زنان، صلح و توسعه افغانستان
آرزو نورستانی
از زمانی که روزگار آدمی درج تاریخ شده است، به رسم نخستزیستان جنگ و منازعه میراثی بوده که تجلی آن در بازهههای مختلف تاریخ جهان در کنش مسند داران قدرت بازتاب یافته است. هرچند جنگ را در مکاتب مختلف فکری محصول شرایط حاکم دانسته اند و نه منشأ گرفته از سرشت انسان، اما گاهی قراین جنگطلبی ذاتی انسان چنان طنین وسیع دارد که این گفته هابز که میگویید «انسان گرگ انسان است» را به کرسی واقعیت مینشاند و انسان را وامیدارد بر آن که همه ی نظریههای آرمانی را کنار گذاشته و از لویاتان و ستیز سرشت انسان بخواند؛ این که چگونه انسان آرمانی و فرشته صفت که از او به عنوان بهترین خلایق یاد شده است به هیولایی بدل میشود که نه تنها همنوعان خود را به کام مرگ میکشاند بلکه نسل آینده خود را همچنان به تخت متزلزلی مینشاند که ستون پایههایش را خودش در روزگارش به تبر زده است.
افغانستان هم که تاریخش جزء از تاریخ زجر و ستم جهان است از کاروان جنگ که برآیند جاهطلبیهای آدمی بوده، به عقب نمانده است. سالهاست که در زبانههای آتش میسوزد اما مردمانش میسازند. از یادمان نرود که در تاریخ جهان ستم دیدگان جنگ از نوستالژی که بنیان آن بر تلخی استحکام یافته است تجربه مشترکی دارند؛ تجربه ای که زنان بیشتر از مردان از آن متأثر شده اند. زنانی که در آفرینش جنگ نقش نداشته اند اما بیشتر آسیبدیدهگان اصلی قضیه بودهاند. در این روزها که زمزمههای صلح گاه در مسکو گاه در دوحه و گاهی هم در پاکستان طنینانداز شده است، مردم را شور آمدن آرامش فرا گرفته است آرامش که در آن میباید حقوق و تکالیفشان مطابق عصر مدرن محفوظ باشد، آرامش که در آن بوی خودگامهگی و امپریالیسم ضمیر انسانهای خاص نهفته نباشد و آرامش که در آن زنان یکبار دیگر به انقیاد کشیده نشوند.
هر چند در باب صلح و تأثیر آن بالای زنان افغانستان خیلیها قلم زدند و از دریچههای متفاوت وضعیت آینده زنان را واکاوی کرده اند. اما در این نوشتار از دو روزنه زنان را میتوان با صلح پیوند داد:
۱- پیوند ایجابی به معنای نگاه به نقش و نیروی زنان در توسعه در زمان صلح؛
۲- پیوند سلبی (رکود توانایی زنان در زمان جنگ).
ایجابی: یکی از مباحث مهم علم جامعهشناسی توسعه، تغییر جامعه با تکیه بر نقش آفرینی کارگزاران اجتماعی است. در نظریه دورانی تغییر که بیشتر جنبه تاریخی دارد، ابنخلدون و دانشمندان دیگری در این حوزه نظریهپردازی کردهاند. آنان جامعه را پدیده پویا که پیوسته در معرض تحول است میدانند؛ تحولی که میسازد و گاهی هم فرو میریزد. در مسیر ساختن که سختتر از فرو ریختن است و بدون شک در زمان صلح امکان تحققش وجود دارد، زنان نقش فعال و پویا داشتهاند. این نقش از فعالیت در بازار کار گرفته تا تغییر در درآمد ملی کشور، تا توسعهیافتهگی، ایجاد خانواده سالم و تا پرورش فرزند سالم ادامه داشته است. مثال کوچک اما سازنده این نقش را در تیم دختران رباتیک افغانستان، مدیران رده میانی، هزاران معلم در سراسر کشور و مادران با سوادی که از دانش خود در مامنی به نام خانواده فرزندشان را انسان آگاه میسازند، میتوان دید.
سلبی: در فضای جنگ زنان نه تنها عامل و ساعد به و توسعهیافتهگی نیستند، بلکه ظرفیتهای آنان بیشتر به مسایل زیر معطوف میشود:
۱: فضای عاطفی افسرده ناشی از نبود همسر، برادر، فرزند یا پدری که به جنگ رفته و بیم از دست دادن آن وجود دارد؛
۲: ایفای نقش همزمان زن/ مرد خانه برای بازماندهگان فامیل؛
۳: دور ماندن از تحصیل و آموزش؛
۴: اشتغال به کارهای بسیار پیش پا افتاده مانند: خامکدوزی، پسته شکنی و کارهای از این دست (چون در صورت مصروفیت مردان به جنگ بودجه ملی از صنایع بزرگ و متوسط به سمت جنگ منحرف میشود و در غیاب مردان، برخی صنایع که با حضور و نیروی آنان رونق میگیرد بی سامان میشود)
۵: عدم مدیریت زمان به دلیل افسردهگیهای روحی روانی؛
۶: کاهش عمر و افزایش مرگهای زودرس؛
۷: پایین آمدن نرخ امید به زندهگی؛
۸: عدم تربیت درست فرزندان و در نتیجه عدم تربیت نسل جدیدی که سکاندار توسعهیافتهگی کشور باشد.
بیجا نیست که زنان نه تنها محراق و ستون اساسی خانواده هستند، بلکه در عین زمان موتور محرک جامعه نیز میباشند. با وجود این پتانسیل درونی آنان، در عصر مدرن که زنان بال پرواز جامعه به سمت تعالی و پیشرفت استند هیچ نیروی توان انفعال مجدد آنها را ندارد. این به نفع توسعه افغانستان است که در مذاکرات صلح نه تنها جناح حکومت بلکه طالبان نیز زنان را به عنوان فاعلان شناسا و موتور محرک جامعه مد نظر قرار دهند، ورنه تجربه ثابت کرده است که حذف زنان از صحنه حیات اجتماعی و سیاسی تبر زدن به ریشههای نسل آینده و کمک به عقب نگه داشتن یک ملت، یک امت و یک کشور است.
منبع: هشت صبح