«ستم‌پذیری» بخشی از چرخه خشونت علیه زنان!

جامعه ما، از آن نوع  جوامعی دانسته می‌شود که از یک سوی درگیر مسایل و پدیده‌های نو برخواسته از جهان جدید و تکنالوژی  می‌باشد و از سوی دیگر به شدت وابسته به سنت‌هاو عرف وعنعنات گذشته است.

اما زنان در این میان در بین سنت و مدرنیته تنها قشری است که در یک وضعیت نا‌معلوم و معلقی بسر می‌برند. گاهی ضربه دنیای مدرنیته را می‌خورند و گاهی قربانی سنت می‌شوند.

آمارهای که از سوی سازمان ملل انتشار یافته، نشان می‌دهد که در دنیای امروز با وجود پیشرفت‌‌های مهمی که در عرصه‌های مختلف بوجود آمده است، هر روز زنان بی‌شماری در جهان به اشکال مختلف هدف آزار و اذیت قرار می‌گیرند.

در افغانستان نیز وضعیت اسفبار است. حتا در بسیاری موارد رفتارهای خشونت بار علیه زنان از قلمرو و مرز خشونت خارج دانسته شده و یک پدیده عادی و معمولی دانسته می‌شود. «ستم پذیری» زنان در جامعه ما را می توان در همین امر نهفته دانست!

بطور مثال بد رفتاری کلامی با زنان در محیط خانواده، یکی از مخفی ترین و شایع ترین خشونت‌هایی است که روح و روان زن را می‌آزارد. اعتماد را در او می‌کشد و عزت نفس او را زیر سوال می‌برد اما زنان به نحوی با این مشکل کنارآمده اند و گویا اعتراضی ندارند.

قرار نیست که زنان مقصر اصلی خشنونت‌هایی دانسته شوند که در برابر آنان روا داشته می‌شود، هدف این است که بخشی از خشونتی که علیه زنان روا داشته می‌شود بر می‌گردد بر این امر که زنان به نحوی رفتار خشونت آمیز را عادی می‌پندارند.

بطور مثال زنان به دلیل اینکه در جامعه ما فردیت هنوز به رسمیت شناخته نشده و جامعه حاضر به پذیرش یک زن تنها نیست در افغانستان  کمتر شهری را سراغ داریم که برای یک زن حداقل مکان و سرپناهی داده شود تا به تنهایی بتوانند زندگی شان را ادامه دهند و مجبور به تحمل خشونت در خانواده نباشند این عدم پذیرش خود زمینه تهدید را برای زندگی زنان مساعد ساخته زنان زیادی در خانه تهدید به طلاق، بیرون کردن از خانه و یا قطع رابطه از طرف خانواده  می‌شوند.

در تعدادی از خانواده‌ها زن موجودی ضعیف، کم عقل و در بسیاری موارد موجود غیر قابل اعتمادی پنداشته می‌شود که مجبور است هر گونه رفتار را در خانه تحمل کند تا سقفی را که زیر آن زندگی می‌کند از دست ندهد و لقمه نانی برای ادامه حیات داشته باشد.

متاسفانه اینگونه تصور زاده یک حاکمیت  استبدادی و مردسالارانه است که  در ذهنیت جامعه کاملا رسوب نموده و سنگ شده است. درد آورتر از همه اینکه این چرخه خشونت های پنهان بصورت‌های مختلف از یک نسل به نسل دیگر از طریق روش‌های اجتماعی انتقال می‌یابد.

برای گذر از این شرایط عقب مانده و دست یافتن به زندگی بهتر انسانی، باید تغییرات اساسی را بوجود آورد. یکی از تغییرهای اساسی اینست که”حقوق فردی” بدون تعلقات جنیستی، قومی، نژادی، عقیدتی  برسمیت شناخته شود. بدون شک برسمیت شناختن حقوق زنان، به عنوان بخشی از بدنه  جامعه انسانی تحول مهمی خواهد بود در راستای از بین بردن خشونت. به مفهوم روشن تر ما بدون تجدید نظر به نوع نگرش سنتی و خشونت بار جامعه خود  درباره زنان، قادر نخواهیم بود که به چرخه خشونت در جامعه و نیز روندعقب ماندگی موفقیتی چشم گیری داشته باشیم.

در این میان مسوولیت زنان این است که حساسیت خود نسبت به خشونت را در خود نکشند. خشونت را عادی نپدارند! نسبت به خشونت به روش‌های بسیار معقول و مسالمت آمیز واکنش نشان دهند و به خشونت‌گران بفهمانند که خشونت یک پدیده عادی نیست و می‌توان بسیاری از آنچیزی‌هایی که به رفتار عادی تبدیل شده اما خشنونت را در خود مضمر دارد، قابل تغییر است و این تغییر ممکن نیست مگر با درک بهتر زنان از ساختارهای پوسیده اجتماعی، فرهنگی و فکری‌ای که جاافتاده‌اند!

نویسنده: نسیمه همدرد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا