زن ستیزی در ادبیات
زنستیزی کهنترین نوع تبعیض در تاریخ بشری دانسته میشود و این، مختص یک قوم، دین، نژاد، ملت و یا کشوری نمیشود و ظاهرا فراگیرتر از این چیزهاست.
نفوذ زنستیزی در ادبیات و سودجویی برخی افراد از آن، به وسیلهی متون ادبیِ چون نظم و نثر اما میتواند، خطرناکتر و تاثیرگزارتر از دیگر انواع سخن باشد و به تداوم زنستیزی در جامعه بیانجامد.
هر چند بسیاری از متخصصان ادبیات معتقد اند که زنستیزی در ادبیات جایگاهی ندارد و تبعیض و تنفر آشکار در اشعار برخی از شاعرانِ گذشته را نسبت به زنان، ناشی از جو موجود در آن برههی زمانی عنوان میکنند. با این وجود، ادبیات گفتاری اغلب مردم جامعهی کنونی ما، که تا حد زیادی برگرفته از ادبیات و باور پیشینیان است، مملو از بیباوری، تبعیض، تحقیر و توهین برای زنان است.
برای ثبوت این مدعا؛ اشاره به چند بیتِ شعر از شاعرانِ نامی، خالی از لطف نیست.
ابیاتی چون: زن و اژدها هر دو در خاک به، جهان پاک از این هر دو ناپاک به، از فردوسی
مزن زن را ولی چون برستیزد، چنانش زن که هرگز برنخیزد، از نظامی گنجوی
به گفتار زنان هرگز مکن کار، زنان را تا توانی مرده انگار
مگوی اسرار حال خویش با زن، که یابی راز فاش از کوی و برزن، از ناصر خسرو
و زن نو کن ای دوست هر نوبهار که تقویم پاری نیاید به کار از سعدی؛ نمونههای بارزی از وجود ذهنیت منفی نسبت به زنان و تحقیر زنان با توسل به منظومهها یا نثرهای ادیبانه است که ظاهراً راهی مناسب و مقبول برای تحقیر، توهین و استهزاء زنان بوده است.
با این که همهی این ابیات از نظر اهل ادب زنستیزی به حساب نمیآید و این دلیل مطرح میشود که گویا زنستیزی عمدی بوده، در صورتیکه وضعیت اجتماعی آن زمان، بستری مناسب برای رشد این گونه افکار در مورد زنان بوده و زنان از جایگاه اجتماعی امروزه برخوردار نبوده اند؛ اما استفادهی این ابیات و مقولهها در ادبیات گفتاری امروزه از سوی مردم، زنگ خطری به حساب میآید، تا سد محکمی شده و در نتیجه روند عدالتخواهی زنان، عقبگرد کرده و از تعصب موجود در باورهای عموم، در مورد زنان کاسته نشود.
همچنان برخی مقولههای جا افتادهی که نمودار زنستیزی است، در ادبیات گفتاری مردم ما به وضوح دیده میشود.
به گونهیی که بسیاری از مردم زمانیکه بخواهند کسی را توهین، تحقیر و یا به سخره بگیرند، به زن مثالش میزنند.
نمونه بارز آن سخن رییسجمهوری است که چندی پیش خطاب به مخالفاناش هشدار داد که اگر توان ثبوت ادعای شان را ندارند، چادر بپوشند. هرچند رییسجمهوری بعداً از این سخن عذرخواهی کرد، اما آنچه در این میان قابل تأمل است؛ زن در ادبیات ما به نمادی از حقارت، ناتوانی و ترحم مبدل شده است، که هنوز هم واژهها و مقولههایی از این دست، کاربران و علاقهمندان زیادی دارد.
در این بخش، توجه به برخی دیگر از مقولههای مروج میان مردم که استفادهی آن به صورت روزمره، ساعتوار و حتی لحظهیی اتفاق میافتد، نیز ضروری مینماید.
استفاده از واژههای عیال، سیاسر، عاجزه، ضعیفه و آرتینه هنوز هم در میان مردم مروج است و حتا خود زنان نیز برخی اوقات برای جلب ترحم کسی، از این واژهها در مورد خود استفاده میکنند.
مقولههایی چون: ستارهی مرد بلند است، گذشت خصلت مردان است، قول مردانه، شیر مرد و مقولهی معروفتری که اغلب میان مردان کاربرد زیادی دارد: زن را بزن اگر نبود جایش را بزن؛ از تاریخ پیدایش، تا کنون میان مردم افغانستان کاربرد زیادی دارد. همچنان چوری پوشیدن برای مردان کنایه از زن بودن؛ به معنای ناتوانی و خانهنشینی است که برای مردان ناسزا به حساب میآید.
آنچه از این بحث آشکار میشود،در این گفتارها مرد به نمادی از شجاعت، هیبت و قدرت مبدل شده، به گونهیی که هرگاه بخواهند بر زنی احسان کرده و او را تحسین کنند، او را به مرد تشبیه میکنند.
با این وضع و با در نظرداشت این که متخصصان زبان معتقد اند؛ زبان، تفکر انسان را شکل میدهد، به باور من، ادامهی این روند در صورتی که آگاهانه باشد، میتواند به عنوان یک خشونت سازماندهی شدهی لفظی و روانی در برابر زنان محسوب شود و در صورتی که به گونهی ناآگاهانه مورد استفاده قرار گیرد، تداعی کنندهی عدم آگاهی مردم از قدرت زبان و نفوذ آن در رفتار، کردار و تفکر انسانی است. که در هردو صورت، زنان را از آن شخصیت آرمانیِ اجتماعی و انسانی؛ و جدا از مسائل جنسی و باورهای عرفی، همچنان محروم نگه میدارد.
نویسنده: سیمین صدف