صدای زنانهی گفتوگوهای صلح
آلبر کامو عقیده دارد: در سرزمین طاعون جزیره وجود ندارد تا افراد به آن پناه ببرند و از شر طاعون مصون بمانند. طاعون رویکرد تکلیفمدار طالبانی به دین است. ایدیولوژی که کشتار دستهجمعی و گروهی زنان و مردان غیر نظامی و حتا نظامیانی که برای دفاع از تمامیت ارضی و آرامش ساکنان و اتباع کشور مبارزه میکنند را تحت نام «جهاد فیسبیلالله» توجیه میکند. لذا در متن این ایدیولوژی جزیره امنی وجود نخواهد داشت که ضمانتی بر مصونیت شهروندان باشد. جامعهشناس مشهور آلمانی ماکس وبر میگوید: عمدتاً فرقهها به کلیساها بدل میگردند. یعنی کلیساها همان فرقههای پیروز هستند که از حاشیه به متن آمدهاند. هنگامی که طالبان از یک فرقه شورشی که در حاشیه است و سعی میکند نظم اجتماعی را برهم زند، وارد متن اجتماعی شود در حالی که خود را سایه و نماینده برحق خدا در روی زمین میپندارد و میخواهد با جاری کردن احکام الاهی البته با تفسیر طالبانیزه در متن اجتماعی کنترل امور را به دست گیرد، آن گاه آیا منطق طالبانی ممکن است بپذیرد که تا فلان محدوده طالب باشد، از آنجا به بعد ارزشهای دموکراسی و لیبرالیسم را به رسمیت بشناسد و در فلان حوزه نظریه کثرتگرایی فرهنگی را به رسمیت بشناسد و به حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زنان حرمت بگذارد!
هستیشناسی طالب مشخص و معلوم است و مجال برخی همسوییها را به هیچ وجه برنمیتابد. هدف طالبان سهمگیری در قسمتی از قدرت سیاسی نیست. تمامیتخواهی و جهانبینی حقمدار طالبانی یا بودن و حضور با قدرت تمام را اراده دارد و یا ورود نکردن و کماکان در حاشیه بودن به جهت اخلال و برهم زدن نظم اجتماعی را. لذا این نگرش تا چه اندازه تغییر و انعطاف و پذیرش دوجانبه در گفتوگو را برخواهد تابید تا بتوان از برآیند آن محصولی به نام صلح پایدار استخراج کرد. گفتوگو با دین به مثابهی امر سیاسی که قصد حکومت کردن دارد. اساساً چگونه میتوان در این فضا وارد گفتوگو شد؟ خوب است به یاد داشته باشیم که گفتوگو قرار است بین جهان حقمدار امروزی معاصر با ارزشهای لیبرال دموکراسی با جهان تکلیفمدار متصلب طالبانی با رویکرد فقه سیاسی و شریعت اسلامی اتفاق بیفتد. با در نظر داشت ابعاد منطقهای و فرامنطقهای و همچنین پیچیدهگیهای فراوان داخلی پیرامون مذاکرات صلح، چگونه میتوان رویکرد زنانهنگر و زنانهمحور را وارد روح مذاکرات صلح کرد، در حالی که پایههای معرفتشناختی رویکردهای زنانهنگر فلسفههای انسانگرای حقمدار و پایههای معرفت شناختی رویکرد طالبانی به زن، سنت و فقه سیاسی طالبانیزه است که منقبض و تکلیفگرا است.
تفاوتهای اساسی مجال خروجی مشترکی را مطابق محاسبات عقلانی به میان نمیآورد. اما اگر به اصل ناگزیری در مورد صلح رجوع کنیم و این که طرفین بالاخره باید سر یک میز بنشینند و به جنگ خاتمه دهند، چرا که هیچ گزینهی دیگری عملاً وجود خارجی ندارد، لذا چنانچه طالبان میخواهند در آیندهی سیاسی و اجتماعی کشور نقش و سهم رسمی و مشروع داشته باشند، باید راهی و جایگاهی برای طرح پرسشهای نمایندهگان اجتماع زنان در نظر داشته باشند. نگاه گروه طالبان به نقش و حضور اجتماعی و سیاسی زنان و میدان دیدشان در حوزه زنان باید به گونه واضح و روشن مشخص گردد. در حوزهی حقوق زنان به تناسب آنچه قانون اساسی مشخص کرده، دامنه و گسترهی سهم اجتماعی زنان مشخص است. حال به استناد همان قانون اساسی به مثابه سند ملی معتبر، سهمگیری و فعالیتهای اقتصادی زنان، نقش زنان در رهبری و تصمیمگیری، مشارکت زنان در پروژههای فرهنگی و هنری، میزان مشارکت اجتماعی و فرایندهای مدنی و پوشش زنان باید قبل از ادغام اجتماعی طالبان، مورد پرسش قرار گیرد و دیدگاههای طالبان پیرامون این حوزهها صراحتاً بیان و روی میز مذاکره ذکر شود. هر آنچه در حوزه زنان با توافق طرفین مذاکرات به نتیجه برسد باید مکتوب گردد و ضمانت اجرایی برای آن مد نظر گرفته شود. کما این که قانون اساسی کشور به عنوان وثیقه ملی نباید دستآویز مذاکرات باشد. در یک نگاه اجمالی به فعالیتهای شکل گرفتهی اخیر میتوان به سادهگی دریافت که مهندسی و تکنیکهای مذاکرات صلح نه تنها شتاب غیر منطقی دارد که همه جوانب و زوایای قابل دید آن کاملاً مردانه و استوار بر منطق و فهم مذکر است. این برای اجتماع زنان که نیم پیکره اجتماعی هستند به هیچ وجه قابل پذیرش نیست. حال با توجه به چنین شرایطی، زنان باید با موضوع حق زن در مذاکرات صلح با حساسیت و هوشیارانه برخورد کنند و رویکردی پیش گیرند که حساسیتبرانگیز و جنجالی نباشد به این معنا که منظور زنان از حق زن و سهم زن، بیبندوباری و ولنگاری جنسی و اخلاقی نیست و نه آزادی و حقوق نامشروع و غیر منطقی که با سلامت روح اجتماعی در تضاد است. بلکه زنان در مورد حقوق طبیعی و انسانیشان، در پرتو قانون اساسی و مدنی صحبت میکنند. و تفاوتهای حقوق زن در جوامع اسلامی و غیر مسلمان را مد نظر دارند. طالبان حق ندارند مطالبات برحق و انسانی زنان را مُهر بیبندوباری و غیر مشروع بزنند و با دگماندیشی بیپروا زنان را دیگران غیر مهم و صاحب اهمیت درجه دومی و سومی به حساب آورند. نگرانی زنان به هیچ عنوان دال بر ضعف و ناتوانی و ناآگاهی آنان نیست و باید این دو موضوع از هم تفکیک گردد. زنان و هم مردان نگراناند چون صلح واژهای است که همواره قبل از آن جنگ بوده و جنگی که تعداد بیشماری از مردم را به کام مرگ ناخواسته و نابهنگام فرو برده است. شاید نگرانی اصلی زنان دخالت کشورهای منطقه و تصامیم ترامپ و وضعیت قوای ناتو در افغانستان نباشد. نگرانی بیشتر این است که وقتی میانجی و ضلع سوم در روند مذاکرات وجود نداشته باشد تا خاستگاههای طرفین را به هم نزدیک سازد، چگونه با ایدیولوژی تکلیفگرای طالبانی میتوان به مخرج مشترک رسید و این نشانهی خِرد زنانه است نه ناتوانی.
مادامی که طالبان جزو پذیرفتهشدهی سیاسی و اجتماعی قلمداد گردند، بدون شک رویکردهای زنانهنگر بدل میشوند به صداهایی در حاشیهی طرد شده به همین دلیل زنانهنگرها باید تکلیف خودشان را از همین اکنون با این گروه مشخص کنند. و نه هنگامی که دیگر برای شنیدن صداهای زنان دیر شده باشد. به هر روی خواست زنان افغانستان از حکومت به عنوان نمایندهی با صلاحیت شهروندان و از میانجیهای منطقهای و جهانی در مذاکرات صلح، حضور ویترینی و نمایشی در روند مذاکرات نبوده و نیست. بیشترین قربانی و شدیدترین صدمات را همواره پیکره زن هزینه کرده که نه آغازگر جنگ بوده و نه خواهان آن برای دستیابی به قدرت سیاسی. زنان اندیشه و صدای خاصِ خود را دارند و حق مسلمشان میدانند به پاس تمام قربانیهایی که دادهاند و به پاسداشت تمام زحماتشان برای دستیابی به وضعیت انسانی و اجتماعی برابر، نه تنها که صدایشان شنیده و حرمت شود که در روند تصمیمگیریها در مذاکرات صلح نیز نقش و سهم سازنده داشته باشند.
منبع: هشت صبح