تا زنده باشم، نام کفش سلیپر یادم نمیرود
پوست ضخیم دستهای او بیشتر به مردان شبیه است. با این حال نیز کفگیر به دست به سوی دیگ در آشپرخانه میرود. وی برای فرار از خشونتهای خانوادگی به خانهی امن پناه آورده است، حرکات غیر ارادی چشمان او نیز پرسش برانگیز است، وی دلیل آن را ضربههای میداند که از سوی برادر شوهرش بر سر او خورده است.
فتانه (نام مستعار) یکی از هزاران زنی است که تجربههای تلخی از خشونت دارد.
او سالها را در رنج و مشقت به سر برده و شاهد عقد دختر شیرخواره اش بوده است.
میگوید: «شوهر مه دختر شیرخواره مَر الیشانی خودش کرد و به مه امباق آورد ».
داستان زندگی فتانه در همینجا ختم نمیشود و حکایتهای تلختری از خشونتهای خانوادگی دارد.
وی میافزاید؛ چون شوهرش ازدواج مجدد کرده بود، نفقهی او و فرزندانش را پرداخت نمیکرد و به همین دلیل فتانه مجبور بود تا برای پر کردن این خلاء شبانه روز کار کند.
وی اضافه کرد: «شب مهره بافی میکردم و روز هم یا قالین میبافتم یا هم نان پخته میکردم ، پول روز را برای پریسا مصرف میکردم و پول شب را برای مریم ».
او همچنان از خشونتهای فزیکی که برادرشوهرش در برابر او انجام داده چنین میگوید: «تا زنده باشم نام کفش سلیپر یادم نمیره، خسربوره مه (برادر شوهر) با کفش به مه حمله کرد و گوشم تا صبح خونریزی کرد ».
او یک روز، با دختر کوچکاش از خانه فرار کرده و به خانهی امن پناه میآورد.
دخترش پرمیلا اکنون متعلم مکتب است و در کنار این، مهارتهای انگلیسی و کمپیوتر را میآموزد.
پرمیلا میگوید؛ اولنمرهی صنف هشتم در یکی از مکاتب خصوصی است و در کنار آن مهارتهای حرفهای مثل خیاطی و گلدوزی را نیز آموخته است.
او دوست دارد تا بزرگ شده و داکتر شود، تا بتواند با مادر و خواهرانش به آرامی زندگی کند.
فتانه از با وجود امن بودن در خانهی امن، از تهدیدهای برادرشوهرش هراس دارد.
«با این حال فتانه در ادامه افزود؛ خسربوره مه مر تهدید کرده که اگر از سرپناه (خانه امن) بیرون شم مر مثل رخشانه سنگسار میکنه ».
گزارشگر: سیمین صدف