نبرد برای نان؛ مبارزه‌ی زنی در میان دود و شعله‌های تنور

آی‌نور سعیدپور

فضای کوچک اتاق پر از دود غلیظ چوب است. زنی در میان انبوهی از دود، همه‌ی صورتش را با چادری محکم پوشانده است. بدون این‌که به سمتم نگاهی کند، سلامم را با «علیک» پاسخ می‌دهد. نان‌ها را یکی پس از دیگری با سرعت به دیوار داغ تنور می‌چسباند و منتظر پختن‌شان می‌ماند. عقربه‌های ساعت به ۱۲ ظهر نزدیک می‌شود و در هوای ملایم پاییزی، این اتاق کوچک به شدت گرم است. حمیده، از صبح تا شام در این‌جا برای تامین نیازهای خانواده‌اش ناچار به نان‌پزی است.

*حمیده فقیری، زن ۳۰ ساله و باشنده‌ی کابل است. از سال‌ها به این‌سو مسوولیت فراهم کردن نیازهای اولیه‌ی خانواده را بر عهده دارد. او می‌گوید به تنهایی مجبور است برای نان و پوشاک فرزندانش کار کند.

بانو فقیری، می‌گوید که شوهرش مسوولیت فراهم کردن نیازهای مادی خانواده را بر عهده دارد؛ اما پس از ازدواج هیچ‌گاه مسوولیت‌هایش را به درستی انجام نداده است. حمیده در حالی‌که مجبور به کار کردن در بیرون از منزل است با خشونت‌های کلامی شوهرش نیز روبه‌رو است.

صبح‌گاهان در حالی‌که هوا تاریک است به نانوایی می‌آید و شروع به نان‌پزی می‌کند. هر روز تا ناوقت شب در این اتاق کاه‌گلی که دیوارهایش با دود سیاه شده است، مصروف کار است.

بانو فقیری می‌گوید که هر نان را در مقابل «پنج افغانی» می‌پزد؛ اما از درآمدی که از این راه کسب می‌کند باید دوباره چوب بخرد. کرایه‌ی دکان و آب آن را نیز پرداخت کند. به گفته‌ی خودش گاهی بهایی چوب افزایش می‌یابد و درآمد چندانی از نان‌پزی برایش باقی نمی‌ماند. این مصرف‌ها سبب شده که او همه‌ی نیازهای زندگی شان را تهیه کرده نتواند.

حمیده می‌افزاید که چند هفته پیش در حالی‌که مصروف نان‌پختن بود؛ پیش چشم‌هایش تاریک شده و لحظه‌ی دیدش از تنور محو شده است. در همان زمان دست‌اش لغزیده و در تنور سوخته است. تاکنون دست‌اش به گونه‌ی کامل بهبود نیافته؛ اما گرسنگی فرزندان او را مجبور کرده که تا بدون استراحت، دوباره به کارش ادامه دهد.

بنابر عرف حاکم در افغانستان، مرد مسوولیت کار در بیرون از منزل را دارد؛ اما شوهر حمیده از این مسوولیت شانه خالی کرده است. این بانو می‌افزاید که هربار از شوهرش خواسته برایش کاری دست‌وپا کند با خشونت‌های کلامی و حتا فیزیکی مواجه شده است. «گنده و خراب است. میگم چیزی بیار، جنگ می‌کنه، سروصدا می‌کنه. اولادها یک یا دو روز گشنه می‌مانه. مجبور می‌شوم که نانوایی می‌کنم. ای هم نمی‌چله. دستم سوخت».

بحران اقتصادی حاکم بر افغانستان که حدود ۲۴ میلیون نفر به‌ویژه زنان و کودکان را نیازمند کمک‌های انسان‌دوستانه کرده؛ بر زندگی حمیده و فرزندانش نیز سایه افکنده است. هم‌چنان نرخ بالای بی‌کاری در افغانستان سبب شده که حمیده با تلاش‌های زیاد کار مناسبی برای خودش ایجاد نتواند.

حمیده‌ی خاطره‌ی تلخی از زندگی مشترک‌اش دارد. او می‌گوید، برای این‌که به فرزندانش لقمه‌نانی تهیه کند، کارهای متفاوتی را انجام داده است. «هرکاری که بود کدم. گل‌دوزی کدم. در خانه‌های مردم کالا شستم. آخر دیدم که اولادهایم گشنه می‌مانه، نانوایی کدم. اینه ۱۲ سال میشه که برای مردم نان پخته می‌کنم. آخرش هم اینه دستم سوخت».

مشکل‌های دوام‌دار اقتصادی و خشونت‌های خانوادگی تاثیر عمیقی بر روانش گذاشته است. از سال‌ها به این‌سو با سردردی شدیدی دست‌وپنجه نرم می‌کند. بارها به پزشک مراجعه کرده؛ اما هیچ تاثیری بر بهبود وضعیت صحی‌اش نداشته است.

غم تهیه‌ی نان، پوشاک، دارو و نیازهای آموزشی کودکانش سبب بیماری حمیده شده است. از سوی دیگر فرزندان حمیده، هنوز خردسال هستند و توانایی کار در بیرون از منزل را ندارد تا بار شانه‌های مادر را سبک کنند. حمیده، می‌افزاید که اندوه زندگی او را افسرده کرده است.

از سوی دیگر، فضاهای کاری به شدت برای زنان در افغانستان محدود شده است. حمیده و زنانی دیگری که نان‌آور خانواده‌های شان استند، گزینه‌های زیادی برای کار کردن ندارد. به دلیل همین محدودیت‌ها بانو فقیری مجبور شده که با درآمد بسیار ناچیز به نان‌پزی ادامه دهد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا