مجلس هفدهم؛ گفتمانی با کارشناسان
دکتر حمیرا قادری و محمد محق
جناب آقای محق! حضورتان در این گفتمان نوشتاری، میمون و مبارک است.
جناب استاد، در آستانهی انتخابات دیگری هستیم و به ختم پارلمان تا چندی بعد، صدرنشینان تازهیی در خود تجربه خواهد کرد. گروهی که میتوانند دلیل سعادت و یا هم شقاوت شوند، اما به عنوان شهروند مسوول از آنچه در پارلمان افغانستان گذشت، نباید میگذشت. جریانهای کوچک و بزرگ حزبی و قومی، مافیای قدرت و ثروت و افراطگرایان دینی (نه به مفهوم طالب و داعش) باعث دردمندی ملت و بیاعتباری خویش شدهاند. برای اینکه از کنار انتخاب اشتباهمان نگذریم، موضوعی را یادآور میشوم، قانون منع خشونت علیه زنان که در ماه ثور سال ۱۳۹۲ در جلسهی عمومی پارلمان افغانستان به بحث گذاشته شد و در آخر رد شد. نمایندگان، دلیل رد آن را غیراسلامیبودن برخی از مواد آن عنوان میکردند. سوال من اینجاست که وقتی گروهی در جایگاه نمایندگان مردم علمبردار دین شدهاند، و قانونی را به دلیل موافقت یا مخالفت با آموزههای اسلامی تصویب یا رد میکنند، از نظر شما چقدر با آموزههای اسلامی از منظر عقلانیت مدرن آشنا اند؟ آیا خوانشهای سنتی این گروه از دین که دلیل رد و قبولی بسیاری از قوانین است، با خرد مدرن خویشاوندی دارد؟ از آنجا که افغانستان دورهی تحول و گذار اجتماعی و فرهنگی را نیز طی میکند، نمایندگان ما که قانونگذاران جامعه هستند، چقدر از مصاحبت روشنفکران و نواندیشان دینی برای رساندن جامعه به ترقی و شکوفایی بهره بردهاند؟ جوانان ما چقدر میتوانند مطمئن باشند که آنهایی که کارتهای سبز و سرخ را در اختیار داشتهاند، به تحقق تمدن اسلامی اندیشیدهاند تا استفادهی فردی از دین؟ و در نهایت آیا خاطرهیی در ذهن دارید که نمایندهیی -اهل دین- روزی به سراغ شما آمده باشد و برای احترام به کارتی که ملت به او سپرده، از معرفت دینی -اصل دین- سوالی پرسیده باشد تا راهگشایش در انتخاب رنگ کارتش باشد؟
محمد محق:
داکتر صاحب قادری، از اینکه مرا شریک این گفتوگو کردید، سپاسگزارم. پرسش/پرسشهایی را که مطرح کردیدهاید، ناظر به بخشی از مشکلات درشت و در عینحال بنیادین شرایط کنونی ماست. معرفت دینی در جامعهی ما دیری است که سیاستزده شده است. دستکم در چهل سال گذشته، دروازه بر همین پاشنه چرخیده است. دین برای بسیاری در این محیط نه منبعی برای معرفت، نه سرچشمهیی برای معنویت و تزکیهی نفس، بلکه فقط به مثابه نردبانی بوده است که با آن به بام قدرت یا لب نانی صعود کنند. دین به مثابهی ابزاری تلقی شده است که در این محیط دینخو، و نه لزوما دیندار به معنای متعالی کلمه، میتوان با تکیه بر آن، دم و دستگاهی ترتیب داد و به نان و نوایی رسید.
طبیعی است که در چنین فضای مسلطی، نوعی از معرفت دینی شروع به گسترش میکند که میتوان آن را معرفت ابزارانگارانه از دین نامید، و کسانی که صاحبان زور و زر اند، به ترویج آن کمک میکنند. معرفت ابزارانگارانه از دین نه در پی معرفت و شناخت راستین است و نه در پی دینداری معنوی و اخلاقی راستین. معرفت راستین از طریق همتگماشتن به جستجوگری، کشف، مطالعه، پژوهش و پرسشگری پایدار حاصل میشود، و دینداری معنوی با اتخاذ رویکردی که پایهاش اجتناب از رذایل است. رذایلی همچون حرص و آز دنیوی، دلبستن به مناصب، شهرتطلبی کاذب، ریاکاری، خودستایی، خودبرترانگاری، تفرقهافکنی، داوریهای خودپسندانه، و آزاررساندن به خلق خدا، و دیگر عیوب و آفاتی که عارفان و عالمان اخلاق بر آنها انگشت نهادهاند.
این نوع از دینداری دیری است که در محیط ما از رونق افتاده، چرا که نه چراغ سیاست را روشن میکند و نه روغن ثروت را فزونی میبخشد. نه با آن قدرتهای محلی به جایی میرسد و نه اهداف دستگاههای استخباراتی منطقهیی و جهانی تحقق مییابد.
دینداری ابزارانگارانه و ریاکارانه از یکسو حمایت صاحبان زور و زر را با خود داشته است و از دیگر سو با در پیشگرفتن شیوههای عامهپسند و احیاناً عوامفریبانه، زمینههای ترویج و تعمیم پیدا کرده است. گسترش این نوع از دینداری، جا را بر معرفت دینی اصیل، معرفت متکی بر پژوهش روشمند و متعهد به ضوابط و اخلاق علمی، تنگ کرده و صدای نواندیشی را خفه کرده است.
کار به جایی رسیده که آنچه را یک قرن پیش از این، محمد عبده و پس از او اقبال لاهوری و پیش از آن دو تن سید احمدخان، و پس از آنها دهها متفکر برجستهی جهان اسلام در شرق و غرب عالم اسلامی مطرح کردند، دیگر به آسانی نمیتوان بر زبان آورد.
مفهوم اجتهاد در این محیط رنگ باخته و به موضوعات کوچک عامیانه تقلیل یافته است. اگر کسی به مقاصد علیای شریعت فرا بخواند و دم از آشتی دین با عقلانیت بزند و خرافات را مردود بشمارد و برداشتهای قرون وسطایی از گزارههای دینی را به نقد بکشد، حربهی تکفیر و ارتداد، بیصبرانه انتظارش را میکشد.
فیالمثل، همان موضوع مبحث منع خشونت که با مقاصد کلی شریعت اسلامی هیچ تضادی نداشت، بلکه با عدالت و رحمتِ مورد تأیید همهی شرایع الهی انطباق هم داشت، فرصتی شد تا یک عده دستاویزی پیدا کنند که خود را کاسهی داغتر از آش نشان داده، تظاهر کنند که از حریم شریعت دفاع میکنند.
آنها اگر با علم اصول فقه، مبانی اجتهاد، روشهای تفسیر و تأویل نص، مبانی علم کلام، فلسفهی اسلامی و علم اخلاق آشنایی میداشتند، که قطعا نداشتند، دستکم در مییافتند که موضوعات غیرمنصوص محل اجتهاد است، و همهی اجتهادات ظنی است، و در عرصهی ظنیات، اعتبار به اجتهاداتی داده میشود که مصالح و منافع انسانها را بیشتر تأمین کند و جلو ظلم و ستم را بیشتر بگیرد. کافی بود که آنها با مباحثی مانند مصلحت مرسله در فقه امام مالک، استحسان در فقه امام ابوحنیفه، و عرف در دیگر مذاهب اسلامی آشنا میبودند تا میدانستند که قانون منع خشونت علیه زنان نه تنها ضرری به مسلمانی هیچکس ندارد، بلکه گام کوچکی است برای کاستن از ستم بزرگی که بر زنان این جامعه میرود و تبعیض نهادینهیی که نیمی از بندگان خدا را بلعیده و زندگی بسیاری از زنان این جامعه را به جهنم تبدیل کرده است. چه بسیارند زنانی که در اثر کوچکترین سوء ظن در معرض مرگ و شکنجه قرار گرفته، از درس و تعلیم محروم شده، از کار و فعالیت اجتماعی بازمانده و جز تندادن به مرگ تدریجی و زندهپوسیدن، سرنوشتی نداشتهاند. آنها به چشم سر میبینند که مردان این جامعه با بزهکاریهایی سنگینتر از آن، از تاوان و کیفر معاف هستند، و حتا در قضاوت جامعه نیز محکومیتی متوجه شان نیست. این بیعدالتی آشکار را با کدام دین و آیین میتوان تطبیق داد و برایش توجیهی تراشید؟!
برای تغییر در این وضعیت حتا کافی نیست که تنها به اجتهادات گذشتگان بسنده کرد. هرچند اگر به صورت علمی تحقیق شود در اجتهادات هزار سال قبل هم میتوان موارد فراوانی یافت که ما را به برداشتن این تبعیضها یاری رساند. برای اعادهی جایگاه انسانی به زنان این جامعه اما باید روح عصر، شرایط زمان و امکانات علمی امروز را به یاری خواست. اجتهادی ارزش دارد که به دانش زمانهی خود مسلط باشد. نمیتوان با ابزار و وسایلی دست به اجتهاد زد که به دانش هزار سال پیش تکیه داشته و از زهدان همان شرایط برآمده است.
اجتهاد موفق در عرصهی معرفت دینی باید به دانشهای زبانی امروز، به فلسفهی امروز، و به دانشهای طبیعی و اجتماعی امروز اشراف داشته باشد. مشخص است که رسیدن به چنین دانشی کار یک فرد نیست. باید مجامعی داشته باشیم تا این تخصصها در آن وجود داشته باشد و در تعامل بینالرشتهیی و گفتوگوهای علمی میان صاحبان تخصصهای مختلف اجتهاد صورت بگیرد.
معرفت دینی در دیار ما با این هدف فاصلهی نجومی دارد زیرا حتا نام برخی از علوم به گوش بسیاری نخورده است، و به جای اشتیاق فراگیری آنها، وحشت از خواندن آنها همهگیر است. با این وضع چگونه ممکن است که در محیطی مثل پارلمان توقع داشته باشیم، دیدگاهها و برداشتهایی از گزارههای دینی مورد اقبال و پسند قرار بگیرد که از دینداری ابزارانگارانه فراتر برود و در صدد پیافکندن نظمی دیگر برای اجتماع باشد.
با اینهم، نیکوست که تلاش شود تا این وضع به پرسش گرفته شود و دستکم این موضوع واضح گردد که توقعات اهل علم، تحصیلکردگان، روشنفکران و نخبگان علمی جامعه از این نهاد چیست. امید است در پارلمان آینده منافع مردم و چارهجویی برای واقعیتهای دردناک محیط ما مبنای فعالیت نمایندگان قرار بگیرد نه غوغاسالاریهای عوامپسندانهیی که در خدمت نهادینهترساختن نابسامانیها قرار میگیرد.
جناب استاد محق، ضمن سپاس، دیدگاههای عالمانه و آگاهانهیتان را پاس میداریم.
منبع: اطلاعات روز