شهرزاد فکرت: شعر فروغ من را با دنیای شاعرانه زن آشنا ساخت!

زنان افغانستان درعرصه‌های مختلف ازجمله درعرصه شعر وادبیات وهنر،از ظرفیت و توانایی‌های فوق‌العاده واعجاب آوری برخوردار بوده وهستند، ولی حیف که استعدادهای درخشان وتوانایی‌های ارزشمند آنهادر محیط بسته ودرفضای تیره وتارگذشته افغانستان ناشکوفا مانده است.استبدادهای تاریخی وباورهای حاکم مبنی بر نادیده انگاری زنان، مانع بزرگی فراروی فعالیت‌های زنان افغانستان بوده است ونگذاشته است آنان آنگونه که باید و شاید درعرصه‌ها ابراز وجود کنند. بااین وصف هم ما، شاهد درخشش زنان افغانستان در عرصه‌های گوناگون ازجمله درعرصه شعر و ادبیات هستیم.

اینبار سراغ بانوی شاعری رفتم و گفتگویی را انجام دادم با بانو شهرزاد فکرت« نگین بدخش» خواننده باشید.

پرسش: شاعر بانو برای معرفی هر کس یک روشی دارد،می‌خواهم خودتان به روش دلخواه تان خودرا برای خوانندگان ما به معرفی بگیرید؟

پاسخ: شهرزاد، زنیست که در دو دنیای متفاوت گیر مانده.یکسو زنی بشدت معمولی و ساده که روزمرگی‌هایش در ریتم مشخصی می‌چرخند. یک گوشه‌ی آلمان زندگی می‌کند، صبح را با کار‌های از پیش تعیین شده آغاز می‌کند، شامش را با تمام کردن مسئولیت‌های روزانه‌اش به شب می‌سپرد  و روز دیگر همان مشغله‌ها را از سر می‌گیرد.

و یکسو ذهنش را در شانزده سالگی دختر نوجوانی در بدخشان جا گذاشته که روز‌ها را در باغ‌های بزرگ و سر سبز پدر بزرگش، میان درختان انبوه و بلند بید و آلبالو پرسه می‌زند، کتاب می‌خواند و شامگاهان به تنه‌ی انگور کهن  در کنار آبشار حویلی تکیه می‌دهد و به غروب آفتاب که آهسته آهسته پشت کوه جلغر پنهان می‌شود چشم می‌دوزد، به آواز نی لبکی که از تپه‌ی زغرچی میاید گوش می‌دهد، به خودش رویا‌های قشنگ می‌بافد و می‌نویسد و می‌نویسد…. و می‌نویسد.

پرسش:  در مورد شعر و شاعری تان بیشتر برای ما بگویید، شما دنبال سرودن شعر رفتید یا شعر شما را انتخاب کرد؟

پاسخ: شعر مرا انتخاب کرد، و بدون اینکه خودم بدانم در من بارور شد و جوانه زد. مدتی هم نخواستم شاعر باشم و از خودم طردش کردم، اما بسان کودک لجبازی برگشت و به پر و پایم پیچید. پانزده-شانزده سال داشتم که آغاز به نوشتن کوتاهه‌های ادبی کردم و دیری نپایید که به جنون واژه‌ها معتاد شدم.

دو سه سالی پیهم نوشتم و بعد دفترم را گوشه‌ی گذاشتم تا خاک بخورد. مدت‌ها دیگر سراغش را نگرفتم تا اینکه چند سالی پیش، باز هم خود شعر بود که ذهن مرا در زد و وادارم کرد تا دوباره بنویسم … و تا حال ماندگار است.

پرسش: در مورد سبک شعری تان بگویید بانو فکرت، بیشتر در کدام قالب‌ها می‌سرایید؟

پاسخ: هر قالبی چه نیمایی، سپید، کوتاهه … را امتحان کرده‌ام، اما در سبک‌های موزون مثل غزل، دوبیتی ، رباعی جاری تر بوده‌ام و بیشتر سروده‌ام.

پرسش: تفاوت شعر شما با شعر یک شاعر مرد در چی است؟

پاسخ: از منظر احساسی در جنسیت مان. چون شعر من از زبان زنی جاریست که بشدت وابسته‌ی  زنانگی خود است.  نگاه زنانه، دلتنگی‌های زنانه و شور و اشتیاق زنانه.

چنانچه یک مرد ویژگی‌های احساسی جنسیت خودش را در شعر بازتاب می‌دهد .

و از منظر اجتماعی همانطوریکه دید و بر داشت هر انسانی می‌تواند با هم متفاوت باشد، در طرز تفکر و شیوه‌ی بیان من و یک شاعر دیگر (چه مرد و چه زن)  شاید تفاوت‌ها یا تشابهاتی وجود داشته باشد.

پرسش: در مورد مجموعه‌ی ” نگینی از تبار لاجوردان” کمی برایمان بگویید و اینکه چند مجموعه از شما تا بحال به چاپ رسیده است؟

پاسخ:  مجموعه ی «نگینی از تبار لاجوردان» حاصل اولین تجربیات جدی من در شعر است. بهتر بگویم اولین عصیان و اعتراض در برابر زنجیر‌های خود بافته و مردم بافته‌ی زنیست، که می‌خواهد محدویت‌ها را نفی کند و با زبان و احساسات خیلی ساده، صدای مخالف بکشد.بیشتر سروده‌هایش درپیوند با شرایط زنان دیار مان می‌باشد.

در زمستان 2014 میلادی توسط انتشارات امیری در کابل بچاپ رسید و بلافاصله در فیض آباد بدخشان توسط انجمن فرهنگی دریچه و مجتمع مدنی بدخشان با رونمایی باشکوهی به معرفی گرفته شد.

دو مجموعه ی دیگر برای چاپ دارم که کار های مقدماتی‌اش را آغاز کرده‌ام و امیدوارم که بتوانم سال پیشرو به چاپ بفرستم.

پرسش: در مورد این بگویید که در انجمن‌های ادبی و کنفرانس‌های که در کشور‌های مختلف برگزار می‌شود شرکت کرده‌اید؟ و اگر بلی در کدام برنامه‌ها؟

 پاسخ:  آخرین برنامه‌ی ادبی که در آن شرکت داشتم در صنف دوازده مکتب بود که محفل تجلیل از مقام معلم بود و گردانندگی آنرا به عهده داشتم . دیگر متاسفانه دغدغه‌های زندگی مجال اشتراک در برنامه‌هارا تا حال به من نداده است.

پرسش: کار کدام شاعر زن را بیشتر می‌پسندید؟

 پاسخ: با آنکه با دیوان بیدل، حافظ و مولانا بزرگ شدم و بعد‌ها نیما و شاملو را نیز خواندم، این شعر فروغ بود که مرا با دنیای شاعرانه زن آشنا ساخت. شعر را همیشه از قلم بانوانی دوست دارم که زنانگی شان را در لفافه نپیچانده اند و پشت واژه‌های بی‌خاصیت پنهان نکرده اند.سروده‌های خوب هر شاعر بانویی بدلم می‌نشیند.

مثلا، درد را در شعر  زینت نور  می‌توانم  خوب احساس کنم، ژرفای مفهوم را در شعر راحله‌یار و صمیمیت را در شعر  صنم عنبرین …

پرسش: بانو شهرزاد فکرت، بعضی‌ها به این باور اند که شعر یک پدیده‌ی فطری است و بعضی می‌گویند کسبی است. شما به چی باور هستید؟

 پاسخ: به نگاه من یک پدیده‌ی کاملا فطریست.

ما شاعران زیادی داشته‌ایم که،  بدون اینکه از شگرد و باریکی‌های ساختاری شعر چیزی بدانند، روان و خوش سراییده اند.

کسی که روح شاعرانه دارد و ذهن خلاق و در عین حال نگاه احساسی وظریف به محیط و ماحولش، می‌تواند زیبا‌ترین شعر‌ها را خلق کند که خواننده‌ی غیر شاعر خود و احساسش را در آن بیابد.بدون شک مطالعه درین راستا خیلی مهم است، تا جهان‌بینی و تفکر یک شاعر وسعت پیدا کند و این وسعت اندیشه باعث پختگی و ژرفی سخن شاعر می‌شود. اما استعداد و قریحه‌ی شاعرانه را نمی‌توان با مطالعه کسب کرد  و اگر هم کسب شود آن دلنشینی که در جوهر یک شعر از دل برخاسته است، را نخواهد داشت.

پرسش: بیشتر آثار کدام نویسندگان را  مطالعه می‌کنید؟

پاسخ: هر کتاب، هر مقاله و هر مطلبی که دم دستم بیاید مطالعه میکنم.پیگیر آثار نویسنده‌ی مشخصی نبوده‌ام.

پرسش: به صفت آخرین پرسش،  چرا نگین بدخش را به عوض نام تان انتخاب کردید؟

 پاسخ: زمانیکه تازه بدنیای مجازی قدم می‌ماندم، مثل همه زنان محافظه کار نخواستم با نام اصلی‌ام وارد شوم و بدون هیچ مقدمه‌ی این نام را به خود برگزیدم.

وقتی آهسته آهسته بااین محیط آشنا شدم و بعضی سروده‌هایم را با نام نگین بدخش روی صفحه گذاشتم چنان مورد تشویق دوستان قرار گرفت که حالا بعد شش سال هم، برای اینکه بفهمانم شهرزاد فکرتی پشت این سروده‌ها قرار دارد، دست به دامان این نام مستعار مانده‌ام. در واقع نام نگین بدخش بعنوان بخشی از هویت فرهنگی با شهرزاد فکرت ماندگار شد.

سپاسگزارم از شما بانو نسیمه همدرد عزیز و همچنان از سایت وزین خبرگزاری بانوان افغانستان.

گفتگو کننده: نسیمه همدرد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا