جایگاه هنری زن در جامعه‌ی زن‌ستیز

جامعه‌ای که مملو از فشارهای روانی، قومی، تعصبی، جنسیتی و سنتی به روح و روان انسان‌های آن جامعه، علی‌الخصوص قشر زن باشد، هرگز بستر آرامی برای شکل‌گرفتن دغدغه‌های نوشتاری زنان در آن فراهم نخواهد شد. وقتی زنی در معرض آسیب‌های شدید اجتماعی و خانوادگی قرار داشته‌باشد، چگونه می‌تواند از عشق، هنر و امنیت روحی سخنی به میان آورد. این‌جاست که هنر در زن هنرمندی که با قلم و کتاب زندگی می‌کند، خاموش‌شده و دنیای هنری‌اش رو به نابودی کشانده می‌شود. زنان هنرمندی که تمام دغدغه‌های‌شان را با آرامش و امنیت کامل بتوانند در این جغرافیا به نمایش بگذارند به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسند. زنی که نقاش است و با رنگ‌ها ارتباط تنگاتنگی برقرار کرده‌است، زنی که خطاط، شاعر، داستان‌نویس، سینماگر و … است سراغ نداریم که به ‌صورت جدی به حرفه و هنرش جان ببخشد و به اهداف اساسی‌اش دست پیدا کند و تعدادی هم اگر هستند با ازخودگذری در برابر خانواده و جامعه قد علم کرده‌اند؛ ولی متاسفانه عمر زندگی هنری‌شان کوتاه‌تر از آن بوده که تصورش را کنیم. نبود حامی معنوی و مادی، نداشتن انگیزه و فشارهای مختلف همه عواملی‌اند که سبب می‌شود زن مرگ هنر را در برابر چشمان‌ خویش ببینند.

 شکل‌گرفتن دنیای هنری زن نیاز به آرامش روحی و روانی دارد. وقتی زن خلاق خواهد بود که کتاب بخواند، فکر کند، از جنسیت خود مایوس نباشد، اهدافش در زندگی چاردیواری خانه و آشپزخانه محدود نشود، خودش را در اسارت مردان خانواده و جامعه نبیند، احساس امنیت جانی و روانی داشته‌باشد، به نوشته‌ها و آثارش توجه و بها داده‌شود، زمینه برای فعالیت‌های مختلف فرهنگی‌ـ‌اجتماعی وی آماده باشد؛ آن‌جاست که زن از زن‌بودنش لذت می‌برد، به زندگی هنری خود فکر می‌کند و انگیزه‌ در درونش شکل‌گرفته و قلمش رنگ و جان می‌گیرد.

متاسفانه زن‌ستیزی و زن‌زدایی در این جغرافیا ریشه‌ی عمیق و محکم دارد. تاریخ این جغرافیا پر است از زن‌ستزی و عقاید سنتی‌ای که باعث‌شده زن به عنوان سیاسر، عاجزه و ضعیفه عرض اندام نماید. هنرمند‌بودن در بسا موارد برای زنان دردسر و رنج را به همراه دارد. جامعه‌ای که درگیر مردسالاری و عقاید سنتی و مذهبی است  چگونه می‌تواند از حقوق زن به عنوان انسان که خدا برایش داده حرف‌بزند.

تعامل زن در جامعه و جغرافیای کنونی ما، آن‌هم زن هنرمند و فرهنگ‌دوست در بسیاری از مناطق قابل‌قبول نیست و حتی با القاب وصفات زشت و ناپسند مواجه می‌شود. زنی که می‌بیند کتاب او خوانده نمی‌شود، نقاشی او دیده‌نمی‌شود، فعالیت‌های موثری را که انجام‌داده مورد توجه و قبول اطرافیانش نیست، به این معنی‌ست که مرگ زندگی هنری‌اش را پذیرفته و دیگر قدمی به سمت پیش‌رفتن برنمی‌دارد. در جامعه‌ای که فقر فرهنگی بیداد می‌کند، در اکثر مناطق روستانشین و حتی شهرنشین‌ها محدودیت‌هایی را سد راه دختران قرار دادند که حتی برای آموختن درس و دانش به مکتب رفته نمی‌توانند، از آینده‌ی چنین کشوری جز ناامیدی بویی به مشام نمی‌رسد.

زنان هنرمند باید مخاطب هنرشناس داشته‌باشند تا به معنای واقعی هنرش را نقد و بررسی نمایند؛ ولی متاسفانه که اکثر مخاطبان‌شان از فقر جنسی رنج می‌برند، به جای این‌که به اندیشه و هنر زن توجه و بهایی داده‌شود به جسم او به شکل طعمه توجه می‌شود. وقتی در چنین حالاتی قرار بگیرد دیگر هنر و هنرمندی زن به حاشیه‌ رانده‌شده و چراغ دنیای هنری‌اش رو به خاموشی خواهد رفت، حیثیت اجتماعی زن از بین می‌رود. خواسته یا ناخواسته خودش را منحصر به چهاردیواری خانه می‌سازد‌.

 چنانچه زیربنا و اساس یک‌ کشور را فرهنگ و اقتصاد آن تشکیل می‌دهد، شاعران و فرهنگیان و هنرمندان که مهمترین دغدغه‌ی روزگارشان آب و نان باشد دیگر فرصتی برای شکل‌دهی و شکل‌گیری ادبیات و ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی، هنری مجالی باقی نمی‌ماند. نقاشی که تابلوهای هنری‌اش را با تمام وجود به نمایش می‌گذارد انتظار دارد که تماشاچیان ماهر و هنرمندی به سراغ آن‌ها بیاید، متاسفانه که این لطف شامل حال او نمی‌شود تا به هنرش بهایی داده‌شود، همین‌طور نویسنده، شاعر، پژوهشگر و … نیاز به پرورش و آماده‌ساختن فضا دارند که اگر مورد حمایت و تشویق اهل ادب و دانش قرار بگیرند، آن‌هم اگر قشر زن باشد، به شدت انگیزه و تلاش در وجودش جوانه می‌زند.

چنانچه زنان از لحاظ روانشناختی روحیه‌ی حساس، عاطفی و نرم و صمیمی دارند با هنرشان درمی‌آمیزند و با تمام وجود تلاش می‌کنند تا راه‌شان‌را پیدا کنند.

زنان از قدرت درونی بسیاری برخوردارند که اگر انگیزه، بستر و فضا برای‌شان فراهم شود به رشد و تکامل جامعه به شکل اساسی خواهند پرداخت.

تا روزی که به زن به عنوان یک انسان دیده نشود، به هنر و فعالیت‌هایش توجه نشود و بهایی داده‌نشود، بستر آرامش روحی و فکری برایش مهیا نشود به عواطف و احساساتش ارزش ‌داده‌نشود نمی‌توان هنر را در لای انگشتانش جاری ساخت، نمی‌توان در قلمش جوهر پاشید، آنجاست که نابودی زن را باید دید و شکستن او را به تماشا نشست.

نویسنده: مژگان فرامنش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا