زن ستیزی در نظام آموزشی افغانستان
در نصابهای آموزشی پیشرفته و معیاری جهان معاصر اولویت اصلی این است که چگونه به پرورش نیروهای ذهنی شاگردان کمک کنند تا نارسایی های فرهنگی و اجتماعی را تشخیص دهند و از آن راه به بهبود شرایط خود و دیگران کمک برساند.
درنظام تعلیمی افغانستان علاوه بر نادیده گرفتن این موضوع، گویا چنین اولویتی به رسمیت شناخته نمی شود. اساسا، انتخاب بسیاری از مضامین و محتوای درسی ناظر به ضرورتها و نیازمندیهای فکری دانشآموزان نیست، و آنچه به خورد ایشان داده میشود مجموعه ای ازدانشهای کهنه یا ناکارآمدی است که سود آنها اندک و زیان آنها بسیار است.
یکی از نیازمندیهای مهم فرهنگی در افغانستان پایان دادن به تبعیض نهادینه میان زن و مرد است. نصاب آموزشی وظیفه دارد موضوع خطیری مانند تبعیض میان دو بخش جامعه انسانی را جدی گرفته و تغییر آن را در صدر اهداف خود قرار بدهد.
نصاب کنونی معارف کشور نه تنها بر پایه چنین باوری شکل نگرفته بلکه به نظر میرسد کسانی که دست اندر کار تدوین آن بودهاند به تداوم سیستماتیک این تبعیض باور داشته و ترسیخ آن را در ذهن و روان شاگردان دنبال میکردهاند. موضوع بی عدالتی میان مرد و زن و تبعیض نهادینه در این فرهنگ، خود را به صورت آشکار در آموزش دینی مکاتب نشان میدهد. این موضوع یکی از اسباب و علل وجود چنین بحران فرهنگی است که گریبانگیر زنان است. دراین جامعه معمولا به ایراد سخنان کلیشه ای و تکراری درباره حقوق و وظایف زنان اکتفا میشود و فجایع و ظلمهایی بسیار را که در حق زنان میرود مسکوت میگذارد. با توجه به تاثیر آموزشهای دینی بر روی اندیشه و سلوک نوجوانان، در کشوری که یکی از بزرگترین معضلاتش خشونت پروری و زن ستیزی است، باید به سراغ کتابهای معارف رفت و دید چه چیزی در این زمینه به ایشان آموزش داده میشود.
برای نمونه کتاب تعلیم و تربیه اسلامی صنف یازده معارف را میتوانیم در نظر بگیریم که موضوعات انتخاب شده با چه رویکردی و با چه پیشفرضهایی به عنوان موضوعات قابل توجه که باید نوجوانان بیاموزند انتخاب شده است. آنگاه میتوان دانست که معضلات فرهنگی جامعه ما در کجا ریشه دارد. موارد زیادی را می توان یافت که به این معضل دامن میزند. در صفحه ۱۳۶ این کتاب در مبحث ؟ آیه ۳۴ سوره نساء با این مضمون انتخاب شده است: “و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید نخست پندشان دهید و بعد در خوابگاهها ازایشان دوری کنید و اگرتاثیر نکرد و دراخیر بزنید ایشان را بسیار به نرمی اگر مفید بود. پس اگر شما را اطاعت کردند دیگر بر آنها هیچ راهی برای سرزنش مجویید که خدا والای بزرگ است.” درست است که این آیهای از قرآن مجید است، اما انتخاب آیات برای شاگردان باید بر اساس نیازمندیها و مشکلاتی باشد که یک جامعه از آنها رنج میبرد. بگذریم از اینکه هر آیه از خود شأن نزول و مناسبتی دارد و مفهوم کامل خود را در آن سیاق خاص افاده میکند. هنگامی که یک آیه را جدا از سیاق تاریخی و اجتماعی در سیاق متفاوتی به کار بگیریم نتیجهای معکوس به دنبال دارد. شاگردی که هیچ دانشی از علم تفسیر و هیچ درکی از پیچیدگیهای تأویل نصوص ندارد، با خواندن این آیه مشروعیت لت و کوب را از آن برداشت میکند. در هنگامی که پدیده لت و کوب و شکنجه زنان در جامعه به حیث یک معضل اجتماعی قربانیان بیشماری میگیرد، مضمون این درس نه تنها کمکی به حل این معضل نمیکند، بلکه آن را مشروعیت نیز میبخشد و تغییر آن را نا ممکن میگرداند.
در جایی دیگر زن به عنوان عامل فتنه و معصیت معرفی شده و حضور زن در اجتماع به عنوان عملی ناشایست مطرح گردیده است. در صفحه ۱۲۶ این کتاب این روایت را میخوانیم: “زن عورت است او را نشاید که خود را بر مردان بیگانه نمایش دهد هر گاه از خانه بیرون میشود شیطان از او استقبال میکند فاسقان و افراد هرزه به او نگاه میکنند و چشم طمع میدوزند و میخواهند به او ضرر برسانند. و خداوند بیش از هر وقت دیگر زمانی از او راضی است که او در پناه خانه باشد.” (مسند البزار) چنانکه دیده میشود محض خروج زن از خانه عملی شناخته شده است که مورد استقبال شیطان قرار گرفته و سبب به طمع افتادن مردان هرزه معرفی گردیده است. کسی نبوده است از نویسنده بپرسد که چرا زنان پیامبر و صحابه از حضور شبانه در نمازهای تهجد در مساجد گرفته تا میدانهای جنگ حضور داشتند. اساسا چگونه ممکن است جامعهای فعالیت طبیعی و رو به پیشرفت داشته باشد بدون اینکه امکان بیرون شدن از خانه و تلاش برای تحصیل و حضور در سطح اجتماع را پیدا کند.
در رابطهای که مرد و زن را به هم پیوند شرعی میدهد و آنان را در قالب یک خانواده در کنار هم میآورد، در دید نویسندگان این کتاب جایگاه برتر از آن مرد است و زن باید او را در حد خدایی بالا برده و به سطح پرستش برساند. در صفحه ۱۳۵ همین کتاب این روایت ذکر شده است: “اگر سجده جز در مقابل الله بر کسی دیگر جایز می بود، به زنان امر می شد که در مقابل شوهرانشان سجده کنند.” (سنن ابی داود) این روایت جدا از اینکه از روایات ظنی الثبوت است، معلوم نیست به چه مناسبتی گفته شده است، و معلوم نیست در جامعهای مردسالار که زن عملا موجود درجه دوم است آوردن چنین روایتی جز توجیه وضعیت موجود و تعمیق آن چه هدفی را دنبال میکند و به چه نتیجهای جز این ممکن است بینجامد. آیا در این صورت امکان دارد افراطگرایی در جامعه ما رشد نکند، و حقوق زنان تامین شود و تبعیض و بیعدالتی از میان برداشته شود؟
مثالهایی که آورده شد نشان میدهد که نصاب آموزشی کشور نیاز به بازنگری جدی دارد، به ویژه از حیث بهبود بخشیدن به وضعیت زنان و پایان داد به خشونت و تبعیض نهادینه در برابر آنان.
اگر پیامدهای روانی این گونه درسها را برای دانش اموزان دختر در نظر بگیریم و برداشت آنان را از محتویات چنین درسهایی بسنجیم خواهیم دید که نتیجهای جز ابهام و سردرگمی و بحران هویت نیست. من با ده سال سابقه تدریس درمضامین دینی معارف بارها شاهد پرسشهای دخترانی بودم که با خواندن این دست از مطالب در کتابهای دینی شان در زمینه هویت جنسیتی خود گرفتار تزلزل شدهاند. آنان هنگامی که میبینند از منظر دین جنس دوم تلقی میشوند بسیاری از انگیزههای شان برای پیشرفت و ترقی را از دست میدهند.
اما در مقابل، تاثیر این مطالب بر روی دانشآموزان پسر معکوس است و آنان را گرفتار خودشیفتگی کاذب در مقابل جنس مخالف میگرداند. آنان از آغاز به نابرابری باور کرده و تبعیض و ستم را امری طبیعی و مشروع پنداشته و این ذهنیت را با خود به خانه انتقال میدهند. در آنجا، نخست خواهران شان مورد رفتارهای تبعیضآلود قرار میگیرند و در مراحل بعدی همسران شان. این طرز تلقی از جایگاه مرد و زن به خشونتهای گفتاری و رفتاری میانجامد و فضای خانه را به جای اینکه فضای محبت و احترام باشد و سبب آرامش و آسایش گردد فضای پرخاش و تشنج میگرداند.
اگر جامعه دینی ما بخواهد این وضعیت را اصلاح کند باید به قرایتی متفاوت و سازگارتر با حقوق زنان زنان بیندیشد. تاکید بر پیامهای اخلاقی دین به جای تاکید بر احکام فقهی و حقوقی یکی از گامهایی است که میتواند در این زمینه موثر باشد. پر رنگ ساختن مفاهیم انسانی و اخلاقی به نفع همه است، اما به طور خاص میتواند به بهبود وضعیت زنان یاری برساند. طرح این نگرانیها میتواند صاحبان اندیشه را به چاره جویی وادارد. با وجودی که از حکومت طالبانی زمان زیادی گذشته است، اما در زمینه تغییر وضعیت زنان و تغییر ذهنیت جامعه در این زمینه تحول محسوسی به چشم نمیخورد.
نصاب تعلیمی یک کشور یکی از مهمترین عوامل شکل دادن به هویت و ذهنیت نسل آینده آن است. نصاب تعلیمی افغانستان باید اصلاح نارساییهایی فرهنگی و اجتماعی را از اهداف اساسی خود بداند. تبعیض میان زن و مرد یکی از بدترین نا رساییهای فرهنگی و اجتماعی ماست. باید نصاب تعلیمی در صدد از میان برداشتن این معضل بزرگ باشد و نه نهادینهسازی آن. محتویات درسیای که اشاره شد دقیقا در خدمت تبعیض و بیعدالتی است. باید نصاب تعلیمی و کتابهای درسی از محتویات ویرانگری مانند اینها کاملا پاکسازی شوند و جای آنها را محتویاتی بگیرند که برابری مرد و زن و چگونگی تامین مساویانه حقوق هر دو را به نسل جدید آموزش دهند.