چهره «زنانه» طلاق در هرات!
طلاق در افغانستان از تابوترین مسایل به شمار میرود و به دلیل عرف و سنت حاکم در اجتماع نه تنها این که به آن به دید منفی نگاه میکنند بلکه آن را ننگ شمرده از آن اجتناب میکند. از سوی دیگر طلاق در افغانستان بیشترینه مردانه است. یعنی مردان تصمیم میگیرند که همسر خود را طلاق بدهند یا ندهند. تصمیم زنان در این خصوص ارج گذاشته نمیشود.
امامسوولین دادگاه خانوادگی ولایت هرات میگویند که ۹۰ درصد از درخواست کنندگان طلاق در سال گذشته زنان بوده اند. هرچند هنوز تا رسیدن به مرحلهیی که به درخواستهای زنان در زمینه طلاق رسیدهگی جدی شود، فاصله داریم اما نفس این که زنان در این زمینه فعال شدهاند میتواند برای کاهش خشونت امید بخش باشد.
در افغانستان اکثر مسایل و باورها ریشه در مسایل عرفی دارد. طلاق هم به خاطر همین گونه دید و باورها، گذشته از موارد دینی و حقوقی ریشه به باورهای عرفی هم دارد یا ساده تر بگویم در گرو این گونه باورها باقی مانده است. این مساله به اندازهای تابو است که از همان اوایل به زنان گفته میشود: به لباس سفید عروسی به خانه شوهر میروی و با کفن سفید بیرون میشوی”. این یعنی هرآنچه که اتفاق میافتد را باید بپذیری اما دم از جدا شدن و طلاق نزنی.
در افغانستان ازدواج به معنای رایج کلمه یعنی پیوند یا پیوستن دو تن نیست چون در اکثر ازدواجها یک طرف این پیوستن نه اختیار دارد و نه هم آگاهی. ازدواج قرادادی است بیشتر یک جانبه و به سود یک تن بدون در نظر گرفتن طرفی که زن باشد. مثلا زنان در افغانستان بعد از ازدواج که نقش چندانی در آن ندارد بعد از آن مسوولیت اقناع نیازهای جنسی مرد، غذا پختن برایش، آوردن طفل، شست و شو و آماده سازی لباسهایش و دهها مورد دیگر همانند آن را دارد که سرپیچی از آن به هیچ وجه برای مرد قابل پذیرفتن نیست. اندک سرپیچی از آن با خشونتهای مداوم همراه است.
زمانی که بنیادهای ازدواج در افغانستان به اساس مسایل اقتصادی مانند یک معامله و بدون دخالت زنان گذاشته شود طبیعی است که نتیجه آن چنان خواهد شد که اکنون در افغانستان در جریان است. خشونت مداوم خانواده علیه زنان در خانواده!
از سوی دیگر زمانی که این قرارداد مشخصا به نفع یک تن نوشته شده باشد، فسخ آن نیز تنها با اجازه همان خواهد بود. یک جانب اجازه و توانایی فسخ آن را دارد که آن هم مرد است.
هرچند قانون در مواردی به زنان اجازه میدهد که درخواست طلاق کنند که آن را طلاق تفریق میگویند اما تنها در چند صورت محدود میتواند. این درخواست پذیرفته شود که در افغانستان یکی از آنها به گونه معمول ندادن نفقه از سوی مردان است که آن این گونه تعریف شده است: مطابق ماده (۱۳۸) ق.م زوجه در صورت که ادعای ضرر و زیان ازطرف زوج نماید و ضرر نیز به نحوی باشد که ادامه معاشرت بین آنها غیر ممکن گردد، در این صورت زوج میتواند از محکمه تقاضای طلاق نماید. ماده ۱۸۳ مقرر میدارد که: « هرگاه زوجه از معاشرت با زوجه ضرری را ادعا کند که دوام معاشرت را در چنین حالت بین امثال زوجین غیر ممکن گرداند، میتواند از محکمه مطالبه تفریق نماید.
بارها دیده شده که زنان حتا پس از تحمل خشونتهای فراوان نتوانستهاند به این خواستهی شان برسد چون بنابر همان باور رایج این مساله از لحاظ عرفی یک امر ناپسند و ننگ شمرده میشود و حتا زنان در این موارد از پشتیبانی خانوادههای خود نیز برخوردار نیستند و به آنها گفته میشود که خویشتنداری کند و یا کوتاه بیایند که در هر دو حال یعنی این که زنان هرگونه خشونت و رفتارهای زشت را تحمل کنند.
اما در این خصوص تنها خانوادهها نیست. همواره دادگاهها زنان و مردان را به خویشتنداری دعوت کرده تلاش میکند که این اتفاق نیفتد. حالا این که در این حالت هم اگر نگاه کنیم مردان نیازی به این کار نداشتند و یا ندارند و این زنان است که بازهم مانند گذشته خشونت و دیگر اتفاق ها را تحمل میکند.
اما حالا تا این جای کار مساله تا اندازهای فرق کرد و بخواهی نخواهی آگاهی یافتن زنان از حقوق شان تاثیر بسزایی روی آمارها گذاشته. اما هنوز آغاز کار است و زنان هم چنان در به در، در دهلیزهای دادگاههای خانوادگی سرگردان اند.
وقتی سری به دادگاههای خانوادگی بزنیم مسایل گوناگونی را در آن جا میبینیم که پشت قضایای طلاقها قرار گرفته و برای من اما یکی از جالب ترین این رویدادها بچه دار نشدن یک زوج بود. با این که داکتران پس از بررسی مشکلات زن و مرد به این نتیجه رسیده بودند که مشکل اساسی مربوط به مرد میشود و این مرد است که نمیتواند فرزند بدهد. اما مرد حاضر به پذیرفتن نقض خود نبود و برعکس نتیجه بررسیهای پزشکی او را برانگیخته ساخته و دست به خشونت زده بود.او هنوز باور داشت که تمام مشکل از خانمش است و همین مساله پای هر دو را به دادگاه کشانده بود تا نقطه پایان به این وصلت بگذارند. وصلتی که دختر هیچ اختیار برای پذیرفتن و نپذیرفتن آن در آغاز زندگی مشترک شان نداشته.
طبیعی است که نظر به باورهای رایج در افغانستان هیچ مردی نمیخواهد بپذیرد که در مسایل حساس به خصوص مسایل جنسی و همبستری کمی و کاستی به او نسبت داده شود چون نامردی و اصطلاح نامردی از آن دسته عنوانهای است که برای مردان افغانستان بدتر از مرگ شمرده میشود. اما اگر به ساختار فزیولوژی بدن نگاه کنیم میفهمیم که هیچ کسی مبرا از مشکل و یا ناتوانی جسمی نیست و هر این مشکل هم راه حلی دارد.
وقتی به این آمار ها نگاه میکنیم، به انبوه مشکلات نگاه میکنیم و میدانیم که طلاق راه حل نهایی هم نیست و نه هم یک راه حل درست. اما زمانی که هیچ راهی برای درکنار همدیگر بودن نمیماند و یک طرف این پیوند همواره مورد خشونت قرار بگیرد، آن جاست که میپذیریم این راه بهترین گزینه برای زنده ماندن و دور ماندن از خشونت می تواند واقع شود.
نویسنده: نسیمه همدرد