کی‌یر‌کگارد، وضعیت و داستان نویسی زنان افغانستان

آرین آرون – داستان نویس

زمانی که یک اثر ادبیِ یکی از نویسنده های مشهور جهان را در دست داریم، هرچند اگر تنها برای خواندن متن باشد در بخشی از ناخودآگاه ذهن مان، نمی توانیم، مانع دیدگاه منتقدانه به اثر شویم. اما این موضوع زمانی اوج می گیرد که میان مفاهیم نظریه های نو ادبی چون موولف محور، متن محور، خواننده محور نگاه منقدانه به اثر داشته باشیم و یا هم از دریچه ی نقد نو که آن را منتقدین این مکتب شکل گرفته دهه پنجاه میلادی، تعامل میان متن و خواننده نامیده است به این اثر نگاه نکنیم.

نگرش از این دریچه ها و موارد دیگری که منتقد را وادار به موضوع گیری در قبال یک اثر می کند موضوعی است که ارتباط با وضعیت آفرینش اثر دارد. هرچند بنیان گذاران مکتب نقد نو ادبی، به خصوص تی اس الیوت می گوید: در نقد اثر فقط باید به خود اثر توجه داشت نه شرح حال موولف و زمینه های اجتماعی به وجود آورنده اثر. اما زمانی که همچو کگارد انسان را محصول وضعیت بدانیم مشکل است که تاثیر های اجتماعی روی اثر را نادیده بگیریم. اما زمانی به الیوت حق می دهیم که نویسنده در لابه لای تاثیر گیری از وضعیت ناپدید شود و هنرش تنها بیان وضعیت باشد، نه تفسیر آن، و آن هم به شکل هنرمندانه.

اگر از آن مقوله های نظریه ی نو ادبی هم بگذریم. گذشتن از این موضوع آسان نیست که بنگریم آیا وضعیت ایجاب کرده تا نویسنده این اثر را به وجود بیاورد و یا هم اثر نویسنده توانایی این را دارد که می تواند به وجود آورنده موضوعی باشد تاثیر گذار؟ همیشه این پرسش ها از مواردی است که با خوانش اثر ذهن ما را درگیر خود می کند.

هرچند وضعیت را ایجاده کننده و منشاء نخست، یا سرچشمه ی آفرینش اثر می توان دانست، چون فرار از آن و تاثیر نگرفتن از آن در آفرینش گاهی بی نتیجه می ماند چون آنچه محور فکری یک آفریننده را شکل می دهد برداشت های است که او بیشتر از پیرامون خود دارد و آن گونه که کی یر کگارد می گوید: وضعیت مشخص و یکه ی یک زندگی که در طول زمان زیسته می شود، در شخصیتی ظهور می کند که محصول و ضعیت است.

اگر از همین دریچه خواسته باشیم وارد حوزه داستان نویسی زنان افغانستان شویم، تصدیق کننده تاثیر وضعیت در آفرینش اثر به خوبی آشکار می گردد. چون زمانی که به بررسی ادبیات داستانی زنان افغانستان می پردازیم آن چه را که می بینیم آفرینش های ادبی زنان افغانستان بیش از آن که تاثیر بگذارد تاثیر پذیر بوده است. از سوی دیگر بیش از آن که پیرامون چه گونه گی رشد و بالندگی این نوع ادبی باشد، بیشترینه تاثیر ها را از وضعیت های گوناگون به خاطر موضوع گیری های اجتماعی و تبدیل نظام های سیاسی گرفته اند و بیان گر حالات تاریخی، جایگاه زن و دید نسبت به پیرامون و برخورد با پدیده ها در اجتماع است. و آن هم فقط روایتی است خالی از تفسیر و تحلیل. این پدیده ها آنقدر با مایه های داستانی زنان افغانستان گره خورده است که هیچ گاهی نتوانسته ذهن شان را آنقدر آزاد بگذارد تا بدون درگیر شدن با آن، خلاقانه به آفرینش دست بزنند. و یا هم همین تجربه ها را با تکنیک های متفاوت داستانی و با یک ساختار جدا از ساختار روایت خطی و گذشتن از حالات کلاسیک این قالب ادبی بیان کنند. هرچند نمی توان همه ی داستان نویس ها را محکوم به این ساده نگری کرد، تلاش های هم برای استفاده از تکنیک های متفاوت صورت گرفته است اما این تلاش ها آنقدر جدی نیست.

با آن که تلاش برای داستان نویسی در افغانستان از سال 1298 آغاز شده بود اما تا سه دهه دیگر از زنان داستان نویس خبری نبود، گذشته از این که زنان در افغانستان دیرتر به داستان نویسی روی آوردند، خیلی هم کم تر از مردان به داستان نویسی پرداخته اند و کم تر کسی توانسته به خوبی یک داستان نویس مرد از عهده آن بیرون شود و یا هم در این ره دوام دار کار کند.

پژوهش در مورد داستان نویسی زنان افغانستان خیلی دشوار است، از نخستین تلاش های که برای داستان نویسی صورت گرفته اثری کاملی به جا نمانده. از یک سو تلاش ها چندان جدی نبوده و از سوی دیگر بیشتر داستان های که در نشریات چاپ شده با تغییر نظام های حکومتی و یا هم در جریان جنگ از بین رفته اند. برای همین هم است که کمتر به مقوله داستان های زنان افغانستان توجه صورت گرفته چون بیشتر داستان های این نویسنده ها امروزه وجود ندارند. و آنچه هم باقی مانده، نشان می دهد که نخستین تلاش های زنان داستان نویس، اقدام چندان جدی برای پیش برد این قالب نبوده و گاهی حتا نمی شود آن را داستان نامید. همواره نوشته هایی هم که به نام داستان کوتاه نشر شده است از لحاظ ساختار و محتوا و پردازش بیشتر شبیه گزارش واره و یا هم داستان واره بوده است.

اگر از نخستین زنانی که به داستان نویسی روی آوردند آغاز کنیم، این مقوله ـ وضعیت گرایی ـ به گونه روشنی آشکار می شود. و این موضوع ـ تاثیر وضعیت ـ از همان آغاز در نوشته های دو نخستین بانوی داستان نویس یعنی ماگه رحمانی و رقیه ابوبکر، کاملاً مشهود است. هرچند ماگه رحمانی را جدا از داستان نویسی به خاطر فعالیت های اجتماعی اش می شناسند، اما آنچه هم در داستان های کوتاه او دیده می شود، ترسیم همان وضعیت است.

ماگه رحمانی در مورد روی آوردن به نوشتن تنها یک انگیزه داشت. او که بیشتر خواهان شکل گیری آزادی های زنان و گشت و گذار در اجتماع بود در نوشتاری این گونه به شرح حالات آن زمان خود (سال های صدارت شاه محمود خان 1325-1332) می پردازد: “چون در اروپا بزرگ شده بودم ، طبعاً به آزادی علاقه داشتم و خود را با پسران مساوی میدانستم. مثلاً ، این برایم بسیار طبـیعی بود كه هرجا كه بخواهم بروم و با هر كسی كه بخواهم آمیزش داشته باشم. تا آنوقت خودم مسوول اعمال خود بودم. و امّا ، در محیط كابل خود را دفعتاً تحت شرایطی یافتم كه نظر به سنن كشورم جزیی ترین حركتم با قیودات مختلف رو به رو میشد. در كابل ، نه تـنها باید سرتا پای خود را در چادری ــــ كه مزاحم حركات عادی مانـند راه رفتن میشد و ساحهء دید را تـنگ میساخت ــــ می پوشانیدم ، بل حتی اجازه آن را نیز نداشتم كه به تنهایی از خانه برآیم و یا با اشخاص خارج از خانواده معاشرت داشته باشم”.

او در مورد سال های بعد از صدارت شاه محمود خان و با تغییر اجتماع هرچند پا فراتر می گذارد و می گوید: “در این سال ها می خواستیم موانع فرهنگی و عنعنوی از میان بروند و نهضت نسوان هرچی زودتر بروز کنند.” اما کاری صورت نگرفت. هرچند بیشتر داستان های ماگه رحمانی به همین موضوع نمی پردازد اما به نحوی رنگ و بوی همی حال و هوا را دارد و آنچه هم که با ساختار ابتدایی قصه نویسی به موضوع می پردازد، خالی از موضوعات این چنین در درون داستان هایش نیست.

ماگه رحمانی گذشته از داستان نویسی کار های پژوهشی هم دارد. او در پژوهشی به کارنامه های 128 شاعر زن فارسی زبان می پردازد و آن را در سال 1331 خورشیدی به نام “پرده نشینان سخنگو” به چاپ می رساند، نام و مقدمه این کتاب که در آن ماگه رحمانی می گوید: “پژوهش اش برای تشویق و در نظر گرفته سویه این طبقه (زن) می باشد” خود بیانگر چگونه گی ترسیم وضعیت زنان و برخورد با این مقوله در دست یک خامه زن می باشد.

پس از این دو داستان نویس تا چند سال دیگر هیچ بانویی اقدام به داستان نویسی نکرده. محمد حسین محمدی در مجموعه کتاب های داستانی روایت، کتاب چهارم، ویژه داستان نویسی زنان افغانستان. نخستین چاپ مجموعه داستانی زنان افغانستان را سال 1342 می داند که به نام پیمانه و به کوشش محمد موسی همت چاپ و نشر شده است. و از کسانی که او معرفی می کند و از داستان های شان در مجموعه کتاب های روایت استفاده کرده از سه بانوی داستان نویس: دنیا غبار، ملالی موسی و محبوبه نام می برد. که بعد از ماگه رحمانی و رقیقه ابوبکر در این راستا قدم و قلم زده اند.

داستان های این بانوان ـ دنیا غبار، ملالی موسی و محبوبه ـ هم چیزی به داستان نویسی نیفزوده است و نه هم توجه خاصی روی موضوع زبان و عناصر داستان دارد، تنها دغدغه آن ها در این داستان ها بیان و حالات ساده روزمره گی و بیان آن با یک روایت ساده و زبان ضعیف است. زبانی که گاهی حد نوشته را از یک داستان واره به یک خاطره ساده تبدیل می کند و در این داستان ها هم چیزی قابل توجهی نیست که روی آن مکث شود. و آن چه هم داستان های این ها را به شدت تحت تاثیر خود قرار داده باز هم وضعیت اندکی رو به رشد جامعه است و همین موضوع ها بیشترینه سوژه های قصه های این داستان نویس ها را نیز شکل می دهد.

در داستان نویسی زنان افغانستان، تنها جایی که می توان اندکی مکث کرد سال های پایانی دهه چهل است سالی که سپوژمی زریاب وارد دنیای داستان نویسی شد. هرچند کار های بعدی این نویسنده در دهه دیگر به اوج خود رسید اما با نگرش به تمامی آثار سپوژمی زریاب می توان گفت از آغاز داستان نویسی، او با تکنیک و عناصر داستان به خوبی آشنا است و از همان نخستین داستان ها می توان پی برد که او در میان زنان داستان نویس از آغاز ـ و حتا ـ تا امروز یکه تاز این عرصه بوده و تا حالی کسی به توانایی او نتوانسته به این خوبی از پی پردازش به این قالب کوتاه برسد. و در حقیقت نخستین بانوی داستان نویس ما است که داستان کوتاه را به معنای واقعی کلمه و با در نظر گرفتن تمام عناصر آن شناخته و از آن استفاده کرده است.

سپوژمی زریاب تنها زن داستان نویس افغانستان است که توانست شانه از زیر بار وضعیت خالی کند و بیشتر توجه خود را به تاکتیک ها و دیگر عناصر اصلی داستان معطوف کند. هرچند این نمونه ها در داستان های کوتاه او بیشتر قوت دارد تا در رمان “کشوری دیگر” که نخستین رمان نوشته شده توسط بانویی در افغانستان هم است.

در همین دهه از کسانی دیگر هم که به داستان نویسی روی آورده بودند می توان به کامله حبیب و بعدتر مریم محبوب اشاره کرد که همزمان با بانو زریاب می نوشتند. داستان های کامله حبیب هم همان راه رفتگان دیگران است و حتا نمی توان او را در شمار زنان داستان نویس آورد، چون بسیار کم نوشته و کمتر کسی با کارهای او آشنایی دارد و یا هم به گمان اغلب از دو سه داستان بیشتر ننوشته است.

مریم محبوب نویسنده دیگری بود که پس از نویسنده های که در بالا نام گرفتم وارد دنیای داستان نویسی افغانستان شد. و یکی دیگر از داستان نویس هایی است که آشنایی کامل تری با این قالب ادبی دارد. این داستان نویس هم در آغاز تحت تاثیر شعار های سوسیالیسم به نشر داستان هایش پرداخت اما به زودی از این وضعیت بیرون آمد و توانست راهش را جدا بسازد و از دریچه دیگری وارد فضای داستان نویسی شود. هرچند این خوشبینی کارهای مریم محبوب را هم باید مدیون دور بودن او از وضعیت موجود این زمان به حساب آورد، چون با بیرون شدن از افغانستان بود که او توانست از یک منظر دیگر داستان هایش را بنویسد و روایت هایش را جدا از جریان موجوده در ادبیات بیان بدارد. کاری که شاید با بودن او در افغانستان این گونه نمی شد و شکی هم نیست که همان گونه که در همان فضا و متاثر از وضعیت موجوده آغاز کرده بود، ادامه بدهد.

از آغاز اوج گیری سیاست چپ و ایجاد جریان های چپی تا انقلاب 7 ثور 1357 که نشانه داس و چکش بود، انسان ها همه کارگر و مخاطب همه رفقا و شعار ها : ای داس ها ای پتک ها! / همراه شوید، همراه شوید / و یا هم: در همه سنگر پیکار دفاع میهن/ ارتش خلق دو مشعل دارد/یکی از “ثور” و دیگر از” اکتوبر” شخصیت های داستان ها هم همه کارگران انقلابی بودند و دهقان زحمت کش و قهرمان های که به کمک انسان های نادار می شتافتند و آن ها را از دست خان های فیودال و ظالم نجات می دادند و قصه های این داستان ها هم همه قصه های دارا و نادار بود. این روند ساختار بیشتر این داستان ها را می ساخت و کمتر کسی بیرون از این موضوع به نگارش می پرداخت.
گرایش به این سمت سو و استفاده از همین ایده فکری در داستان نویس های آن زمان تاثیر زیادی گذاشت و تا آن جا که بعد از این انقلاب دیگر گویا که هیچ ایده یی برای داستان نویسی نمانده باشد. هر آنچه سوژه های این داستان ها را شکل می دهد: فقر، کارگر و انقلاب و سرمایه داری است. ایجاد این وضعیت تاثیر خیلی محکمی روی داستان نویسی گذاشت، جریده ها و مجلات این دوره پُر بود از داستان های که با همین درون مایه نشر می شدند. هرچند کسی مجبور نبود که به این روش داستان بنویسند و بودند کسانی که بیرون از این فضا داستان می نوشتند، اما مجموعه بزرگی از نویسنده ها و روشنفکران به خواست خود به همین سمت می رفتند و بیشتر آن چه را که هم به نام داستان منتشر می ساختند، قصه های میان تهی بود و برخورد احساساتی که باعث می شد کمتر روی دیگر عناصر داستان دقت شود.

هرچند از این دوره داستان های زیادی به جا نمانده است اما به گونه نمونه می توان از این بانوان داستان نویس نام برد: شریفه شریف، تورپیکی قیوم، خوش نظر همدوش و چندین داستان نویس دیگر که همه با همین حال و هوای ریالسم سوسیالیستی‌گونه داستان می نوشتند.

اما دهه هشتاد؛ از دهه هشتاد تا به امروز را باید وضعیت اسستثنایی دانست. دهه ی که با تحولات ناگهانی تغییر کرد و چشم جهان به سمت محدوده جغرافیایی به نام افغانستان دوخته شد. کم کم فضاهای مجازی گسترده تر شد، وبلاگ نویسی به وجود آمد وب سایت های زیادی برای ادبیات افغانستان ایجاد شد و همین فضا این اجازه را داد تا هرکی هرچی می خواست به نشر برساند، وبلاگ ها پُر بود از دل نوشته ها و داستان واره هایی که بیشتر متاثر از وضعیت دهه هفتاد خورشیدی بود. دهه هفتاد خورشیدی و درگیری های که فرصت نفس کشیدن به کسی نداده بود و شدت گرفتن جریان های جنگ و بعد جنگ داخلی و مهاجرت، و بعد هم برگشتن، آنچه که سوژه ناگهانی تمام داستان ها شد.

موضوع دیگر که پس از آن یک باره وارد جهان داستان داستان نویس های زن شد، وضعیت به وجود آمده در مورد حقوق زنان بود. سوژه هایی که بیشتر آن پی هم از خشونت های خانوادگی، زن آزاری، خودکشی زنان، خود سوزی، به عشق خود نرسیدن، ازدواج های اجبار، بدون اجازه به پیرمردی پول داری نکاح کردن، دست کم گرفتن آنان در میان اجتماع و از همین قبیل موارد دیگر و گاهی هم چند اثر کم حجم و گاهی هم کتاب مشترک از سوی بانوان دستان نویس به چاپ رسید. هرچند بیشتر سوژه هایی که برعلاوه تکراری بودن همه در یک خط و در یک حال و هوا و استفاده از همان ساختار کلیشه یی و تاکتیک های مروج بود. تاکتیک های شبیه روایت های کلاسیک که با حفظ وحدت موضوع، زمان و مکان بودند.

اما نکته ی دیگری که روند داستان نویسی را کندتر ساخت، سرازیر شدن کتاب های از ادبیات جهان و در مورد داستان نویسی بود، مواردی که بیشتر روی تاکتیک های مدرن این قالب اشاره داشت و همین به بانوان داستان نویس نشان داد که نوشتن این قالب آن گونه که آسان می نماید نیست. برای همین هم بود نشر داستان و داستان واره ها کم رنگ تر شدند. و بعد هم کم تر اثری به نشر رسید. و رفته رفته زنان داستان نویس یکی یکی میدان را خالی کردند.

هرچند تلاشی هم در اواخر از سوی داستان نویسان صورت گرفت و کسانی چون حمیرا قادری با دو رمان به نام های نقش شکار آهو و نقره دختر دریای کابل و یک مجموعه داستان به نام گوشواره های انیس توانست اندکی به این روند کمک کند اما از میان کارهای حمیرا قادری، تنها می توان روی آخرین رمان او نقره دختر دریای کابل که در سال 1388 چاپ شده است مکث کرد، چون در این رمان بانو قادری توانسته است از آن دو اثر دیگر اندکی مستقل تر از وضعیت کار کند. در این رمان رابطۀ وقایع با زمان و مکان، رابطه نویسنده با شخصیت هایش و حاثه ها نسبت به دو اثر دیگرش پُخته تر است. هم چنان منیژه باختری با مجموعه سه پری، هم توانست نشان بدهد که قلم توانایی در داستان نویسی دارد و اگر ادامه بدهد می تواند جایگاه خوبی در داستان نویسی داشته باشد. خالده خرسند با مجموعه داستان های کوتاه مستقیم ترید، توانست تا جایی نشان بدهد که می تواند در داستان نویسی گام های بهتر بردارد. اما او هم ظاهراً با یک مجموعه داستان نویسی را کنار گذاشت و چیز به نشر نرساند.

وسیمه بادغیسی و چند نویسنده دیگر کسانی بودند که اندکی روی روایت های داستانی، روان کاوی شخصیت های یا شخصیت پروری و یا حاثه آفرینی کارهای متفاوتی بکنند. وسیمه بادغیسی با دو مجموعه داستان انگار راه تازه ای را باز کرده است، با آن که همانندی شخصیت پرور در داستان هایش و همسان بودن فضای داستان هایش خواننده را به تکرار با این فضا و شخصیت ها رو به رو می سازد که این موضوع می تواند نکته ای از ضعف کاری او به حساب بیاید اما با آن هم شناختی که وی از تکنیک های تازه داستان نویسی دارد امید تازه ای در جهان داستان نویسی می تواند باشد.

در این بحث به موضوع داستان نویس های زنان در مهاجرت اشارتی نداشتم، هرچند در جریان مهاجرت زنان داستان نویس ما در ایران توانستند خوب بدرخشند و داستان های خوبی خلق کند، اما موضوع مهاجرت خود دلیل دیگری است تا در یک نوشته جدا به آن بپردازم.

با نگاهی که در این مدت به اکثر داستان نویس های که در این جا نام گرفتم دریافت من همین بوده که زنان داستان نویس ما همیشه درگیر با وضعیت های گوناگون بوده اند، و آنچه هم در داستان های شان کاملاً مشهود است ترسیم وضعیت است نه تفسیر آن، تفسیری که با بیان های هنرمندانه می توانست روند کاری آن ها را در جهت خوبی رهنمود باشد. نمی خواهم تعین تکلیف کنم که نویسنده چه گونه باید بنویسد، چون کسی که می نویسد آگاه است که واقعیت اجتماع را چه گونه ترسیم و تفسیر کند و همین قدرت هنرمند بودن یک نویسنده را نشان می دهد.

با این همه واکاوی جریان های داستان نویسی زنان افغانستان اگر خواسته باشیم از دریچه های ساختار شکنی و روایت های بزرگ قصه ها با تکنیک مدرن دنبال داستان و یا رمانی، بگردیم، آثاری جز به تعداد اندازه انگشت های یک دست نصیب مان نمی شود، خلایی هم که با این آسانی و با این آثار نمی توان آن را به همین سادگی پُر کرد.

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا