فراموش شدگان؛ زنان کهن‌سال امروز مادران دیروز

 

هر فصلی از زندگی انسان، زیبایی‌های خاص خودش را دارد. اما در کنار این زیبایی‌ها هستند مشکلاتی که در هریک از فصل‌های زندگی به چهره‌های گوناگون ظاهر می‌شوند و اما مقابله با مشکلات نظر به سن و سال حوصله زیاد و مقاومت بالایی را می‌طلبد. در اکثر مواقع بیشتر جوانان محراق توجه رسانه‌ها و یا اگر بگوییم نسلی که همه ابعاد جامعه را در انحصار خودش گرفته است جوانان هستند اما میان این نسل، نسلی که بوجود آورنده نسل جوان بوده است به طور کل به فراموشی سپرده شده اند.

زنان کهن سال امروز مادران دیروز هستند اما اکثر این زنان از وضعیت خوب صحی، اقتصادی و اجتماعی برخوردار نیستند خواستیم در این گزارش پای صحبت‌ها و درد دل‌های چند زن مسنی که هر کدام بالای پنجاه سال سن دارند بنشینیم.

برای پیدا کردن تعدادی از این زنان به یکی از کوچه‌های هرات روان بودم نا گهان توجه‌ام را چهره زیبا و پرنوری به خودش جلب کرد رفتم برایش سلام دادم با صدای لرزان جواب سلام‌ام را داد و من را دخترم خطاب کرد در کنارش نشستم و صحبت را با او آغاز کردم.

نام این زن مهربان حوا است او بیش از 70 سال سن دارد با سن زیادی که دارد ولی خیلی با اعتماد به نفس و صلابت کامل صحبت می‌کند حوا ظاهرا دو دختر و سه پسر دارد و همه شان ازدواج کردند و او با پسران‌اش زندگی می‌کند

حوا می‌گوید: “یک پسر جوانم سال‌هاست که بی خبر از من در یکی از کشور‌ها به زندگی کردن رفته و من هر ثانیه چشم به دروازه دوخته‌ام که او می‌آید “.

چشم چپ حوا نابینا است و می‌گوید از وقتی پسرش رفته چشم‌اش نابینا شده است.

بعد از خداحافظی با حوا با زن دیگری که نامش ملکه است ملاقات کردم ملکه مشکل تنفسی دارد و به دلیل وضعیت بد اقتصادی که دارد نمی‌تواند برای مداوایش به داکتر مراجعه کند.

ملکه خیلی حرف برای گفتن دارد اما سرفه‌های پی در پی‌اش نمی‌گذارد درست حرف بزند.

ملکه یک پسر دارد که آن هم در زندان است و او با عروسش زندگی می‌کند.

او می‌گوید: “عروس‌ام به من رسیده‌گی نمی‌کند بسیار زشت با من رفتار می‌کند و برایم می‌گوید تو نان‌خور اضافه هستی “.

ملکه می‌گوید عروسش غذای را که برای خودش آماده می‌کند برای او نمی‌دهد و او مجبور است پس مانده عروسش را بخورد.

در همین اثنا زنی که در همسایگی  زهرا زندگی می‌کند  از من خواست که با او هم مصاحبه کنم  نامش معصومه است و 55 سال  دارد. ‌معصومه باشوهرش زندگی می‌کند.

او می‌گوید شوهرش 70 سال سن دارد و با همین سن زیاد هم مجبور است  که کار کند شوهر معصومه کفش دوزی می‌کند و مصارف خانه را می‌پردازد.

از چهره معصومه نا امیدی و اندوه موج می‌زند و با صدای آهسته برایم می‌گوید: ” از اینکه فرزند دارم و برایم کمکی نمی‌کنند برایم خیلی درد آور است “.

این در حالی است اکثر پسران  بعد از این که ازدواج می‌کنند دوست دارند از پدر و مادر شان جدا زندگی کنند و بر علاوه اینکه جدا زندگی می‌کنند کمک‌های اقتصادی شان را نیز از پدر و مادر شان   دریغ می‌کنند.

گزارشگر: ضیاگل عظیمی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا