از دردهایی که زنان میکَشند
شنبهی که گذشت، در بعضی کشورها روز کتابفروشی بود. از گوشههای امن جهان که برای بقا دستوپا میزنند و جان میکنند، برای من روشنترین تصویر از امنیت، خرد، تمدن و شعور، کتابخانهها اند که در میان این هیاهوی کرکننده و گوشخراش، به سبکی و نرمی و وقار رقص قاصدکها میباشند.
از کتابفروشیهای کوچک روبروی دانشگاه که بعضی عصرها کتابی میخریدم و فروشندهی مهربان، یکبار بستهای کاغذ استیکر به من هدیه داد تا کتابفروشی موقر و آراستهی اطراف کتابخانهی عامه و نمایشگاههای کتاب. آخرین بار مجموعهی ۸۰ جلد کتاب را از مرد صاحب کتابفروشی که ژاکت خوشبافت پوشیده بود، یقههای آهارزده و مرتب داشت و سخت مودب بود، خریدم. میگفت هر کتابفروشی که بسته میشود، دردی در قفسهی سینهاش میپیچد و در هیاهوی رقابت با بقیه، از نفس میافتد و پژمرده میشود.
به نهایت و بخشی از خواندنیهای مهم و بین ۱۶ تا ۲۰ جلد را به توصیهی هوشمندانهی او خریدم، که یکی از آن، مجموعه مقالات فمینیست محبوبام رکسانهگی، استاد ادبیات انگلیسی و ادبیات فمینیستی در دانشگاه پردو آمریکاست. رماننویس معرکه و مقالهنویس چیرهدستی که با نگاه انتقادی و دانش عمیق فمینیستی، از معروفترین چهرههای فمینیستی تویتر محسوب میشود. در یکی از این مقالات رکسانه مینویسد که چطور از کودکی، خجالتی، معاشرتگریز و فراری از مردم بود و چطور تلاش کرد این خصیصه را کمتر کند. در جای دیگر خیلی تیز، برنده، دردناک، صادقانه و شخصی از نخستین پریودش مینویسد و تجاوز گروهی که در نوجوانی تجربه کرد. این قسمت متن را که شروع کردم، چون همیش بیست ثانیه بعد در جای خودم نبودم و همهی حواسم به زنانی بود که هر ماه از شرم پریود، دردهای بیشماری را متحمل میشوند.
زن جوان اهل یکی از روستاهای نیپال، به تنهایی از خانه و زندگی و بچههایش برای ۵ روز دور میشود و باید همهی این ۵ روز را در دخمهای تنگ و تاریک، سرد و نمور و کثیف بهسر کند. در این مدت اجازه ندارد پا به خانهاش بگذارد، وارد آشپزخانه شود و کسی نباید او را لمس کند. یکی از زنهای همسایه برای او هر روز غذایی میآورد و شبها را هم در سرمای عذابآور در همین دخمه تاریک سر میکند. تمامشب از برفوباران و بدتر از آن، از صدای خزیدن مارها از ترس بهخود میپیچد. گاه در همین دخمهی نمور و تنگ، زنان دیگری هم کنار او قرار میگیرند و باید چند روز مچاله، کنار یکدیگر ساعتهای کشدار روز و شب را بهسر کنند. گناه آنها چیست؟ موعود پریود ماهانهی شان است و طبق سنت پوسیده و ریشهدار نیپال که برخواسته از آیینهای مذهبی هندوئیسم است، در اینمدت آنها «نجس» محسوب میشوند و باید از خانه و زندگی خود و عزیزان شان دور باشند. هیچکس نباید آنها را لمس کند و محکوماند به اینکه در این دخمههای کثیف و ترسناک، هر ماه چندین روز را حبس بگذرانند. رسم مزخرفی که کماکان در بسیاری از مناطق نیپال و بهویژه روستاها، با قدرت پابرجاست. گاهی هم سرنوشت زنان و دختران در این دخمهها، مرگ است که در تنهایی و سکوت، میمیرند و هرگز مشخص نمیشود دلیل مرگ شان چیست.
در کشور ما هم باور ریشهداری وجود دارد که پریود زنان را تابو، نشانهی نجسی و کثیفی، بیماری و یا امری میدانند که باید زیر فرش جارو و پنهان کرد. احتمالا بیشتر ما زنان این تجربه را داریم که در مواجهه با اولین عادت ماهانه ترسیدیم، احساس گناه و خجالت داشتیم، سعی کردیم خونریزی را حتا از چشمان مادرهایمان پنهان کنیم. بعد هم غلط آموزش دیدیم که درباره پریود با کسی حرف نزنیم و اگر دلدرد داریم یا کمردرد ناشی از عادت ماهانه، جلوی جمع نگوییم دلیلش چیست. نوار بهداشتی را در کیسه سیاه پلاستیکی پیچاندند و خیلی سریع، طوری که انگار جنس قاچاق ردوبدل کنند، تحویلمان دادند. پریود در فرهنگ ما، هم تابوست و هم معادل کثیفی و نجسی که این نگاه، مختص هر گروه و طبقهی اجتماعی و فرهنگی و فکری نیز میشود. هنوز هم گاهی میبینم که وقتی زنی در گفتوگو با کسی میگوید پریودم و حالم خوش نیست، طرف بهخصوص اگر مرد باشد جامیخورد و دستوپای خود را گم میکند. این یعنی حرف زدن از اتفاق عادی و طبیعی پریود برای بیشتر ذهنها جا نیفتاده است.
آگاهی عمومی درباره رعایت بهداشت در دورهی پریود در افغانستان اندک است که باید بیشتر و بیشتر حرف زد و اطلاعرسانی کرد. آخرین اطلاعات چنین میرسانند که برنامههای زیادی برای آموزش، ارتقای دانش عمومی درباره عادت ماهانه زنان و رعایت بهداشت و مبارزه با این باور مزخرف ریشهدار در کشور، در حال طرح و اجرا اند که حاصل تلاشهای پیهم و بیوقفهی زنان آگاه وطن است.
نویسنده: فرشته رفعت