مزدا مهرگان؛ شاعری که در شعرهایش خودش را فریاد میزند
استبدادهای تاریخی وباورهای حاکم مبنی بر نادیده انگاری زنان، مانع بزرگی فراروی فعالیتهای زنان افغانستانی در طول تاریخ بوده است ونگذاشته است آنان آنگونه که باید و شاید درعرصهها ابراز وجود کنند. با این وصف هم ما، شاهد درخشش زنان افغانستانی در عرصههای گوناگون از جمله در عرصه شعر و ادبیات هستیم.
اینبار سراغ بانوی شاعر مزدا مهرگان رفته ایم، خواننده باشید.
پرسش: بانو مهرگان هر کسی در مورد خودش دیدگاه خاصی دارد و از خود تعریف خاصی دارد شما خود تان اگر ممکن است به روش خود، خود را برای خوانندههای مان معرفی نمایید؟
پاسخ: من مهرگانم، نوزده سال دارم و تازه مرحلهی دانشآموزی را پشت سر گذاردهام، مادر و پدرم در پنجشیر بدنیا آمدهاند و بقول خودشان پنجشیری اند، اما دنیای من همین کابل بوده، اینجا بدنیا آمدهام و ظاهرا قرار است همینجا بمیرم.
پرسش: در مورد تحصیلات تان بگویید در چی رشتهای تحصیل کردهاید و یا در حال تحصیل هستید؟
پاسخ: قرار است بروم به دانشکدهی علومِ سیاسی.
پرسش: میخواهم در مورد فعالیتهای تان در حوزه ادبیات و در حوزههای دیگر اگر داشتید برای ما بگویید؟
پاسخ: من فعالیت خیلی خاصی نداشتهام یعنی اسم کارهایم را نمیتوانم فعالیت بگذارم، به نحوی درگیری بوده، همین.
پرسش: مهرگان را شعر انتخاب کرده است و یا مهرگان دنبال شعر رفته است؟
پاسخ: راستش هردو، انگار اول مرا شعر انتخاب کرد و بعد من رفتم دنبالش، البته امکان دارد این قضیه برعکس هم باشد و این احتمال هم میرود که شعر مرا انتخاب نکرده باشد و هیچوقت هم انتخاب نکند فقط من دنبالش رفته باشم…
تا چه پیش آید!
پرسش: تعدادی از شاعران به این باور اند شعر یک پدیده فطری است نظر خودت چی است شعر فطری است یا کسبی؟
پاسخ: فکر میکنم فطرتِ تمام انسانها شاعرانهست ولی حرف اینجاست که کی با این فطرت چه کار میکند.
پرسش: در مورد سبک شعری تان بگویید بیشتر در کدام قالبها شعر میسرائید؟
پاسخ: غزل را بیشتر دوست میدارم و مینویسم، هر از گاهی چهارپاره.
پرسش: آیا تا به حال کدام کتابی از شما به چاپ رسیده و یا برنامههای شعر خوانی در انجمنها ادبی داشتید؟
پاسخ: کتابی از من به چاپ نرسیده، قرار است پنج شش سال کار کنم بعد تصمیم بگیرم کتاب چاپ کنم یا از خیر شعر بگذرم.
پرسش: مهرگان چه چیز را در ذهناش دارد که می خواهد در قالب شعر فریاد بزند؟
پاسخ: خودش را.
پرسش: شعر کدام شاعر معاصر را میپسندید و از زنان شاعر کار کدام را دوست دارید و فکر میکنید هدفمند کار میکند؟
پاسخ: ابراهیم امینی، حسین منزوی، یاغی تبار، مهدی موسوی. از زنان فاطمه اختصاری و خنیا را وحشتناک دوست دارم (بیشتر از همه خنیا)
پرسش: با شعر و ادبیات چی تغییر به وضعیت زنان میخواهید بیاورید؟
پاسخ: من فکر میکنم شعر پیش از اینکه افزاری برای تغییر دادن اوضاع زنان باشد گفتن حرفهای شان است، من مینویسم چون میخواهم بنویسم و نمیتوانم ننویسم. هیچوقت فکر نکردهام که بنویسم که چی تغییر کند. شعر را برای شعر دوست دارم، همین!
چند نمونه از اشعار مهرگان!
…که خاک و خون شد و نابود شد زنی در من
…و لکهدار تر از قبل، دامنی در من…
سعادت است نصیبت که همدلی با تو…
جهنم است نصیبم، که همتنی در من_
به باد رفت و فراموش گشت و پوچ شد و…
از آن به بعد به نابودیاش “منی” در من_
چه اعتراف قشنگی نمود، بعد از آن
نماند هیچ غمِ دست و گردنی در من
…
…که رو به صلح و امید است “قارهای” در تو
و خاک و خون شده چندیست “میهنی” در من
…
…که خاک و خون شد و نابود شد زنی در من
…و لکهدار تر از قبل، دامنی در من…
میان جمع بخندی ولی به حسرت و درد
به رنجهای خودت، گریههات، فکر کنی
به زندگی که شده بازیی و تو از آن
به راحتی شدهای
کیش
و
مات
فکر کنی
اگرچه خودکشیات حتمیاست حافظ را
به گریه باز کنی چند شعر مضحک هم
به جای زهر و طناب و… به شعر مولانا:
“به عاقبت به من و… منتهات” فکر کنی
که چند لحظه، ببین بیش نیست زندگیات
و مرگ هم به تو نزدیک از رگِ گردن
ولی به جای نبودن، تو در اتاق خودت
و روی تخت به یک مردِ “هات” فکر کنی
خدا که ذهن ترا سخت میزند برهم
که ذاتِ پاک و تواناست ظاهرن اما
تو در ادامهی یأست به زشتی و پوچی
و گندهای همین “پاک ذات” فکر کنی
و بعد هم بکشی ماشه را، بدون درنگ
uجگر بیار دگر لعنتی! فشااااار بده!
جگر بیاااااار! نشد نه؟ چرا نشد؟ باید!
توان زندگیات نیست؟ پس بمیر دگر!
ولی نشد، نتوانی، ولی نشد، لعنت!
رسیده به ماشه پیشانیات و جان بر لب
چه مضحک است در این لحظهها، در آخر خط
به جای مرگ به راهِ نجات فکر کنی
مصاحبه کننده: نسیمه همدرد