با زخم‌های بخیه زده نمی‌توان طولانی رقصید!

باز هم سخن از چاپ  اثر یک زن است و چی بهتر ازین خبر در جغرافیایی که زن همیشه به نام‌های ضعیفه و سیاسر صدا می‌شود.

ناهید مهرگان شاعر و نویسنده افغانستانی که در این اواخر اقدام به نوشتن و نشر اولین رمان‌اش بعد از سال‌های زیادی که مصروف سرودن شعر بود نمود.

«بگذار برایت بنویسم» اولین رمان ناهید مهرگان، داستان زنی‌ست که همسر و خانه‌اش را در آلمان ترک می‌کند و به افغانستان بازمی‌گردد، اما دلیل او برای ترک همسرش دلیلی نامعمول است.

برای بهتر آشنا شدن با  نویسنده و اثر  تازه چاپ شده‌اش گفتگویی را انجام دادم خواننده باشید.

پرسش: طبیعی است که هرکسی برای معرفی خودش یک روش یا یک نگاهی به خود دارد، از این منظر به ما بگو ناهید مهرگان کی است؟

مهرگان: ناهید مهرگان دختر زنی است که تا مرگ عاشق چنارهای مزار شریف ماند و لهجه‌اش را هراتی کرد تا هراتی‌ها بتوانند او را ببینند. دختر مردی است که وقتی فهمید دخترش می‌نویسد، گفت: “چی فایده”؟ خواهر کسانی است که “نوشتن” را بی‌ارزش ترین کار جهان می‌دانند.

پرسش: خوده زاده‌ای هراتی و تا جایی که خوانده‌ایم خاطرات جالبی هم از هرات داری، چقدر با این شهر گره خورده‌ای؟ چه شناختی از هرات دیروز داری و هرات امروز را چگونه می‌بینی؟  در کل برای خودت این شهر بیشتر چی تصویری در ذهن‌ات می‌سازد؟

مهرگان: من هر شب در هرات می‌خوابم و هر صبح از هامبورگ بیدار می‌شوم.

پرسش: مهرگان چی زمانی بود که وارد جهان شعر شدی و چه شد که به سراغ سرودن رفتی؟

مهرگان: ما در خانه کتاب نداشتیم. من در نوجوانی با جهان ادبیات آشنا شدم، چیزی که مرا از زندگی سیاه و سفید بیرون کرد.

پرسش:  در جهان شعری مهرگان چه حرف‌هایی بیشتر گفته می‌شود؟

در شعرهایم از تنهایی و عشق در زن و تنهایی و عشق برای زن نوشته‌ام. آن زمان دنیای من کم و تُم دچار همین دو چیز بود.

پرسش: خودت از جمله کسانی هستی که با وبلاگ به جهان مجازی پیوستی، کمی از وبلاگ نویسی‌های آن روزها بگو و از وبلاگ‌ات که دریچه‌ای برای گفتن حرف‌هایت بود.

مهرگان: وقتی با جهان وبلاگ آشنا شدم، حس کردم با کتابچه‌ی خاطرات خصوصی آدم‌ها آشنا شدم. جهان زیبایی بود. یکی گاهی با اسم مستعار “گل میخ” برایم پیام می ‌نوشت. هیچ وقت نفهمیدم کی بود ولی هنوز گاهی به یادم می آید. آشنایی‌های غریبی اتفاق می‌افتاد.

پرسش:  به تازگی رمانی هم از خودت به جهان ادبیات اضافه شد، در نخست بگو که سفرت از شعر به رمان چگونه بود و بعد کمی در مورد رمان‌ات بگو؟ چگونه فکر نوشتن رمان به ذهنت آمد و ساختار و روایت این رمان چگونه است؟

مهرگان: چیزهایی بود که برای من در شعر نمی‌گنجید. حس کردم در رمان گفتگو کیفیت دیگری دارد و من آن “کیفیت دیگر” را می خواستم تجربه کنم.

رمان “بگذار برایت بنویسم” داستان زنی است که… داستان زنی است که… داستان یک زن است. تا کتاب را نخوانده باشید، نمی‌دانید داستان چه زنی است.

پرسش: دو دنیای متفاوت ادبیات یعنی شعر و رمان را تجربه کرده‌ای، از تفاوت این دو بگو، از خوبی‌های هردویش و دشواری‌های شان.

مهرگان: تفاوت شعر و رمان برای من… زخم‌هایی در زندگی هست که نیاز فوری به ترمیم دارد، شعر توانایی این “ترمیم” را دارد. رمان اما برای من “بودن” و “ماندن” با زخم‌ها و عواقبش را ممکن می‌سازد.

خوبی شعر برای من در این است که با زندگی و کار من هماهنگ‌تر است. در فاصله‌ی صحبت با دو مریض در شفاخانه هم می‌توان شعر را در کلمات ریخت. بدی‌اش این است که با زخم‌های بخیه زده نمی‌توان طولانی رقصید.

رمان اما برعلاوه‌ی خیلی چیزهای دیگر نیاز به زمان و مدیریت دارد، چیزی که با زندگی و کار من به سختی هماهنگ می‌شود. اما نیشتر زدن به تن‌های پندیده از چرک و دیدن خلاصی آن‌ها از رنجی که اسیرش هستند، لذتی دگر دارد. لذتی عمیق که وادارم می‌کند لایه‌های بیشمارتری از زندگی را ببینم و تجربه کنم.

پرسش: با شعر و داستان نویسی امروز بانوان افغانستان هم سر و کار داری؟ اگر داری چگونه می‌یابی شان؟

مهرگان : من داستان‌های وسیمه بادغیسی را دوست دارم چون اصالت دارند. جهان زن در شعرهای مهتاب ساحل، مرا بیدار نگه می‌دارد. تصویر تنهایی، عشق، سکوت و درد در شعرهای زینت نور برای من بکر است. توانایی بیان خود و قدرت اعتراف را در شعرهای فریبا حیدری و محبوبه ابراهیمی دوست دارم.

پرسش:  در فضای نوشتن‌ها چه چیزهایی را کم تر می‌یابی که زنان به آنان پرداخته باشد؟

مهرگان: زنان از چشم مردان به خود و جهان خود دیده اند و از همان زاویه نوشته اند. زنان به خود کمتر پرداخته اند. از خود کمتر نوشته اند. از بقیه نوشته اند. و از بقیه نتوانسته اند دوباره به خود برگردند. در بقیه مانده اند.

پرسش: ناهید جان برای آینده چی تصمیم داری باز هم رمان خواهی نوشت ؟

باز هم رمان خواهم نوشت. چیزهای زیادی برای نوشتن است، اگر بتوانم تعادل بین هر شب خوابیدن در هرات و هر صبح بیدار شدن از هامبورگ را پیدا کنم.

مصاحبه کننده: نسیمه همدرد 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا