دختران تالی رنجنامهی بیفرجام زنان افغانستان
«زندهگی در تالی دوباره جاری میشود. کبکها میخوانند، سیاچهها چهچه میزنند، کبوترها بر فراز دره پر میزنند و میچرخند، سپیدارها برگ میلرزانند و سر میجنبانند، برهها بع میکشند و چوپانها هی میزنند و نی میزنند، ابرها میآیند، میبارند و میروند و زمینها سبز میشوند و گندمها میرویند، به درو میآیند، خرمن میشوند، کوبیده میشوند، نان میشوند و بر سفرهها چیده میشوند. همین طور سه سال فصل بعد فصل میآید و میرود تا این که در یک شام زمهریری پر از برف مردم تالی از کنار بخاریها و زیر صندلیها بیرون میدوند و بر سر بامها بالا میشوند و چشم به راه میدوزند. این بار سیمین را میآورند. جنازه سیمین در تابوتی است و تابوت بر سر شانهها است. با رسیدن سیمین خورشید زودسر در پشت کوهها فرو میکند و آسمان را خون میگرید. پرندهها به لانههایشان میخزند و فقط جغدها بر سر صخرهها میمانند و هو میزنند و فرو رفتن دره را در تاریکی مذابی نظاره میکنند.»
گزیدهی بالا از رمان اخیر سیامک هروی تا حدودی موضوع و لحن این کتاب ۴۶۰ صفحهای را آشکار میکند. «دختران تالی» عمدتاً بیان محرومیتها، محدودیتها و لاجرم رنجهای زنان افغانستان در یک جامعهی مردسالار است. اما محتوای کتاب به این خلاصه نمیشود. فرهنگ مردسالار مردان را هم از مظالم و تنگناهای خود بینصیب نمیگذارد. فرهاد، فرخ، صیدو و مجید در کنار کوثر، گیسو، سیمین و نگین تاوان سنگینی برای عشق ورزیدن میپردازند. در حقیقت فقیهان جامعهی مردسالار تنها به ادعای مالکیت بر زنان و سرکوب تمایلات طبیعیشان قانع نیستند، بلکه با عشق و با مهر ورزیدن در ستیز اند. سنتهای چنین جامعهای ریشه در غار باورهای کهنه دارد. اما آنچه رفتار داروغههای سنت را در دوران گذار جامعه به ارزشها و معیارهای نو شکل میدهد قدرت واقعی آنان نیست، بلکه هراس از دست دادن لگام جامعه آنها را از خود بیخود کرده است و گاه آتش خشونت و انتقامجویی را در آنان به شدت شعلهور میکند. در بطن قدرتنماییهای دینفروشان وحشت از اندیشههای پویا پیداست. باسواد شدن عامهی مردم این خطر را دارد که انحصار خواندن و نوشتن را از دست گروهی خاص خارج کند. حتا تنها خواندن و مطالعهی بیواسطهی آموزههای دینی میتواند تفاسیر و برداشتهایی به تعداد خوانندهگان آنها به دنبال داشته باشد، برداشتهایی که عمدتاً با تفکر خشن و بیرحم منادیان دین بیگانهاند.
رمان «دختران تالی» نوشتهای است با محور مضامین اجتماعی و سیاسی. بنا بر این نمیتوان حتا در تحلیل و نگاه ادبی به این اثر از مضمون و محتوای آن سخن نگفت. خواندن چنین رمانی میتواند ذهن خوانندهگان را بیش از پیش متوجه معضلات فرهنگی و البته کلیدی جامعهی افغانستان کند. بدون گسترش و تعمیق آگاهی عمومی نسبت به پاشنهی آشیل جامعه نمیتوان با سرعت لازم در جهت پیشرفت اقتصادی و اجتماعی حرکت کرد. پرزورترین عوامل بازدارندهی جامعه در مسیر پیشرفتش دینفروشان پرتزویر اند، کسانی که جدالشان با عشق مانع از شهوتپرستی دیوانهوارشان نیست. اینها برای عامهی مردم نسخهی پرهیز از تمایلات نفسانی میپیچند و برای آنان لذت معنوی تجویز میکنند، در حالی که تمایلات پست و دوزخی خودشان حد و مرزی نمیشناسد.
با وجود تمرکز بر نقش مخرب و بازدارندهی آمران شریعت، نویسنده در موارد متعدد بر اهمیت نقش و مسوولیت مردم در تعیین سرنوشت خود و فرزندانشان تأکید میورزد. تمکین عبدالغفور تهیدست به خواست شهوانی ملا خداداد، در واقع به معنای فروش دختری خردسال برای کسب اندکی ثروت در جهت کاستن فشار فقر است، اما همین تمکین در نهایت به تیرهروزی و خاکسترنشینی باز هم بیشتر عبدالغفور و خانوادهاش میانجامد. در حقیقت در انتهای کار، مجازات مقاومت در برابر فشار زورگویان، کمتر از مجازات تسلیم نیست. امتیاز مقاومت این است که کار زورگویان را در پیشبرد مقاصد بعدیشان دشوارتر میکند. مقاومت در برابر فشار و زور تنها راه بیرون رفتن از چرخهی خشونت است.
افغانستان پس از گذر از تیرهگیهای حاکمیت طالبان و علیرغم دخالت جامعه جهانی تا ثبات و امنیت فاصلهی زیادی دارد. متأسفانه سرنخ فساد در بسیاری موارد به دست مراکز قدرت سیاسی، اقتصادی و مذهبی است. تغییر کاشت در بخش بزرگی از مزارع کشور از کشت غلات به خشخاش زیر نفوذ عوامل حاکمیت مرکزی و محلی میسر شده است. اگرچه انبوهی از کودکان و جوانان افغانستان پس از سقوط طالبان امکان باسواد شدن یافتهاند اما حتا امر آموزش و پرورش هم حفرههایی برای مفسدان اقتصادی به وجود آورده است. در طی سالهای اخیر میلیونها دلار از داراییهای عمومی به مدارس سرازیر شده است، مدارسی که گاه آمار دانش-آموزان شان بر روی کاغذ چند برابر آمار واقعی بوده است. به ویژه در مناطق دورافتاده همیشه اتحاد عوامل زور و زر و تزویر مانعی برای شفافسازی اقتصادی بوده است. این فساد گسترده در دستگاه آموزش و پرورش از چشم سیامک هروی دور نمانده است. او حفرهی فساد در وزارت معارف، ترغیب کشاورزان به کشت خشخاش و جنبههای دیگر فساد را در کتاب خود مورد توجه قرار داده است. پرداختن به این موارد لطمهای به انسجام و روند طبیعی روایتهای نویسنده وارد نکرده است.
«دختران تالی» داستان بلندی است، گاه با سوژههای تکراری، دخترانی با سرنوشتهای مشابه، مشخصهای که در رمانهای مدرن چندان پسندیده و معمول نیست. با این وجود نمیتوان در بررسی یک رمان صرفا با معیار حجم آن قضاوت کرد. سیامک هروی امروز دیگر نویسندهای جاافتاده و باتجربه است. او اینبار رمانی خلق کرده که با وجود روایتهای تلخش جذاب و پر ماجرا است. وقایع کتاب به هم مرتبط اند و خواننده به سختی میتواند در کار خواندن این رمان وقفه ایجاد کند. انبوه حوادث این کتاب کمتر اجازهی حاشیهروی و زیادهروی میدهند. زبان داستان بیپیرایه و آسان است. بیپیرایهگی با گنجاندن قطعات زیبا و شعر گونه در متن منافاتی ندارد. در موارد زیادی میتوان خیسی اشک نویسنده را بر متنی که خود آفریده دید و حس کرد.
مشکل زنان در جوامع شرقی موضوع تازهای نیست. دگراندیشان و روشنفکران افغانستان در سالهای اخیر مقالات و گزارشهای متعددی در این زمینه در رسانههای افغانستان منتشر کردهاند. با این وجود از قتل بیرحمانهی فرخنده توسط جزماندیشان در مرکز کابل، پایتخت افغانستان، سالهای زیادی دور نشدهایم. متاسفانه پایان دادن به حاکمیت رسمی طالبان ابدا به معنای از بین رفتن نفوذ تفکر طالبانی نبوده است. بگذریم که امروز بخش بزرگی از مناطق افغانستان عملا زیر نفوذ طالبان قرار دارد. با این حساب هنوز زمینهی زیادی برای پرداختن به مشکلات و محدودیتهای زنان وجود دارد. «دختران تالی» را میتوان گامی موفق در این مسیر دانست.
با وجود تلاشهایی بعضا موفق برای آفرینش رمانهای مدرن در افغانستان و اهمیت وجود چنین آثاری در بایگانی ادبی یک کشور، هنوز نیاز به رمانهای پرکشش و آسان در این کشور بسیار است. آمار کمسوادان بالا است، کسانی که یک داستان جذاب قادر است تمایل شان به خواندن را ارتقا بدهد. رمان سیامک هروی کاری واقعگرایانه اما با چاشنی های فراواقعیتی است، نوشتهای که گاه خواننده را در مرز میان واقعیت و خیال سرگردان میکند و این به غنای اثر کمک کرده است. «دختران تالی» علاوه بر این که رمانی درخور تقدیر ادبی است به نیاز بخش بزرگی از خوانندگانی که جذابیت اثر و داستان برای شان اهمیت دارد نیز پاسخ میدهد.
آن چه همیشه برای من، به عنوان یک خوانندهی ایرانی آثار نویسندهگان افغانستان، ناخودآگاه اهمیت پیدا میکند میزان روانی زبان داستان برای خوانندهی ایرانی است. شخصا به دلیل مطالعهی آثار زیادی از دوستان افغانستانی ابدا مشکلی برای خواندن آثار آنان احساس نمی کنم. به گمان من زبان این کتاب و بیان نویسنده و حتا برخی کلمات نامأنوس، برای خوانندهی ایرانی کاملا قابل فهم است. مثلا با کمی دقت در متنی که در ابتدای این نوشته آمد می توان فهمید که «صندلی» در اینجا به معنای کرسی در گویش ایرانی است و نه آن «صندلی ایرانی» که در گویش دری «چوکی» گفته میشود. همچنین اگر هم من در منزل دوست نازنینم روحالامین امینی در هرات «قروتی» نخورده بودم احیانا از توضیحات نویسنده میفهمیدم که «قروتی» همان غذایی است که در ایران «کلهجوش» نامیده میشود. «دختران تالی» علاوه بر این که یک رمان پرماجرا و پرکشش است برای خواننده ایرانی وسیلهای برای آشنایی با معضلات کشور همسایه و همزبان نیز هست. جنبهی مثبت دیگر این کتاب برای خوانندهی ایرانی آشنایی بیشتر با سنتهایی است که هنوز در بخشهایی از ایران هم در زندهگی روزمرهی مردم حرف اول را میزنند.
این رمان در افغانستان توسط «نشر زریاب» و به صورت جهانی توسط «نشر نبشت» به چاپ رسیده است.
منبع: هشت صبح