پدرسالاری و خشونت علیه مردان در نظام اجتماعی- فرهنگی افغانستان

پدرسالاری: نوعی نظام  دودمانی و اجتماعی‌ست که در آن پدر یا مسن‌ترین فرد ذکور طایفه سرپرستی طایفه را بر عهده دارد. (فرهنگ معین)

جامعه افغانستان نمونه بارز نظام مردسالار و نظام پدرسالاریست. با توجه به تفاوت و با در نظرداشت شاخصه‌های این دو سیستم، این نوشته به‌مفهوم و عملکرد نظام پدرسالاری در افغانستان توجه دارد.

بر خلاف تفکر عامه که با شنیدن واژه پدرسالار، زن را قربانی بی‌چون و چرای آن می‌داند، باید اذعان داشت که نظام پدرسالاری در افغانستان، مردان بی‌شماری را نیز قربانی خود کرده است. قربانیانی خاموش که با پذیرفتن ارزش‌های این نظام، در طول سال‌ها و دهه‌ها به بازتولید و بازسازی نظام پدرسالار بدون در نظرگرفتن عواقب آن بر هم‌نوعان خویش پرداخته‌اند. البته بازتولید نظام پدرسالاری نمی‌تواند نتیجه و فرایند برخورد‌های اجتماعی و فرهنگی یک جنس باشد. زنان در همه نظام‌های پدرسالار، با تاکید بر رفتارهای جنسیتی نقش عمده و چشمگیری در این چرخه بدون توقف داشته و دارند. زنان در جایگاه معلم و اولین مربی کودک -دختر و پسر- تلاش می‌کنند ارزش‌های از قبل تعریف‌شده‌یی که پایه نظام پدرسالاری را قوی‌تر می‌کند، با آنها وارد خانواده و جامعه کنند. این زنان ناآگاه، به اندازه مردان ناآگاه در این روند محکومند.

در جوامعی مدرن که نظام خانواده دگرگون شده است و رفتارهای جنسیتی آن دیگر بر برساخته‌های تفکرات گذشته و پیشامدرن شکل نمی‌گیرد، کمتر زنان و مردان قربانی نظام پدرسالاری می‌شوند. زیرا ارزش‌های کرداری و گفتاری بر اساس جنس تعریف نمی‌شود.

اما آیا در افغانستان واقعا تنها زنان قربانی سیستم پدرسالاری هستند؟ جواب این سوال به صورت قطع -خیر- هست.

به دلیل زن‌ستیزی و نمونه‌های فراوان و غیر قابل انکار آن در سطح رفتاری و گفتاری، سیستم مردسالاری در تمام زمینه‌های اقتصادی، سیاسی، آموزشی، اجتماعی و فرهنگی، هیچگاه به مفهوم پدرسالاری در افغانستان بدون تعصب پرداخته نشده است.

افغانستان، جامعه‌یی تقسیم‌شده بین مرد و زن هست. از دیرباز تا کنون نگاه جنسی به این دو گروه، رفتارهای ثابت جنسیتی را از آنها تقاضا می‌کند، رفتارهایی که بیشتر بنا بر جنس هر گروه، به عنوان ارزش حاکم، پایه‌ریزی شده است. این رفتارهای جنسیتی، برگرفته از تفکر دینی و برخوردهای اجتماعی و فرهنگی است؛ به طور نمونه پوشش‌های غالب و شغل‌های رایج در بین هر گروه.

حال با درنظرداشت فرهنگ حاکم پدرسالاری، به دو نمونه رفتاری غالب در جامعه افغانستان اشاره می‌کنیم که مردان هم‌پای زنان و گاه بیشتر از آنان آسیب می‌بینند.

در هرات و دیگر شهر‌ها و دهات افغانستان، از دیرباز هنگام عروس کردن دختر، مقدار پول کلانی به نام پیشکش دختر بین خانواده‌ها تبادله می‌شود. در این که زن خانواده (مادر، دختر) را به عنوان کالای قابل خرید فروش به جامعه عرضه کرده است، شکی نیست. در این که مادران بنابر تفکر پدرسالاری، ارزش دختر خویش را با پول بیشتر در نزد خانواده شوهر بالا می‌برند، باز هم بحثی نیست.  اما سوال اینجاست که آیا در این خرید و فروش، فقط این دختر است که اهانت ناخواسته را تحمل می‌کند و قربانی این تفکر می‌شود؟ خیر، پسران جوانی که باید این پیشکش را بپردازند، نیز قربانی بدون قید و شرط این ماجرا هستند. سال‌هاست پسران نامزددار بسیاری، برای درآوردن مقدار پیشکش خویش، که هیچ گاه هم کم نبوده است، تن به کارگری و حقارت تحمیلی در ایران و دیگر کشورها داده‌اند. کارگرانی که گاه سالم رفته‌اند و معتاد برگشته‌اند. گروهی که به دلیل پیدا کردن پول پیشکش و عروسی چهار سال و گاهی هم بیشتر، از دامن خانواده دور بوده‌اند.

 در چنین نظامی، جامعه بر اساس جنس و رفتارهای ثابت جنسیتی در جوامع عقب‌افتاده و تک‌قطبی، مرد را مسوول تمام مسایل مالی می‌داند، به‌همین دلیل هیچ مردی به این رفتار بی‌رحمانه پدرسالاری اعتراض نمی‌کند. ارزش‌های این نظام، مرد را به‌عنوان برده اقتصادی در خدمت خانواده قرار داده تا آنجا که هر گونه ناتوانایی مرد، ولو که مربوط به شرایط بد بیرونی باشد به حکم قانون پدرسالاری، ضعیف بودن مرد را نشان می‌دهد و بدین‌ترتیب مرد ضعیف نه تنها از نظر خانواده می‌افتد، بل از نظر خویش هم می‌افتد و در طول زمان اعتماد به نفس خویش را از دست می‌دهد.

موضوع دیگر بحث‌های ناموسی است. زن در جامعه به شدت سنتی افغانستان، از دیرباز به چشم جنسی ضعیف و نیازمند به حفاظت (متفاوت با حمایت) دیده شده است. بر اساس این تفکر، زن منفعل‌بودن را پذیرفته و به برخوردهای حفاظتی مرد فاعل در اجتماع، تن داده است. در طول سال‌ها حفاظت زن از مردم، جدای از  نان‌آوری، به مفاهیم دیگری مانند حفاظت از جنس زن در کنار جسمش پیوند خورده است، جنسی که تبدیل شده به غیرت و ناموس. با چنین دید، جنس زن مفهومی به شدت حساس یافته، آن‌قدر که غرور و غیرت مردان را تحت کنترول و سیطره خویش در آورده است، غیرتی که گاه به باتلاق مرگ تبدیل می‌شود.

قتل‌های ناموسی در افغانستان باتلاق خاموش سیستم پدرسالاری برای مردان است. در این بین، معمولا زنی که مقصر دیده می‌شود، کشته می‌شود، اما پا به پای مرگ یک زن، ممکن است چندین مرد نیز کشته شود. نمونه جنگ‌های ناموسی نیز در افغانستان کم نیست. در این بین، مردان برای حفظ آبرو خود را مستحق مرگ می‌دانند تا آنجا که خانواده‌یی که به فرض چهار پسر را از دست داده است، با سری افراشته در جامعه راه می‌رود؛ زیرا می‌پندارد با پذیرفتن چنین باتلاقی مسوولیت حفاظت را به‌خوبی ادا کرده است. گاه خانواده‌یی که در این راه، مرد کمتری قربانی می‌دهد به صفاتی چون بی‌ناموس و بی‌غیرت متهم می‌شود، در حدی که زندگی در محل و منطقه مسکونی برای مردان آن فامیل غیرقابل تحمل می‌گردد. واژه بی‌ناموس و بی‌غیرت تقریبا بدترین لفظ (دشنام) است که ممکن است مردی بشنود و کمتر مردی است که با شنیدن این واژه برخورد فیزیکی انجام ندهد. کودکان پسر در مکاتب برای تحقیر همدیگر از این واژه استفاده می‌کنند و گاهی زنان نیز برای حقیر کردن مردی این واژه را استفاده می‌کنند.

در نظام پدرسالار افغانستان به راحتی می‌توان به نمونه‌های بی‌شماری از خشونت علیه مردان اشاره کرد و به راحتی با این نمونه‌ها، نظام مستبدانه پدرسالاری را به چالش کشید.

اما راه بیرون‌رفت چیست؟

بیرون شدن از نظام پدرسالاری به مفهوم یافتن چشمه آب حیات است و برای یافتن آن باید وارد ظلمات شد.

در کلان‌شهرها، مردان و زنان تحصیل‌کرده‌یی که اندکی توانسته‌اند خود را  از مفاهیم صرف جنسی و برخوردهای ثابت و تعریف‌شده کلیشه‌یی جنسیتی بیرون بیاورند، کم نیستند. پس چرا خشونت نظام پدرسالاری دست از دامن زنان و مردان افغانستان برنمی‌دارد؟

آنچه بیش از همه، اکنون در سطح جامعه افغانستان دیده می‌شود این است که زنان به دلیل رنجدیدگی بسیار و تحمل روزهای بد، مفهوم پدرسالاری را تمام و کمال کنشی علیه خویش می‌پندارند و آن را گاه شبیه اسلحه رو به دشمن خویش (مردان) می‌گیرند. جامعه به صورت محسوس به دو سوی زن و مرد تقسیم شده است. زنان در این سنگرها به شدت خشمگینند و مردها به شدت بی‌تفاوت.

مردان مفهوم و باور فمینیستی را چون به شکل افغانستانی آن جریان دارد، علیه خویش می‌دانند و به صورتی آشکار و پنهان تلاش در از بین بردن این کنش‌ها دارند.

کسی نمی‌تواند انکار کند که در سطح بیرونی جامعه، بحران این جبهه‌گیری و فاصله عمیق بین زنان و مردان هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود. در حالی که در سطح زیرین تربیتی جامعه، هر روز نظام پدرسالاری توسط زنان و مردان ناآگاه پایه‌ریزی و بازتولید می‌شود.

مسلما تا زمانی که خود مردان برای رهایی از این دژ سهمگین آسیب‌شناسی نکنند و موارد رنج و درد خویش را از آنچه تفکرهای جنسیتی بر آنان وارد می‌کند، بیان نکنند، به چالش کشیدن این نظام از طرف زنان به هیچ دست‌آورد مثبتی ختم نمی‌شود.

زنان و مردان فقط در گفتمانی همسو و هم‌پذیر کنار هم می‌توانند جامعه‌یی عاری از خشونت رقم بزنند و نگاهی فراجنسیتی برای رفاه جسم و روح خویش طرح‌ریزی کنند.

منبع: روزنامه راه مدنیت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا