آیا با خواهرت هم همین طور برخورد میکنی؟
در این اواخر قضیه آزارواذیت دختران عضو تیم ملی فوتبال نه تنها در داخل کشور بلکه بیرون از افغانستان نیز سروصداهای زیادی را بلند کرده است که خوشبختانه نتایج ابتدایی از رسیدهگی به این رویداد توسط لویسارنوالی کشور قناعتبخش است و امید است که اعضای تیم جرأت بیشتر به خرج داده و بدون در نظر داشتن ملاحظات فرهنگی و سنتی در این تحقیقات، سهم بگیرند «تا سیه روی شود هر کی در او غش باشد».
مباحث رسانههای اجتماعی در مورد این رویداد و بحث کلانتر آزارواذیت زنان را تعقیب کردم و تعداد زیادی از زنان و مردان را یافتم که دختران تیم را متهم قرار دادند و بسیاری مردان به اصطلاح با سواد، نظر داشتند که ورزش مسلک با آبرو برای زنان نیست و اگر زنان نمیخواهند مورد آزارواذیت قرار گیرند نباید در ورزش سهم بگیرند. این استدلال مرا به یاد کسانی انداخت که فکر میکنند سکتور دفاعی و امنیتی مربوط به زنان نمیشود و زنان با اخلاق و به گفته خودشان «پدر کرده» نباید در این بخش کار کنند. به همین ترتیب تعدادی دیگری به این باور استند که در پهلوی ورزش، امور دفاعی و امنیتی، کار ساختمانی و معماری، خبرنگاری محلی، تجارت و حتا سیاست نیز برای زنان مشاغل آبرومند نیستند و زنان نباید در این ساحات کار کنند، در غیر آن با همچو آزارواذیت روبهرو میشوند. به هر اندازهای که بحث طولانی میشود به همان اندازه فهرست مسلکهای قابل قبول برای مردان جامعه، کوتاهتر شده و در اخیر تنها یکی یا دو مسلک را برای زنان مناسب دانستند و آن هم با یک سلسله شروط و شرایط خاص.
آیا زنی را سراغ دارید که مورد آزارواذیت قرار نگرفته نباشد؟ من ندارم. یکی از تجارب اخیرم چندی قبل از ملاقات با یکی از وزیران بود که با دو مشاور خارجی زمانی که به دروازه دفترش رسیدیم، تنها من با برخورد نهایت توهینآمیز محافظان جوانش روبهرو شدم و چون برای تغییر اجتماعی کار میکنم با آنها سر گفتوگو را باز کرده و گفتم که اگر من خواهرشان میبودم آیا با من همچو برخورد را روا میداشتند. به شدت جواب دادند که خواهرانشان زنان با عزت استند که در داخل خانهاند و برای مردان در جامعه، خود را نمایش نمیدهند. بدون این که از این پسران متنفّر شوم دلم برایشان سوخت چون همین درسی بوده که آنان در خانوادهشان آموختهاند و بیش از این نمیدانستند.
آزارواذیت زنان تنها در ساحه ورزش محدود نیست، بلکه بارها سوء استفادههای جنسی و آزارواذیت زنان در پولیس، اردو، نهادهای دولتی و غیر دولتی و حتا توسط ملاها شاهد بودهایم. این نوع اخبار برای چندی بحث فیسبوک و رسانهها میشود و دوباره به زندهگی روزمره مصروف میشویم تا رویداد دیگری رخ دهد و ما را برای مدتی مصروف بسازد.
مگر آیا ما به حیث یک جامعه همین وضعیت را برای دختران و زنان عضو خانوادههای رو میداریم و این که آیا این نوع برخورد و رفتار با زنان سلامت جمعی همه ما را به خطر مواجه نکرده است؟ سوالاتی است که باید هر خانواده و هر فرد جامعه از خودش بپرسد و اگر مصونیت اجتماعی از جرایم و خشونتها را برای همه خواهانیم نباید سلامتی نیمِ جمعیت را هر روز و هر ساعت با رفتار زشت و برخورد جنسی به خطر مواجه بسازیم چون هیچ اجتماعی بدون سلامتی زنان به مصونیت راه نیافته است و تجارب همهی کشورهای جهان همین را حکایت میکند.
پس راه حل چی است؟
در حالی که مجازات و تطبیق عادلانه قانون بالای عاملان آزارواذیت زنان از اقدامات موثر در همهی نظامها به شمار میرود و ایجاد میکانیزمهای داخلی نهادها برای شکایات و همچنان سیستمهای حمایتی برای زنان و دختران نیز میتواند تا حدی از واقعات آزارواذیت زنان در محیط کار و جامعه جلوگیری کند. اما این همه اقدامات برای جلوگیری است و ریشه و عامل اصلی این همه بدرفتاریها با زنان و دختران در جای دیگر باید خشکانیده شود. قانون منع خشونت علیه زنان و قانون منع آزارواذیتِ زنان و اطفال از دستآوردهای مهم زنان کشور است و باید برای تطبیق آن حساسیتهای جدیدی در ساختار عدلی و قضایی معرفی گردد چون قاضیای که خودش سر صبح به دلیل نمکی بودن صبحانهاش خانمش را با چند سیلی مورد اهانت قرار داده است دیگر نمیتواند برای زن و دختری که از مظالم پدر و یا شوهر شکایت کرده است، عدالت را تامین کند.
درمان این بیماری اجتماعی که زنان و دختران را وسیله جنسی و تنها برای اغراض جنسی میبیند از داخل خانواده آغاز میشود. نمیتوان انکار کرد که سالهای متمادی جنگ و بحران، کانون خانواده را متاثر ساخته و خانواده نیز دیگر برای زنان و دختران مصون نیست. طوری که هزاران قضیهی گزارش شده در کمیسیون حقوق بشر و دیگر مراجع نشان میدهد که بالاتر از ۸۰ درصد قضایای خشونت در داخل خانواده رخ میدهد.
والدین در تربیت و پرورش سالم پسران و دخترانشان موفق نیستند چون خود با روش پدرسالاری و طرز دید تبعیضآمیز بزرگ شدهاند و این دایره خبیثه همچنان در نسلهای فعلی و بعدی دوران میکند. زمانی که پسر در تمام طفولیت و نوجوانی شاهد توهین، تحقیر و لتوکوب مادرش باشد، از وی نباید توقع کرد که شوهر خوبی برای خانمش و یا پدر مهربان برای دخترش ثابت شود. گفته میشود که طفل آیینهی بزرگان خود است و همان اخلاق و سکنات را پیش میگیرد که در والدین خود میبیند. دختران نیز از مادرانشان درس خوبی نمیگیرند بلکه مادران ناآگاه باعث بدبختی بسیاری از دختران میشوند. بحث خشونتهای زنان در خانواده توسط خشو و غیره نیز مربوط به همین دایره خبیثه است. از خشویش پرسیدم که چرا به عروسش چنین نامهربان است، برایم گفت «به من کی مهربان بود که من به وی باشم». پس زمانی که ما دختران و پسرانمان را به نحوی پرورش میدهیم که یکی را برتر و قدرتمند و دیگری را کارهای خانه و تکثیر نسل و طفل آوردن و … را میآموزانیم که بسوزوبساز، نباید گله کرد که همان پسر ما زمانی که در جامعه با زنان برمیخورد به آنان به طور مخالف آنچه در موردشان آموخته است، رفتار کند. همین است که حتا پسران کوچک و نوجوان در کوچه و بازار برای دختر همسایه آهنگهای عاشقانه میخوانند و شمارهیشان را با کاغذ و سنگ پیچانده به پای دختران مکتب پرتاب میکنند و با دوستانشان از این دختران به نام رفیق و «نفری» یاد میکنند.
در داخل خانوادهها برادرها حتا که کوچکتر از دختران هم باشند برای خواهرانشان تصمیم میگیرند و کدام خانواده است که در آن برادرها خواهرانشان را مورد لتوکوب قرار نمیدهند به دلیل بیرون رفتن، داشتن تلفن همراه، مکتب رفتن، پوشیدن لباس و غیره و این همه را والدین به آسانی درگذر میکنند و دخترشان را برای سر خم کردن به برادرش توصیه میکنند.
آزارواذیتی که زنان و دختران در کوچه و بازار با آن روبهرو میشوند اساس سوءاستفادهها و چالشهای بزرگتری را در محیط کار و تحصیل بنا میگذارد و نباید تنها به آن «چشمچرانی چند جوان» عنوان کرد. برای این که تحمل هر گونه آزارواذیت در داخل خانواده و کوچه و بازار میتواند به اشکال و انواع جدیدتری در محیط کار و تحصیل تبارز کند چون همه اجزای همین جامعه هستند. دختران نیز زمانی که با محرومیتها در داخل خانه روبهرو میشوند برای رسیدن به محبت و عواطف به بیرون از خانه رجوع میکنند و در بسیاری از موارد با فریب و حیله نیز مواجه میشوند. رواج نیست که دختران بتوانند روابط صادقانه با پدر و مادرشان داشته باشند تا بتوانند همه درد و راز زندهگیشان را در میان بگذارند و همین است که درمانشان را در مردهای بیرون از خانه جستوجو میکنند و با تجربه ناکامتری روبهرو میشوند.
این دیگر یک حقیقت انکارناپذیر است که افغانستان امروز از افغانستان ۲۰ سال پیش خیلی متفاوت است. بیست سال قبل اگر نظامی توانست زنان را در داخل چهار دیوارخانه محبوس کند و همهی حقوق اجتماعی و سیاسی را از وی بگیرد، امروز دیگر همچو برخورد با زنان و دختران نه تنها قابل قبول نیست بلکه با شدت توأم به چالش کشیده میشود. و چون سهم و اشتراک زنان در همه ساحات در حال افزایش است و زنان جوان در حال شامل شدن در ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادیاند نمیتوانیم رفتارهای سوء را با زنان در محیط کار و تحصیل و یا جامعه تحمّل کنیم چون به همان اندازه که تعداد زنان در کار و تحصیل افزایش مییابد، واقعات سوء استفاده جنسی و آزارواذیت نیز دو چند شده و سلامت همهی اجتماع را متأثر میسازد. چون جامعه در حال گذار از گذشتههای تاریک به طرف جهانی شدن است، نمیتوان در مورد عواقب این گذار بیتفاوت ماند چون اگر بتوانیم بدیلهای سالم اجتماعی را به جامعهیمان بشناسانیم، این گذار میتواند برای افغانستان بنیاد یک جامعه سالم را بگذارد.
نیاز است که رسانههای جمعی کشور، نهادهای مدنی و صنفی برای ترویج روش سالم در خانواده برنامههای خاص را تهیه کنند تا چهرهای جدید از والدین مؤثر را به جامعه معرفی کنند و الگوی سالمتری از پدران و مادران را به جامعه معرفی بدارند.
نقش پدران برای توانمندسازی دختران اهمیت حیاتی دارد. من با حمایت و ایستادهگی پدرم توانستم با سختترین شرایط زندهگی روبهرو شوم و اعتمادبهنفسم را از پدرم گرفتم. پدران میتوانند برای دخترانشان جایگاه با عزت و وقار را در خانواده تعیین کنند و زمانی که پسران خانواده با خواهران مطمین و توانمند بزرگ میشوند دیگر زنان و دختران جامعه برایشان وسیلهی جنسی نیستند و میتوانند با احترام کامل با زنان و دختران در محیط کار و تحصیل کنار آیند. به جای سرمایهگذاری روی سریالهای ترکی و هندی، روی برنامههایی باید کار شود که روابط خانوادهها را به تصویر بکشاند و عواقب تربیت و پرورش ناسالم پسران و دختران را به نمایش بگذارد و این بحث را ملی بسازند.
منبع: هشت صبح