهیم.

پرسش: پیامتان برای زنان چیست؟

پاسخ: همیشه حرف‌هایی را که به خودم به عنوان یک زن می‌زنم می‌توانم به زنان دیگر هم بگویم. شاید هر کسی تکه‌ای از آن را خودی کند. به باور من زن بودن در جامعه‌ای سنتی، مرد سالار و تا دندان زن ستیز کار آسانی نیست. هر زنی که بخواهد خودش باشد و دارای فردیتی منحصر به فرد خودش شود، حتما باید تاوان‌های بزرگی را بدهد. من و بسیاری از زنانی که خواسته‌ایم مسیری خلاف عرف و خواسته‌های جمعی را در زندگی طی کنیم، باید سخت مبارزه می‌کردیم، با ظلم‌های عریان یک جامعه مرد سالار بارها روبه رو شده‌ایم، شکست‌ها خورده ایم و بار بار دوباره برخاسته‌ایم.

ترتیب: ضیاگل عظیمی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا