تن و تناقض در مبارزات اجتماعی زنان

زنان با معیار قراردادن تن – و نه براساس اندیشه و پراتیک- به‌تمایز بین خود و دیگری (مرد) می‌رسند و توهم تضاد در ذهن آن‌ها با مردان شکل می‌گیرد. این در حالی‌‌ است که ما در جامعه‌ پدرسالار، تن زنانه‌ زیادی داریم که بر زن ستم روا می‌دارند. این تناقض زنان را در سطح پراتیک اجتماعی با گیجی روبه‌رو می‌کند؛ اگر با زنانی که براساس تن، آن‌ها را زن دانسته‌اند به‌مبارزه برخیزند؛ به‌این معناست که با خود در مبارزه هستند و اگر چنین نکنند؛ تکلیف ستم بر زن توسط زن چه خواهد شد؟

علم جنتیک و هورمونی ثابت کرده‌است که به‌جز از تعریف سنتی دو جنس زن و مرد، دیگرباش‌های جنسیِ نیز وجود دارد که در این تعریف‌های سنتی نمی‌گنجند؛ ولی هنوز زنان افغانستان تفاوت خود با دیگری (مرد) را براساس فیزیک تن خود می‌دانند. دگرباش‌های جنسی که مانند زنان در سطح اجتماعی حذف می‌شوند، از این نگاه با زنان مشترکات زیادی دارند که از چشم زنان نیز به‌دور مانده و زنان نیز در حذف سیستماتیک آن‌ها کمک می‌کنند و اگر زنان تعریف سنتی را درهم بشکنند؛ باید به‌امر روان انسان نیز توجه کنند.

این فرایند زمانی به‌وقوع می‌پیوندد که زنان برای مبارزه با انقیاد تن وارد پراتیک اجتماعی شوند؛ ولی مبارزه برای برداشتن انقیاد از تن، لزومن تن مرد را نیز شامل خواهد شد؛ چون در تاریخ، تن زن نه به‌دلیل آن‌که تن زن است به‌انقیاد کشیده شده است؛ بل به‌این دلیل که تن است و ارزش مصرف و مبادله را دارد به‌انقیاد کشانیده شده است.

تفکیک زن و مرد براساس تن زاده‌‌یی خودآگاهی زنان نیست؛ بل زنان در فراینده  اجتماعی‌شدن به‌چنین آگاهیِ کاذب دست پیدا می‌کنند. این تفکیک در جامعه‌ پدرسالار وجود دارد تا زنان را براساس تن وی به‌انقیاد بکشاند. جامعه‌ پدرسالار به‌صورت سیستماتیک بین تن زن و مرد تفکیک قایل می‌شوند و از این طریق به‌انقیاد تن زن می‌پردازند و نقش‌های اجتماعی زنان و مردان را طبیعی می‌سازند و تبدیل به امری بدیهی می‌کنند و این تضاد باعث آن شده که زنان نه براساس اندیشه‌ و پراتیک مشترک با دیگری، بل براساس کلیشه‌های فرهنگی جامعه‌ پدرسالار به‌تضاد خود و دیگری پی‌ببرند.

زمانی‌که زنان می‌خواهند با کلیشه‌های جامعه‌ پدرسالار به‌مبارزه برخیزند، گرفتار تناقض بین کلیشه‌های فرهنگی جامعه پدرسالار و ایده‌آل‌های جامعه‌ مردسالار می‌شوند، تضادی که زاده‌‌ عمل و اندیشه‌ اجتماعی نیست و در فضای ذهن اتفاق می‌افتد.

زنانی‌که آگاهی ذهنی از طریق رسانه‌ها به‌دست می‌آورند؛ تن خود را به‌رسمیت نمی‌شناسند و دایم با ایده‌‌آل‌های جامعه غربی مقایسه می‌کنند و به همین دلیل درکی از قوانین جامعه پدرسالار که تن آن‌ها را به‌انقیاد کشانده است به‌دست نمی‌آورند و تنها در فضای ذهن خود به‌مقایسه‌ ایده‌آل‌های غربی و کلیشه‌های جامعه‌ پدرسالار می‌پردازند. بنابراین در فضای ذهن به‌نقد جامعه‌ پدرسالار می‌پردازند و زمانی‌که پای در پراتیک می‌گذارند؛ متوجه ناممکن‌بودن تطبیق چنین ایده‌آل‌‌های می‌شوند و این تضاد زاده‌ ذهن زنان است تا مناسبات اجتماعی و اقتصادی نابرابر.

این تناقض باعث آن شده که زنان نه براساس خودآگاهی -که مسلمن براساس مناسابات نابرابر اقتصادی و اجتماعی رادیکال- بر اساس مقایسه‌ کلیشه‌های فرهنگی و ایده‌آل‌های غربی دست به‌تفکیک و غربال چنین مبارزاتی می‌زنند. از این‌رو نه تنها به‌آگاهیِ از روان خود دست پیدا نمی‌کنند که نسبت به‌تن خویش نیز بیگانه‌تر و حتا متنفرتر می‌شوند.

به‌باور من در جامعه‌ پدرسالار ما هرکسی که با ایدیولوژی رهایی‌بخشی و پراتیک رادیکال باشد؛ عمل و اندیشه‌ زنانه دارد. نه به‌این عنوان که زن در تمامیت وجودی خود است؛ بل به‌این دلیل که زنان بیشتر از تمام انسان‌ها براساس مناسبات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ما تحت ستم هستند و درهم شکستن این مناسبات بیشتر از همه به‌نفع زنان است.

ما شاهد آنیم که زنان فعال در مبارزات اجتماعی، بیش از حد به‌جمع‌های بسته‌ خود اکتفا می‌کنند و براساس تناقض‌های که در بالا برشمردیم نه تنها راه‌گشای مبارزات حق‌طلبانه نیست؛ بل اکنون آن‌ها را به‌بن‌بست کشانیده است. این بن‌بست از یک طرف بن‌بستی پراتیک است که هی دور باطل را طی می‌کند و از طرف دیگر بن‌بست فکریی است که به‌زنان اجازه نمی‌‌دهد تا قوانین کلی تغییر جامعه را در مبارزات خود درک کنند و این باعث آن می‌شود که بیشتر در خود فرو روند.

نویسنده: طارق سعیدی؛ استاد دانشگاه هرات

منبع: روزنامه راه‌مدنیت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا